eitaa logo
ساکنین پلاک "8"
145 دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
6هزار ویدیو
100 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
روح الله ثانی: : وزیر : سلام حضرت آقا حضرت آقا : علیک سلام آقای وزیر وزیر : آقا جان اوضاع خوب نیست اینطوری مجبوریم مجدد محدودیت ایجاد کنیم ، حتی مساجد، حرم ها ، نماز جمعه ها و .. حضرت آقا : خب چه باید کرد ؟ وزیر : باید همه ماسک بزنند ، فاصله ها رو رعایت کنند و .. حضرت آقا : چشم به همه اعلام کنید ماسک بزنند و خودم هم میگویم: در این موقعیت ولایتمداران سه دسته شدند ؛ 1⃣ ماسک زدن را بی تاثیر میدانند و میگویند آقا مجبور شده و ماسک هم نمی زنند . 2⃣ ماسک زدن را بی تاثیر میدانند ولی به عشق آقا جان ، با کمال میل ماسک میزنند . 3⃣ ماسک زدن را موثر میدانند و استفاده هم میکنند . 👈 حال دقت بفرمائید پس از اعلام حضرت آقا قالب مسجدی ها ، هیاتی ها ، زوار حرم های مقدس ماسک میزنند یعنی هیچگاه کسی نمی تواند بگوید توسط مومنین بیماری شیوع پیدا میکند و چه رهبر حکیمی داریم ما ! ✋ حال برادر شما از کدام دسته ای علیرغم نظر کارشناسی ات ، اطاعت میکنی یا خیر ؟؟
کاش آقا بود و این خنده را می‌دید... 🔻 زینب گفت: «دلت چگونه شاد می‌شود؟» به حسن نگاه کرد. گفت: «وقتی حسن هیبت پدرش را به خود می‌گیرد و خطبه‌های او را می‌خواند، دلم شاد می‌شود.» زینب به حسن نگاه کرد. گفت: «چرا معطلی پسرم؟ یکی از خطبه‌های پسرعمو را بخوان!» فاطمه هرچند درد در پهلوها و در شکمش پیچید اما از آن‌که زینب چنان در جلد او فرو رفته بود که حتی آگاه بود پدرش را پسرعمو خطاب می‌کند، بلند خندید. نه زینب انتظار داشت نه حسن نه حسین. 🔸 صدای خنده‌ی فاطمه، فضه را هم به اتاق کشاند. آستین‌های فضه تا بازو بالا بود و دست‌هایش تا نزدیک بازو از آرد سفید. گفت: «الهی قربان صدای خنده‌تان بروم، فاطمه جان!» و با اشک‌های جاری آمد و پیش از آن‌که فاطمه بتواند مانع شود، بوسه بر پای فاطمه زد. گفت: «کاش آقا بود و این خنده را می‌دید و می‌شنید.» فاطمه گفت: «از دست این زینب!» و دوباره از خنده ریسه رفت. و حسن دید که خنده‌ی مادرش آن‌قدر قدرت دارد که می‌تواند کورترین گره اندوه را باز کند... 📚 از کتاب 📖 صفحات ۶۹ و ۷۰ 👤 #⃣ 🥀