࣪˖  ꐑ 𝗆𝖾𝗌 𝖼𝗁ᥲᥒ𝗌𝗈ᥒ𝗌 𝗉𝗋𝖾𝖿𝖾𝗋ᧉᧉ᥉ ᰵᰵ💭𑁬 ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ᨕ ‌𝟤𝟣:𝟤𝟦 !! 🕊𐑺݂۫

𝟶𝟶﹕𝟺𝟷

وقتی میخندی میدرخشی﹐باید چیکار کنم که لبخند بزنی﹖

⌗ ֙ 🎐   در کوچه پس کوچه های مغز زنگ زده ام درست حوالی اولین فرعی ، کنار اولین خیابان رو به روی اولین عوارضی ، مرکز شلوغ ترین میدان همه جا و همه وقت ، همه چیز و همه کس آینه دار طلوع صبحگاهی چشمانِ زیبای توست. علاقه جان من سلام !

᭡ عصب چشم‌هام به لبخنـد روی چهره خيلي حساسه. هر خنده‌اي برام زیباست و من هم شکارچي لبخندم ! مي‌بینم گوشه‌‌ي لب‌ها چین افتاده، مغزم تو جمجمه‌ام بشکن میزنه «سوژه‌ی تماشا». ويژگي دیگه‌اي که داره، همه رو با لبخند خاص خودشون يادآوري می‌کنه. حتي وقتي ازشون دلخوره. لبخندها و طنین‌هاشون رو درونِ صندوقِ قدیمی‌ـش با چشم‌هاش ثبت میکنه و ازشون مراقبت میکنه. احتمالاً تفریحشه كه کمي دورتر از جمع بایسته؛ از زیر چشم نگاه کنه، آدمِ خنده‌رو که دید، چشم بدوزه به صورتش. به لحظه‌اي که انحنايِ لبهاش شکلِ لبخند میگیرن. تا وقتي که لب‌ها جمع شن، چینِ گوشه‌ی چشم گم شه، تبدیل بشه به آدمِ پونزده ثانیه قبل. شکارچيه تمامِ اون ثانیه‌هاست.

𝟶𝟶﹕𝟷𝟽

هر شب به ماه خیره میشم﹐خدایا نمیبینی که من زیادی تنهام﹖

𝟶𝟷﹕𝟷𝟻

یه خواب دیدم﹐هر چیزی چه میخواستمو داشتم﹐نه اون چیزی که تو فکر می‌کنی﹐بیشتر شاید یه کابوس بود﹒ فکر کردم میتونم پرواز منم میتونم اوج بگیرم اما حالا زمین خوردم﹐هیچ کس گریه نکرد هیچ کس اهمیت نداد هیچ کس حتی متوجه نشد﹐ بهم بگو‌ تا زمانی که من اینجام کسی نمیتونه بهت آسیب بزنه﹐اکه میتونستم جوری که به خودت نگاه می‌کنی رو تغییر بدم اونوقت نمیپرسیدی چرا اینجایی﹖اونا لیاقتتو ندارن﹒