🔅 #پندانه
✍ قطرهعسلی بزرگ، این است حکایت دنیا
🔹قطره عسلی بر زمین افتاد، مورچه کوچکی آمد و از آن چشید و خواست که برود اما مزه عسل برایش اعجابانگیز بود. پس برگشت و جرعه دیگری نوشید.
🔸باز عزم رفتن کرد، اما احساس کرد که خوردن از لبه عسل کفایت نمیکند و مزه واقعی را نمیدهد، پس بر آن شد تا خود را در عسل بیندازد تا هرچه بیشتر و بیشتر لذت ببرد.
🔹مورچه در عسل غوطهور شد و لذت میبرد.
🔸اما افسوس که نتوانست از آن خارج شود، پاهایش به زمین چسبیده بود و توانایی حرکت نداشت.
🔹در این حال ماند تا نهایتا مرد.
🔸دنیا چیزی نیست جز قطره عسلی بزرگ!
🔹پس آنکه به نوشیدن مقدار کمی از آن اکتفا کرد نجات مییابد و آنکه در شیرینی آن غرق شد هلاک میشود.
زمانی که برای کودک تعیین می کنیم چه احساسی باید یا نباید داشته باشد، مثلا " ناراحت نباش، نترس، خجالت نداره، اینکه ناراحتی نداره"درواقع داریم به هوش هیجانی او آسیب می زنیم.
احساس کودک را نفی نکنید. احساسات او را تایید کنید باید بداند ممکنست رفتار ش بر اساس آن احساسات درست نباشد. مثال:«میدونم ناراحتی، منم بودم ناراحت میشدم، اما اجازه نداری کتک بزنی ».
🔴 کانال تربیت فرزند سامانه آموزشی زندگی آموز رو دنبال کنید.
https://eitaa.com/joinchat/1456013313C6e69fa0110
🖤 تسلیم
عده اى به محضر امام باقر علیه السلام رسیدند و دیدند که یکى از فرزندان او بیمار شده است و امام علیه السلام ناراحت و اندوهگین است .
با خود گفتند: اگر این کودک از دنیا برود مى ترسیم امام علیه السلام را آن گونه ببینیم که نمى خواهیم در آن حال باشد.
چیزى نگذشت که صداى شیون اهل خانه بلند شد و فرزند امام علیه السلام از دنیا رفت . آنگاه حضرت نزد آنها آمد در حالیکه چهره او شاد بود و ناراحتى ها قبل از سیماى او بر طرف شده بود.
آنها به امام علیه السلام عرض کردند: فدایت شویم ما ترس آن داشتیم که با مرگ فرزند حالتى پیدا کنید که ما هم بخاطر اندوه شما غمگین شویم .
حضرت به آنها فرمود: ما مى خواهیم کسى را که دوست داریم بسلامت باشد و ما راحت باشیم اما وقتى امر الهى فرا رسد تسلیم اراده خداوند هستیم.
5- بحارالانوار، ج 46، 247.
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
هدایت شده از شهید شیخ احمد کافی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزی اسب پیرمردی فرار کرد:
مردم گفتند: چقدر بدشانسی!
پیرمرد گفت:
فقط خدا میدونه خوب شد یا بد ...!
فردا اسب پیرمرد با چند اسب
وحشی برگشت :
مردم گفتند: چقدر خوش شانسی !
پیرمرد گفت:
فقط خدا میدونه خوب شد یا بد ...!
پسر پیرمرد از روی یکی از اسبها
افتاد و پایش شکست :
مردم گفتند: چقدر بدشانسی !
پیرمرد گفت:
فقط خدا میدونه خوب شد یا بد ...!
فرداش از شهر آمدند و تمام مردهای
جوان را به جنگ بردند بجز پسر
پیرمرد که پایش شکسته بود.
مردم گفتند: چقدر خوش شانسی !
پیرمرد گفت:
فقط خدا میدونه خوب شد یا بد ...!
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
هدایت شده از حسینیه حضرت فاطمه معصومه س
6.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اینجوری #غدیر را تبلیغ کنید!
✅ ۱۳روز مانده تاعیدغدیر
👌نشراین صدقه جاریه است
✵═🌸‿🌸═✵
🌹#روایت_امام_باقر_ع
🌹#سخنرانی_امام_باقر_ع
🔴پنج وصیت بسیار زیبا!
🌹امام محمد باقر (علیه السلام) خطاب به جابر بن یزید جُعفی میفرمایند:
ای جابر! تو را به پنج چیز وصیت میکنم..
1)💥اگر مورد ستم قرار گرفتی،
👈تو ستم نکن
2)💥اگر به تو خیانت کردند،
👈تو خیانت نکن
3)💥اگر تو را تکذیب کردند،
👈تو خشم نگیر
4)💥اگر تو را ستایش کردند،
👈 تو دلخوش نشو
5)💥 و اگر تو را سرزنش کردند،
👈 تو دلگیر مشو
🔵بلکه درباره آنچه گفتند فکر کن!
✅اگر دیدی آنچه میگویند راست است،
خود را اصلاح کن.
🔘و اگر دیدی درست نیست، پس بدان که خود را مدیون تو کردند و برای جبران این دِین، از ثوابهای او به تو میدهند
✨از گناهان تو کم کرده، در نامه اعمال او قرار میدهند»
📚بحارالأنوار، جلد۷۵، صفحه۱۶۲