eitaa logo
پیوندخوبان
202 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
5هزار ویدیو
89 فایل
ترویج فرهنگ مهدویت وخدمت به استان قدس مهدوی
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽؛ سلام‌الله‌علیها 👈 لقب را علیه‌السلام به خواهر خود عطا فرمود . آن در روایتى فرمود : { مَنْ زَارَ الْمَعصُومَةَ بِقُمْ كَمَنْ زَارَنى ¹ هر كس را در زیارت كند ، مانند كسى است كه زیارت كرده است } . ، كه از سوى به این بانوى بزرگوار داده شده ، گویاى جایگاه والاى ایشان است . علیه‌السلام در روایتى دیگر مى‌فرماید : { هر كس نتواند به زیارت بیاید ، را در رى یا را در قم زیارت كند كه ثواب زیارت در مى‌یابد } .² 👈 یکی از مهم ترین القاب سلام‌الله‌علیها است . این لقب نیز بر اساس رؤیاى صادقانه یكى از بزرگان ، از سوى علیهم‌السلام به این بانوى گرانقدر داده شده است . بدین شرح است : ، پدر بزرگوار بسیار علاقه‌مند بود كه محل قبر شریف سلام‌الله‌علیها را به دست آورد . ختم مجرّبى انتخاب كرد و چهل شب به آن پرداخت . شب چهلم پس از به پایان رساندن ختم و توسّل بسیار ، استراحت كرد . در عالم رؤیا به محضر مقدّس علیه‌السلام و یا علیه‌السلام مشرّف شد . به ایشان فرمودند : { عَلَیْكَ بِكَرِیمَةِ اَهْلِ الْبَْیتِ به دامان كریمه اهل بیت چنگ بزن } . ایشان به گمان این كه منظور علیه‌السلام سلام‌الله‌علیها است ، عرض كرد : قربانت گردم ، من این ختم قرآن را براى دانستن محل دقیق قبر شریف گرفتم تا بهتر به زیارتش مشرّف شوم . فرمود : منظور من ، قبر شریف سلام‌الله‌علیها در قم است . سپس افزود : به دلیل مصالحى ، خداوند مى‌خواهد محل قبر شریف سلام‌الله‌علیها پنهان بماند ؛ از این رو قبر سلام‌الله‌علیها را تجلّى‌گاه قبر شریف سلام‌الله‌علیها قرار داده است . اگر قرار بود قبر آن حضرت ظاهر باشد و جلال و جبروتى براى آن مقدّر بود ، خداوند همان جلال و جبروت را به قبر مطهّر سلام‌الله‌علیها داده است . هنگامى كه از خواب برخاست ، تصمیم گرفت رخت سفر بربندد و به قصد زیارت سلام‌الله‌علیها رهسپار شود . وى بى‌درنگ آماده سفر شد و همراه خانواده‌اش را به قصد زیارت ترك كرد .³ ¹ ناسخ التواریخ، ج 3، ص 68، به نقل از كریمه اهل‌بیت، ص 32. ² زبدة التصانیف، ج 6، ص 159، به نقل از كریمه اهل بیت، ص 3. ³ کریمه اهل‌بیت، ص 43.
🚌 اتوبوس از ایستگاه اول حرکت کرد، تمام صندلی‌ها پر بود و به ناچار وسط راهرو ایستادم. چند ایستگاه اول، همچنان به جمعیت اضافه می‌شد و من هم خسته‌تر، البته دیدن صحنه‌ی احترام نوجوان، که جایش را به پیرمردی عصا به دست داد، خستگی را از تنم به در کرد! هر چه به ایستگاه‌ پایانی نزدیک‌تر می‌شدیم، شلوغی هم رو به خلوتی رفته و از جمعیت کاسته می‌شد! کنار پیرمردی که از ایستگاه اول، سرش را به شیشه تکیه داده بود، یک صندلی خالی شد و نشستم. هوا کم کم رو به تاریکی می‌گذاشت و فضا کمی دلگیر شده بود! پیرمرد که انگار از همان اول حرفی در دل داشت، رو به من کرد و با لحنی پدرانه گفت: «جَوون دیدی ایستگاه اول چه قدر شلوغ بود؟!» گفتم: «بله پدرجان.» گفت: «می‌بینی الآن که داریم به آخر خط می‌رسیم، چه قدر خلوت شده؟!» من که از این سوال و جواب حسابی گیج شده بودم، گفتم: «بله؛ چه طور مگه؟!» لبخندی روی لبش نشست و گفت: «آخرالزمان هر چی به ایستگاه‌های آخر نزدیک‌تر می‌شیم، آدمای بیشتری از قافله‌ی حق پیاده می‌شن! از علما شنیدم حدیث داریم که دین نگه داشتن تو آخرالزمان مثل نگه داشتن آتش توی دست می‌مونه! پس تا جوونی مراقب خودت باش تا منحرف نشی، خسته نشی. ضمنا از کم شدن آدم های توی مسیر حق نترس!» من که حسابی از نگاه عمیق پیرمرد تعجب کرده بودم، یاد حدیثی (علیه‌السلام) افتادم که فرمودند: «به خدا سوگند! شما خالص می‌شوید؛ به خدا سوگند! شما از یکدیگر جدا می‌شوید؛ به خدا سوگند! شما غربال خواهید شد؛ تا این که از شما شیعیان باقی نمی‌ماند جز گروه بسیار کم و نادر!» ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❤️@zendegikob