eitaa logo
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
4.2هزار دنبال‌کننده
15.2هزار عکس
3.7هزار ویدیو
2 فایل
_اینجا؟اکیپِ دهه هشتادیا؛🤏😜 وگوشه دنج از احوالاتمون👀💘 [سعی میکنیم انگیزه بهتون تزریق کنیم جانا🦦😌] کپی از پستا؟حلاله🤌 کپی از روزمرگی؟فرهنگِ فور🤝 با جان و دل شنواییم گیانم:)❤️ https://daigo.ir/secret/9857715145 ❌️ورود آقایون راضی نیستیم❌️
مشاهده در ایتا
دانلود
_ ‌𝗝𝗼𝗶𝗻🫀↷ 『 @pezeshk313
🖤پایان فعالیت اد 🖤 ‌𝗝𝗼𝗶𝗻🫀↷ 『 @pezeshk313
شهادت‌آغازخوشبختۍست خوشبختۍکہ پایان‌ندارد شھیدکہ بشوۍ خوشبخت‌ابدۍمیشوۍ:)❤️‍🩹 ‌𝗝𝗼𝗶𝗻🫀↷ 『 @pezeshk313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خبرازآمدنت‌من‌که‌ندارم،توولی... جانِ‌من‌تانفسۍمانده‌خودت‌رابرسان:)💚 ‌‌𝗝𝗼𝗶𝗻🫀↷ 『 @pezeshk313
رسول اكرم صلي الله عليه و آله(: ايمان كامل نمى شود.. . مگر با محبّت ما اهل بيت 🎈 ‌𝗝𝗼𝗶𝗻🫀↷ 『 @pezeshk313
🌸پایان فعالیت: 🌸
سلام زیبا رویانم😍 پارت می‌خواین؟
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
‹ ﷽ › #مَه‌آنا🤍 #قسمت1🤌🏻 نویسنده: فاطمه مولایی🌱✍🏻 از درب حوزه خارج شد.چادرش را روی سرش مرتب کرد و
‹ ﷽ › 🤍 🤌🏻 نویسنده: فاطمه مولایی🌱✍🏻 (کش را از موهایش بیرون کشید و موهایش را از حالت دم اسبی،،به دور شانه‌اش پخش کرد. دستگیرهٔ اتاقش را کشید و وارد شد. روبروی آینه ایستاد.نگاهش به تقویم روی عسلی افتاد. دو هفته‌ی دیگر آغاز بهاری جدید بود. بهاری که تنفسی زیبا را برای همگان به ارمغان می آورد. بهاری که با آمدنش مهدیا را ۲۸ ساله می‌کرد. بهاری که همه را به ۱۳۹۱ لینک می‌کرد. در حال فکر کردن بود که وانگهی ندا را در آینه دیدم. به سمتش چرخیدم و شاکی گویانه گفت: +«یه اهمی یه اوهمی!اینقدر ساکت؟!» خندید.. -«تو ناراحت شدی اینو گفتم؟» +«چرا باید ناراحت بشم؟فقط ای کاش نمی‌رفتی» سرش را پایین آورد.مهدیا در ذهنش روز هایی را نگاه می‌کرد که ندا دیگر همراهش نبود؛و آن روز ها با یک چشم به هم زدن فرا رسید...ندا خیلی سریع عقد کرد و دیگر پا به حوزه نمی‌گذاشت.گاهی اوقات از طریق تماس تلفنی این دو دوست با یکدیگر ارتباط می‌گرفتند.از اوضایش می‌گفت.که جهیزیه اش را خریده و با نامزدش،،خانه ای را اجاره کرده اند و قرار است در آیندهٔ نه چندان دور،جشن عروسی‌شان را بگیرند. ۲۷تیر ۱۳۹۱: +«مامان خانوم من برم دیگه کاری نداری؟» -«برو مادر بسلامت» مهدیا کیفش را از روی میز برداشت. یک لحظه زینب،خواهر مهدیا او را صدا کرد. +«جانم آبجی؟» زینب نگاهی مهربانانه به خواهرش کرد و سپس گفت: -«مراقب خودت باش!») ❌کپی و نشر به هر شکل حرام است❌