آنچه میگویم به چشمانش ندارد جلوهای
دل به او دادم ولی اصلاً ندیدم قلوهای!
#حسینعلی_زارعی
@pesini
ندارمت امّا، به يادِ تو هستم
تمامِ بودم را، به هستیات بستم
برای برپایی، به شانه محتاجم
نمیرسد امّا، به شانهات دستم
دلم پُر از غم شد، ولی تو را دیدم
کمی که خندیدی، به خندهات رَستم
تو مثلِ خورشیدی، رفیع و نورافشان
بگیر دستم را، که بی تو من پَستم
دلم زمینی بود، گرفته و غمگین
تو عاشقم کردی، به آسمان جَستم
به قلبِ تاریکم، همین که تابیدی
جدا شدم یکسر، به نور پیوستم
ندارمت امّا، پُر از تو شد قلبم
چهقدر خوشحالم، که عاشقت هستم.
#حسینعلی_زارعی
@pesini
امشب بیا به خوابِ من ای آرزوی من
تا گُل کند به آمدنت گفتوگوی من
دستم نمیرسد که تو را در بغل کشم
منّت گذار و خود گذری کن به سوی من
لبتشنهٔ حضورِ تو هستم ولی ببین
از شربتِ نبودِ تو پُر شد سبوی من
در عالمی که پُر شده از رازِ برملا
این عشقِ بیامان شده رازِ مگوی من
شرطِ کمالِ هر عملی ذکر گفتن است
کامل شود به نامِ تو گفتن وضوی من
امشب بیا و عطرِ خودت را به من بزن
تا مظهرِ بهشت شود رنگ و بوی من
ای نازنین بیا و خودت را نشان بده
زیرا اثر نمیکند این جستوجوی من
دنیا شبیهِ برکه و قلبم شبیهِ قو
تنهاشدهاست در تهِ این برکه قوی من
از بس که لقمه از کفِ اغیار خوردهام
دیگر اثر نمیکند این هایوهوی من
کارم به مو رسیده ولی زندهام به عشق
امشب بیا که پاره نسازند موی من
از آبِ لطف، جرعهای امشب به من بده
تا تر شود به شربتِ مِهرت گلوی من
با من شبیهِ عاشقِ دلخستهای بساز
شاید مشابهِ تو شود خلقوخوی من
حتّی میانِ حلقهٔ مردم مرا ببوس
زیرا که بوسهٔ تو شود آبروی من
امشب ببار بر سرِ من هر چه عشق هست
آبی نمانده اَست عزیزم به جوی من
آلوده اَست خاکِ دلم، بر سرم بتاب
مِهرِ تو میشود سببِ شستوشوی من
چشم انتظار هستم و بیدار تا سحر
آن لحظهای که دیده شوی روبهروی من.
#حسینعلی_زارعی
@pesini
صبحی شبیهِ غنچهٔ گلزار آمده
روزی شبیهِ خندهٔ دلدار آمده
قدرش بدان که تندتر از باد میرود
این هدیهای است از طرفِ یار آمده...
#حسینعلی_زارعی
@pesini
هوا خیلی لطیف و دلنشین بود
زمین هم روشن از گلهای لاله
دوتاییمان جوان بودیم و شاداب
تو هفده ساله و من بیست ساله
کمی توی خیابان راه رفتیم
به دستانِ تو دادم یک چغاله
به من گفتی: چه اندازه ترش بود
که انگاری دهانم شد مچاله
به تو گفتم: ببخش ای ماهِ شیرین
بیندازش در آن سطلِ زباله
رها کن هر چه آسیبی در آن است
تفاوت هم ندارد چاه و چاله
بخور از آنچه لذّتبخشِ جسماست
که تأثیری نباشد در تفاله
نگاهم ناگهان تا آسمان رفت
چه زیبا بود قرصِ ماه و هاله
به تو گفتم: اجازه هست امشب
بدونِ حرفِ قاصد یا دلاله
بگویم حرفِ قلبم را حضوری
به دور از طفره رفتن یا اطاله
تو فرمودی بگو حرفِ دلت را
چه نصفِ صفحه باشد چه رساله
تشکّر کردم و گفتم که بنده
شدم دلبستهٔ زلف و کُلاله
قلم تابِ بیانش را ندارد
که حجمش میشود صدها مقاله
منم ماهی، تویی دریای آرام
محبّتهای تو مانندِ باله
سرم منّت گذار و دلبرم باش
تو را سوگند بر لفظِ جلاله
دلم خواهد که معشوقم تو باشی
تویی که دلبری مثلِ غزاله
درست است آن که تو صاف و تمیزی
و من فرسودهام مثلِ نخاله
ولی خیلی شما را دوست دارم
نکن دل را به تنهایی حواله
اگر در شوریِ دوری بمانم
دلم گم میشود با استحاله
ملاتِ عشقِ من ناصاف باشد
بکش با دستِ لطفت چند ماله
زدم این سکّهٔ دل را به نامت
زمینِ قلبِ من باشد قباله
زمینِ قلب باشد تشنهٔ تو
ببار از ابرِ مِهرت مثلِ ژاله
چه خوش باشد که از عشقت بنوشم
چه صد لیوان چه یک نصفِ پیاله
ببین آهی نمانده در دلِ من
که سودایش کنم با چند ناله
بیا تا کشکِ شادی را بسابیم
که پای ما حساب است آشِ خاله.
#حسینعلی_زارعی
@pesini
امروز دلم چای هِلی میخواهد
خرمای درشتِ داخلی میخواهد
در گوشهٔ یک اتاقِ ساکت، آن هم
از دستِ رفیقِ یکدلی میخواهد.
#حسینعلی_زارعی
@pesini
اگر دنیا به راهم گُل بچیند
گلستان را برایم برگزیند
به پیشم ذرّهای ارزش ندارد
اگر چشمم دو چشمت را نبیند.
#حسینعلی_زارعی
@pesini
اگر دنیا برای من بمیرد
برایم مجلسِ شادی بگیرد
به چشمم ذرّهای ارزش ندارد
اگر دستم دو دستت را نگیرد.
#حسینعلی_زارعی
@pesini
صبحی پیامت آمد و حالم عوض شد
از حسِّ خوبش کُلِّ احوالم عوض شد
من را به عمقِ خاطراتِ کودکی بُرد
این حالِ بیحالِ کهنسالم عوض شد
خیلی مرا خوشحال کردی نازنینم
با دیدنِ اسمِ گُلَت فالم عوض شد
اسمت شبیهِ خندههایت دلنشین است
با دیدنش تنظیمِ امیالم عوض شد
از بس که با من مهربان و باگذشتی
با بودنت میزانِ اعمالم عوض شد
تو کعبهٔ آمالی و من شیعهٔ عشق
با دیدنت اهداف و آمالم عوض شد
دوری، ولی در قلب و ذهنم خانه داری
ساکن شدی در جان و اقبالم عوض شد
در پیشِ من با کُلِّ مردم فرق داری
با دستِ تو افکار و اعمالم عوض شد
با طعمِ دستت ذوقِ من را تازه کردی
با خوردنِ یک چای تو سالم عوض شد
ممنون که در فکرِ منی، فکرِ تو هستم
تا با تو همپَر شد دلم، بالم عوض شد.
#حسینعلی_زارعی
@pesini
آن را که میخواهی اگر پیشت نباشد
تا غصّهٔ تنهاییات گردد فراموش
حسِّ یتیمی و غریبی داری انگار
حتّی اگر دنیا تو را گیرد در آغوش...
#حسینعلی_زارعی
@pesini
به ذهن آمد بگویم از خدیجه
مُرادم را بجویم از خدیجه
صدایی از تهِ قلبم چنین گفت:
که این دل را نشویم از خدیجه.
#حسینعلی_زارعی
@pesini
محمّد مقتدای مؤمنین است
محمّد اسوهٔ اهلِ زمین است
اگر دنبالِ رحم و مِهر هستی
محمّد رحمةٌ لِلعالمین است.
#حسینعلی_زارعی
@pesini