eitaa logo
ای نازنین شعری بخوان
299 دنبال‌کننده
5 عکس
0 ویدیو
0 فایل
حسینعلی زارعی @hazv0115
مشاهده در ایتا
دانلود
مفهومِ هر نوشته و تصویر و خط تویی حدِّ اقلّ و اکثر و حدِّ وسط تویی غیر از تو هیچ نیست به جسم و روانِ من حس می کنم تمامِ وجودم فقط تویی. @saredustansalamat
در همه کاری دقیق، بانوی زیبای مِهر عاشقِ یار و رفیق، بانوی زیبای مِهر منطقی و مستدل، دور زِ جنگ و جدل حرف و کلامش عسل، بانوی زیبای مِهر معتدل و بی طرف، منضبط و با هدف ساده دل و پُر شعف، بانوی زیبای مِهر با ادب و شیک پوش، در همه جا سخت کوش صاحبِ عقل است و هوش، بانوی زیبای مِهر معتقد و نکته یاب، خوش سخن و خوش جواب اهلِ سرود و کتاب، بانوی زیبای مِهر مقتدر و رازدار، تیز و سیاستمدار رایزن و با وقار، بانوی زیبای مِهر صادق و اهلِ وفا، خوش روش و با حیا اهلِ امید و سخا، بانوی زیبای مِهر جدّی و سنگین و شاد، اهلِ مساوات و داد گاه شود متّضاد، بانوی زیبای مِهر گاه شود گرم و داغ، از همه گیرد سراغ نور دهد چون چراغ، بانوی زیبای مِهر گاه شود سردِ سرد، از همگان فردِ فرد رنگِ رُخَش زردِ زرد، بانوی زیبای مِهر باز شود مهربان، حامیِ اطرافیان تازه شود چون جوان، بانوی زیبای مِهر. @saredustansalamat
امشب ای منبعِ احساس، بغل می خواهم تا خودِ صبح زِ لبهات، عسل می خواهم حلقهٔ دستِ تو را تا سحر اطرافِ خودم مثلِ آن حلقهٔ زیبای زحل می خواهم بهترین کارِ جهان دادنِ تسکین به دل است از لبت، "حَیَّ عَلی خیرِ عَمَل " می خواهم چشمکِ نازِ تو را خوب به خاطر دارم مصرعی گفتی و این بار غزل می خواهم چارهٔ زردیِ دل، سرخیِ لب های گُلَت داروی درد به هر گونه حِیَل می خواهم هر چه در خاطرِ من هست، تویی خواهشِ دل به یقین، وصلِ تو از روزِ ازل می خواهم نازنین، روحِ تو پاک است، الهی شکرت سازهٔ جسمِ تو، بی عیب و خلل می خواهم طالعِ بختِ تو را ای همه اشراق و امید همچو خورشید به هنگامِ حَمَل می خواهم. @saredustansalamat
چشمِ ملائک جملگی سوی حسین است روح الامین دائم ثناگوی حسین است شب های جمعه انبیا مهمانِ اویند زیرا بهشتِ عشق، مینوی حسین است عرضِ ارادت های عالم جای خود داشت امشب خدا هم زائرِ کوی حسین است. @saredustansalamat
عارفی گفت که این سورهٔ " یاسینِ " شریف "یا حسین" است که در واقعه بی سر شده است... @saredustansalamat
صبح آمده دمنوشِ تو را می خواهم آن صورتِ گُلپوشِ تو را می خواهم احساسِ جهان یخ زده از دوریِ مِهر سردم شده، آغوشِ تو را می خواهم. @saredustansalamat
عشق در سینه و ابراز نکردن سخت است لب به گفتارِ درون باز نکردن سخت است بوتهٔ مِهر به صحرای دلت روییده یارِ خود مَحرمِ این راز نکردن سخت است دلبرت هست و زبان هست و شرایط برپاست شرحِ احوالِ دل آغاز نکردن سخت است تارِ گیتارِ نگاهت به دلم چنگ زند سیمِ سنتورِ سخن ساز نکردن سخت است مرغِ دل بال و پَری ساخته از شهپرِ عشق سوی آغوشِ تو پرواز نکردن سخت است تشنگی باشد و لب های پُر از آبِ حیات جرعه ای از لبت احراز نکردن سخت است پیشِ آن چشم که هر لحظه کند معجزه ای خویش مسحورهٔ اعجاز نکردن سخت است بعد از این فاصله، لب های زِ غم سوخته را با لبِ نازِ تو دمساز نکردن سخت است. @saredustansalamat
می شد مرا عاشق کنی، امّا نکردی در عشقِ خود صادق کنی، امّا نکردی می شد که احساساتِ مغرب گونه ام را با مِهرِ خود مشرق کنی، امّا نکردی می شد زبانِ بستهٔ شوق و وفا را با خنده ای ناطق کنی، امّا نکردی می شد امیدی را که تنها بر تو بستم با وعده ای واثق کنی، امّا نکردی می شد که این لب های از در رانده ام با بوسه ای لایق کنی، امّا نکردی می شد که با عَذرای لبخندِ جوانت جانِ مرا وامق کنی، امّا نکردی می شد که با همراهی ات در طولِ دوران بر مشکلم فایق کنی، امّا نکردی هر چند در ظاهر کمی بی روح و سردم می شد مرا عاشق کنی، امّا نکردی. @saredustansalamat
با یادِ تو غصّه ها فراموش کنم خود را به خیال با تو هم دوش کنم سرریز شود درونم از جرعهٔ عشق از بس که تو را به کامِ جان نوش کنم. @saredustansalamat
برای گفتنِ غزل، تو بهترین بهانه ای برای روحِ شاعری، روان ترین ترانه ای برای حرفِ دل زدن، به واژه احتیاج نیست تو با نگاهِ نافذت، رساترین رسانه ای زِ دانه های عاشقی، شکوفه زد بهارِ دل به باغِ شاعرانه ها، جوان ترین جوانه ای به صفحه های خاطره، نوشته ای خیالِ خود زِ بودن و نبودنت، فسون ترین فسانه ای نه سردیِ خزان و دی، نه گرمیِ رطب پزان چنان بهارِ معتدل، میان ترین میانه ای کنارِ کعبهٔ غزل، فقط تو را صدا زنم برای مؤمنِ دلم، یکی ترین یگانه ای طلوعِ مِهرِ پاکِ تو، زمانِ اوجِ دلبری به روزگارِ بیدلی، طلاترین زمانه ای گهی به هست شک کنم، گهی به نیست شک کنم میانِ این خیال ها، یقین ترین گمانه ای بیا و با نگاهِ خود، علامتی به جان رسان در این مسیرِ پُر خطر، نشان ترین نشانه ای. @saredustansalamat
به غیرِ نامِ نکویت به ذهن نسپارم به جز صفای تو در عمقِ قلب نگذارم توقّعی زِ حضورت ندارم ای همه عشق فقط بدان که چه اندازه دوستت دارم. @saredustansalamat
آن لحظه ای خوش است که با یار بگذرد دور از نگاهِ مبهمِ اغیار بگذرد آن لحظه ای خوش است که در چشمِ منتظر زیباترین دقایقِ دیدار بگذرد آن لحظه ای خوش است که جسمِ شریفِ یار پیشِ دو چشمِ شوقِ تو هموار بگذرد آن لحظه ای خوش است که دستانِ انتظار بر شانه های نازِ سپیدار بگذرد آن لحظه ای خوش است که هر پنجه از امید در کوچه های زلفِ شبِ تار بگذرد آن لحظه ای خوش است که هنگامِ گفت و گو هر حرفِ عاشقانه به تکرار بگذرد آن لحظه ای خوش است که گوشِ عزیزِ عشق در حالتِ شنیدنِ اسرار بگذرد آن لحظه ای خوش است که لبخندِ خوش دلی بر غنچه های نازکِ گُلزار بگذرد آن لحظه ای خوش است که آغوشِ بیدلی پُر از حضورِ گرمیِ دلدار بگذرد آن لحظه ای خوش است که لب های اشتیاق بر گونه های آن رخِ گُلنار بگذرد آن لحظه ای خوش است که تعدادِ بوسه ها از حدِّ هر شماره و آمار بگذرد آن لحظه ای خوش است که عشقت کنارِ توست چشمت به گِردِ یار چو پرگار بگذرد گر عمرِ خویش می گذرانی به غیر از این روزی است شب زده، بگذار بگذرد. @saredustansalamat