مدتی قبل از شهادتش، در حال عبور از خیابان سعدی قزوین بودم كه عباس رو دیدم.
او معلولی رو كه از هر دو پا عاجز بود و توان حركت نداشت، به دوش گرفته بود و برای اینكه شناخته نشه، پارچهای نازك بر سر كشیده بود.
من شناختمش و با این گمان كه خدای ناكرده برای بستگانش حادثهای رخ داده، جلو رفتم.
سلام كردم و پرسیدم: «چه اتفاقی افتاده عباس؟ كجا میری»
عباس كه با دیدن من غافلگیر شده بود، کمی ایستاد و گفت: «پیرمرد رو برای استحمام به گرمابه میبرم. كسی رو نداره و مدتی هست كه حمام نرفته!»
#شهید_عباس_بابایی
#رنج_مقدس
@saharshahriary 👈👈🌹
خاطره ای از شهید عباس بابایی
@pelakkhaki
خود شهید عباس، ماجرای فارغالتحصیلی از دانشکده خلبانی آمریکا را چنین تعریف کرده است: «دوره خلبانی ما در آمریکا تمام شده بود، اما به خاطر گزارشاتی که در پرونده خدمتم درج شده بود، تکلیفم روشن نبود و به من گواهینامه نمیدادند تا این که روزی به دفتر مسئول دانشکده که یک ژنرال آمریکایی بود، احضار شدم. به اتاقش رفتم و احترام گذاشتم. او از من خواست که بنشینم. پرونده من در مقابلش و روی میز بود. ژنرال آخرین فردی بود که میبایستی نسبت به قبول و یا رد شدنم اظهارنظر میکرد.
او پرسشهایی کرد که من پاسخش را دادم. از سؤالهای ژنرال برمیآمد که نظر خوشی نسبت به من ندارد. این ملاقات ارتباط مستقیمی با آبرو و حیثیت من داشت زیرا احساس میکردم که رنج دو سال دوری از خانواده و شوق برنامههایی که برای زندگی آیندهام در دل داشتم همه در یک لحظه در حال محو شدن است و باید دست خالی و بدون دریافت گواهینامه خلبانی به ایران برگردم. در همین فکر بودم که در اتاق به صدا درآمد و شخصی اجازه خواست تا داخل شود. او ضمن احترام، از ژنرال خواست تا برای انجام کار مهمی به خارج از اتاق برود، با رفتن ژنرال، من لحظاتی را در اتاق تنها ماندم.
به ساعتم نگاه کردم، وقت نماز ظهر بود. با خود گفتم، کاش در اینجا نبودم و میتوانستم نماز را اول وقت بخوانم. انتظارم برای آمدن ژنرال طولانی شد. گفتم که هیچ کار مهمی بالاتر از نماز نیست، همین جا نماز را میخوانم. انشاالله تا نمازم تمام شود، او نخواهد آمد. به گوشهای از اتاق رفتم و روزنامهای را که همراه داشتم به زمین انداختم و مشغول نماز خواندن شدم. در حال خواندن نماز بودم که متوجه شدم ژنرال وارد اتاق شده است. با خود گفتم چه کنم؟ نماز را ادامه بدهم یا بشکنم؟ بالاخره گفتم، نمازم را ادامه میدهم، هرچه خدا بخواهد همان خواهد شد. نماز را تمام کردم و در حالی که بر روی صندلی مینشستم از ژنرال معذرتخواهی کردم. ژنرال پس از چند لحظه سکوت، نگاه معناداری به من کرد و گفت: چه میکردی؟
گفتم: عبادت میکردم.
گفت: بیشتر توضیح بده.
گفتم: در دین ما دستور بر این است که در ساعتهای معین از شبانهروز باید با خداوند به نیایش بپردازیم و در این ساعت زمان آن فرا رسیده بود، من هم از نبودن شما در اتاق استفاده کردم و این واجب دینی را انجام دادم.
ژنرال با توضیحات من سری تکان داد و گفت: همه این مطالبی که در پرونده تو آمده مثل این که راجع به همین کارهاست، این طور نیست؟ پاسخ دادم: بله همین طور است. لبخند زد. از نوع نگاهش پیدا بود که از صداقت و پایبندی من به سنت و فرهنگ و رنگ نباختنم در برابر تجدد جامعه آمریکا خوشش آمده است.با چهرهای بشاش خودنویس را از جیبش بیرون آورد و پروندهام را امضا کرد. سپس با حالتی احترامآمیز از جا برخاست و دستش را به سوی من دراز کرد و گفت: به شما تبریک میگویم. شما قبول شدید. برای شما آرزوی موفقیت دارم. من هم متقابلاً از او تشکر کردم. احترام گذاشتم و از اتاق خارج شدم. آن روز به اولین محل خلوتی که رسیدم به پاس این نعمت بزرگی که خداوند به من عطا کرده بود، دو رکعت نماز شکر خواندم.»
👇👇🌹👇👇
@pelakkhaki
اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یااُمَّ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ
در روز ِسخت ياور دين خدا شدی
در راهِ عشق همسفر مصطفا شدی
ای كه كفن برايِ تو از عرش آمده
مادر بزرگِ بی كفن كربلا شدی
شعر؛علیه السلام 👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1666777100C9ca21a858d
سردار تفحص، شهید مجید پازوکی 🌹
می گفت آدم ها سه دسته اند:
۱. خام ۲. پخته ۳. سوخته.
🔸خام ها که هیچ.
🔸پخته ها هم عقل معیشت دارند و دنبال کار و زندگی حلال اند.
🔸سوخته ها عاشق اند. چیزهای بالاتری می بیینند و می سوزند، توی همان عشق.
خودش هم سوخت ...
💠 ڪـانـال پــلاڪ خـاڪـی
🌷🕊 @pelakkhakii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک شب جمعه من از شما یک حرم میخوام
نوای: #شهید_حسین_معز_غلامی
@pelakkhakii
با شـــــهدا صحبت کنید آنها صـــــدای شما را به خوبی میشنوندبرایتان دعـــا می کننددوستـی با شهدا دو طرفه ست
شهید مدافع حرم #امیر_سیاوشی🌷
#بیاد_شهدا_صلوات
@pelakkhakii
وصیت_نامه ...
وصیت شهید بر سنگ مزارش حک شده:
نمی خواهم کسی اسمم را بداند ...
تو در عین نامدار
در پـی گمنامـی بودی
وای بر من که هنـوز
در پـی نام و شهرتم ...
روزتون شهدایی
@pelakkhakii 👈👈
●دعاء اليوم الحادي عشر من شهر رمضان المبارك:
▒اللهم حبب إلي فيه الإحسان ، و كره إلي فيه الفسوق و العصيان ، و حرم علي فيه السخط و النيران ، بعونك يا غياث المستغيثين.▒
●دعاى روز یازدهم ماه مبارک رمضان:
▒خدایا در این ماه نیکی را پسندیده من گردان، و نادرستیها و نافرمانیها را مورد کراهت من قرار ده، و خشم و آتش برافروخته را بر من حرام گردان، به یاری ات ای فریادرس دادخواهان.▒
هدایت شده از هوالشهید🇵🇸🇮🇷
📝♥️
#تو را دوست دارم.
#نوشتن، را از تو بیشتر!
نگاه کن همه ی واژه هایم عطر تو را گرفته اند...
آرشیو دست نوشته های
#سحر_شهریاری در ایتا
https://eitaa.com/saharshahriary
#صفای_نگاهتان👆👆👆
»
✍سؤال؟ اضافه کردن عبارت «وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ» بعد از هر صلوات چه تاثیری دارد؟
✅جواب: معنی عبارت «وعَجِّل فَرَجَهُم» دعا برای فرج امام زمان ارواحنافداه می باشد که به فرموده ی بزرگان، این دعا علاوه بر آنکه تاثیرات شگفت انگیزی بر زندگی مادی و معنوی ما می گذارد، موجب خوشنودی قلب نازنین امام زمانمان می گردد.
👈همچنین علامه امینی بزرگ رحمه الله علیه فرمودند: «من در ثواب نوشتن کتاب الغدیر شریک می کنم کسی را که بعد از هر صلوات و عجل فرجهم می گوید.»
@pelakkhakii 👈👈🌷
هدایت شده از هوالشهید🇵🇸🇮🇷
با مادر، همسر و خواهر بسیاری از شهدا در ارتباطم و برای نوشتن خاطراتشان یا دعوت برای برنامه ها، هم صحبتشان میشوم و پا به پای دلتنگی هایشان اشک ریخته ام... از مادر و همسر و خواهر شهدای مشهور بگیر، تا آن غریب ترها ها که نه کسی عکس شان را پوستر میکند و نه شعر و مطلب قربان صدقه ای برایشان میفرستد، با خیلی هایشان در ارتباطم.
در طول این سالها، یک چیز مشترک در بین تمام این زن ها دیده ام. چه خجالتی ترهایشان چه آن ها که بیان ناطق و رفتار خودمانی دارند. چه مسن ترهایشان چه جوان ترها که اول راه جوانی داغ دیده اند، چه تهرانی، چه آنها که در شهرهای دور زندگی میکنند.
چیزی در چشم های این زن ها همیشگی است که حتی پشت لبخند هم نمیتوانند پنهانش کنند، یک موج دلتنگی و غم دوری که تا ساحل پلکهایشان می آید و برمیگردد، که فقط باید زن باشی تا مرگ پسر، زن باشی تا فراق همسر، زن باشی تا داغ برادر را بدانی یعنی چه...
زنی که دریاست و با صلابت میخروشد، اما عمق دل خودش را که نگاه کنی طوفانیست...
اینجاست که اعتقاد دارم با افتادن هر شهیدی دریای چشم های زنانی تا ابد موج دلتنگی دارد... #سحر_شهریاری
@saharshahriary
هدایت شده از هوالشهید🇵🇸🇮🇷
هزینه مراسم سالگرد شهید جواد تیموری به سیلزدگان اهدا میشود
👇👇👇👇
https://www.tasnimnews.com/fa/news/1398/02/26/2012778/%D9%87%D8%B2%DB%8C%D9%86%D9%87-%D9%85%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D9%85-%D8%B3%D8%A7%D9%84%DA%AF%D8%B1%D8%AF-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%AC%D9%88%D8%A7%D8%AF-%D8%AA%DB%8C%D9%85%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%B3%DB%8C%D9%84-%D8%B2%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D9%87%D8%AF%D8%A7-%D9%85%DB%8C-%D8%B4%D9%88%D8%AF
@saharshahriary 👈👈
#فرازی_از_وصیت_نامه
اگرمی خواهید کارتان #برکت پیدا کند
به خانواده #شهدا سر بزنید
زندگی نامه شهدا رابخوانید
سعی کنید در روحیه خود #شهادت_طلبی راپرورش دهید.
#سیدمصطفی_صدرزاده
☘☘☘
@pelakkhakii 👈👈🌹🌹
نعمت فقط برف و باران نیست❄️
گاهی خدا
رفیقی 💔
نازل می کنه
زلال تر از باران...🌧
آی شهدا
دست ما رو هم بگیرین
دلمون برای دیدن ارباب تنگه....😭
شهید محمدخانی_شهید صدر زاده
@pelakkhakii 👈👈👈
هدایت شده از پلاک خاکی
یکبار فاطمه را گذاشت روی اپن آشپزخانه و به او گفت: #بپر بغل بابا
و فاطمه به #آغوش او پرید.
بعد به من نگاه کرد و گفت: ببین فاطمه چطور به من #اعتماد داشت. او پرید و میدانست که من او را میگیرم، اگر ما اینطور به خدا اعتماد داشتیم همه مشکلاتمان #حل بود.
#توکل واقعی یعنی همین که بدانیم در هر شرایطی خدا #مواظب ما هست.
✍به نقل از همسر شهید
#شهید_صدرزاده
@pelakkhakii
#شهید_مصطفی_صدرزاده
برادارن و خواهران من #ماهواره و فرهنگ #کثیف غرب مقصدی به جز آتش دوزخ ندارد،
از ما گفتن،ما که رفتیم....
📡🔥
#انتشارحداکثری
کانال متفاوت شهدا👇👇🌷🌷
@pelakkhakii
❤️❣❤️
قابل توجه بچه مذهبی ها📣
📌وقتی کارتان میگیرد و دورتان شلوغ می شود، تازه اول مبارزه است✊✌️
#شهید_مدافع_حرم
#مصطفی_صدرزاده
👇👇🌷
@pelakkhakii
👆👆🌷
⭕️وارد سلف سرویس شدم. ساعت حدود ۱۳:۴۵ دقیقه بود و به کلاس نمیرسیدم و صف غذا طولانی بود.
دنبال آشنایی میگشتم تو صف تا بتونم سریعتر غذا بگیرم.
شخصی رو دیدم که چهرهای آشنا داشت و قیافهای مذهبی. نزدیک شدم و ژتون رو بهش دادم و گفتم: برای من هم بگیر❗️
چند لحظه بعد نوبتش شد و ژتون منو داد و یک ظرف غذا گرفت.
و برای من که پشت میز نشسته بودم، آورد و خودش به انتهای صف غذا برگشت و تو صف ایستاد❗️
گفتم: چرا این کار رو کردی و برای خودت غذا نگرفتی؟
گفت: من یک حق داشتم و ازش استفاده کردم و برای شما غذا گرفتم. حالا برمیگردم و برای خودم غذا میگیرم.
این لحظهای بود که بهش سخت علاقهمند شدم و مسیر زندگیم تغییر کرد...
🔻پینوشت: یه زمانی همچین نمایندههایی داشتیم تو مجلس که حتی حاضر نبودن یک حق کوچک از کسی ضایع کنن...
#شهید_دکترعبدالحمید_دیالمه
@pelakkhakii 👈👈🌹🌹