از آدمها خسته بود؛ شاید فقط میبایست چند ساعتی در چگونیِ رسم خطوط ذغال روی سفیدیهایِ کاغذ تأمل کند تا از این حجم خستگیِ ذهنی رهایی یابد. به قطع یقین، نقاشیها از آدمها بهتر بودند.
ʬʬ 𝖯𝖧𝖮𝖤-𝖭𝗅𝖷
ستاره ها وقتی مرگشون فرا میرسه منفجر میشن تهش ذراتشون یا معلق باقی میمونه توی فضا یا دورهم جمع میشن
ׅ ֶָ֪ ֹ ׅ ֶָ֪ ֹ
╰𞥊┄࣭ ੭୧ ┄𞥊┄┄𞥊 ੭୧ ┄┄𞥊┄𞥊╮
︐من میتوانستم یک ستاره باشم. یا میتوانستم یک پرنده باشم و بالاتر از آسمان پرواز کنم. یا میتوانستم یک درخت باشم و اکسیژن تولید کنم. یا میتوانستم یک گربه باشم و بي تفاوت به اطرافم در خیابان ها پرسه بزنم. اما در نهایت چه شد؟ تبدیل به انسانی شدم که گاه حتي نمیداند از زندگي چه میخواهد.
ֶָ֪ ֹׅ ֶָ֪ ֹ
آبیزاد است دِگر ..
میخواهد بماند در قلب تاریک رنگ من ؛
مثلا میتوان عقل و منطق را کناری گذاشت و گفت
میخواهد بشود دریای قلبی که آدمی از زیباییش ماه صدایش میزند .
هدایت شده از پژال.
-@shirmozak
لینای ِ عزیز ِ من ، دختر خوش قلمم و یه infp به تمام معنا ، بسیار رو مخ ولی دوست داشتنی ، خنده هات خیلی قشنگن ، انرژی بالایی داری و یهویی باطریت خالی میشه ، از لحاظ دوست داشتنی بودن و کیوتی با گربه ها هیچ فرقی نداری ، یه گربه دوست به تمام معنایی ، دوست نداری بری رو مخ آدما ولی گاهی وقتا بدون اینکه متوجه بشی این اتفاق میافته ، واسه دوستات کم نمیزاری ، توهم با درس کنار نمیای اما به خاطر آیندت باهاش میسازی و سخت تلاش میکنی ، خسته میشی کم میاری ولی بالاخره خودتو مجبور میکنی بلند شی چون معتقدی هرچی بشینی کسی جز خودت واسه کمک کردن بهت نمیاد ، از سر به هوا بودن و شیطنت هاتم که چیزی نگم و پیش خودم بمونه بهتره(("
و صد البته چتری زدن موهات شاید عاقلانه ترین کاری باشه که بتونی انجامش بدی
استایلت؟نمیدونم شاید بولیز های مردونه و تیشرت و هودی های لش بهت حس خوب بدن
رو یه نیمکت رو به روی رود سن درحالی که برف میبارید مشغول سیگار کشیدن بود و به حرکت اب نگاه میکرد، ولی همون لحظه کسی که اونو از صداهای توی سرش آزاد میکرد سر رسید، به آرومی سرش رو بر روی شونش قرار داد و شروع به حرف زدن کرد، اون حتی با خودش هم حرف نمیزد ولی پیش اون نمیتونست ساکت باشه، شاید چون امنیتی که پیش اون داشت رو حتی در ذهن خودش هم نداشت.