خیلی ها گفتن تو ناشناس چنل همش پستاش دخترونه شده و..... دیگه امام حسینی نمیزارید
به خاطر همین امروز کلا قراره مذهبی طور بزارم براتون
May 11
"خشم" ۳ حرف داره
"عشق" هم همینطور
"گریه" ۴ حرف داره
"خنده" هم همینطور
دروغ ۴ حرف داره،
"راست" هم همینطور
"منفی" ۴ حرف داره،
"مثبت" هم همینطور
"دشمنی" ۵ حرف داره،
"دوستی" هم همینطور
"ناکامی" ۶ حرف داره،
"پیروزی" هم همینطور
زندگی دو طرفه ست،
"طرف درستش رو انتخاب كن"
𝗝𝗼𝗶𝗻🫀↷
『 @pezeshk313 』
ماشیعـہزادهایمخـداراهزارشڪر؛
اینشیعـہزادگۍ؛ شرفخاندانماست . . !
أللَّھُمَ؏َـجِّلْ لِوَلیِکَ ألْفَرَج 🌱
𝗝𝗼𝗶𝗻🫀↷
『 @pezeshk313 』
-خواهرمدراینبمبارانفرهنگی،
برایاینکهتیروترکشیبهشمااصابتنکند، چادرترامحکموسفتبگیر🌾
#چادرانہ
#حجاب
𝗝𝗼𝗶𝗻🫀↷
『 @pezeshk313 』
+تاحالاشدهشدیدادلتنگِمکانی
شدهباشی،کهتجربشنکردی؟!
_آره،کربلا!
𝗝𝗼𝗶𝗻🫀↷
『 @pezeshk313 』
‹ ﷽ ›
#مَهآنا🤍
#قسمت۱۶🤌🏻
نویسنده: فاطمه مولایی🌱✍🏻
آن روز ها مثل برق و باد گذشت...
یک روز زهرا طی یک تماس تلفنی با مهدیا ،از او خواسته بود که به جشن تکلیف یکی از دختران حوزه بروند و آنجا يکديگر را دیدار کنند..
گفته بود کار مهمی با او دارد.
جشن تکلیف دخترِ مشکات،بهترین لحظات را برای بشری به همراه داشت.
دخترک،،۹ ساله شده بود و شادمانی میکرد..از اینکه همه به او بابت فرا رسیدن محدودهی سنی ای که او را آمادهی بر عهده گرفتن تکالیف الهی،،تبریک میگفتند و آن را خجسته مینهادند.
مهدیا هم با دین آن لحظات یاد روزی افتاد که چادر رنگی،،مملو از پروانهاش را به سر کرده بود و حجاب را از همیشه بیشتر پاس داشته بود.
با مرور آن اتفاقات،لبخندی روی لب مهدیا نشست.
زهرا هدیه یک روسری و یک گیره و مهدیا یک چادر رنگی و یک عطر حرم امام رضا را برای بشری کنار گذاشته بودند.
بعد از مماشاتی که با هم داشتند مهدیا پرسید:
+«کار مهمت چی بود سید؟»
زهرا دستانش را بهم مالید و شروع کرد:
-«ازدواجت!»
مهدیا بهت زده به زهرا چشم دوخته بود و تکه ای از شیرینی ای که در دهانش بود،در حلقش پرید.
چند سرفه کرد و متعجب پرسید:
+«چی گفتی؟»
زهرا لیوانی آب ریخت و به دست مهدیا داد:
-«مهدیا ببین من بلد نیستم مقدمه چینی کنم...ببین..من میخوام یه بنده خدایی رو بهت معرفی کنم.
ازش مطمئنم..مثل چشمام.همونطور که تو رو تو این چند ماه شناختم و ازت مثل چشمام مطمئنم،از اونم همینطور مطمئنم!
مهدیا خنده ای کرد و گفت:
+«خوب اون کیه که اینقدر ازش اطمینان داری و مطمئنی؟»
زهرا سادات مکثی کرد و گفت:
+«برادرم!»
❌کپی و نشر به هر شکل حرام است❌
‹ ﷽ ›
#مَهآنا🤍
#قسمت۱۷🤌🏻
نویسنده: فاطمه مولایی🌱✍🏻
مهدیا همانطور که به گُلِ فرش،،با چشمانی گشاده نگاه میکرد و گفت:
+«برادرت؟»
نفس زهرا سادات گرم شد:
-«آره برادرم..طلبهس!
بخدا هر چی ازش بگم کمه.سید محمد حسن،نور چشم همهٔ ماست.
مهدیا!سید هم مثل تو،در ازدواجش خیلی وسواس داشت.
بیا و به برادرِ ۳۱ ساله من جواب مثبت بده.»
مهدیا نمیدانست باید چه کار کند یا چه بگوید..
به آن صحبت های زهرا سادات،چه واکنشی باید میداشت.
بشقاب میوه اش را روی میز گذاشت و گام هایش را به سمت حیاط برداشت.
دمی بازدم کرد.
زهرا به سمتش آمد و گفت:
+«نمیخوای چیزی بگی؟»
-«نمیدونم واقعا چی بگم؟
تو جای من بودی چی میکردی اصلا»
+«جواب مثبت میدادم.»
در آن مدت زهرا سادات را به خوبی شناخته بود.
میدانست که او سیدی عزیز است و بد او را نمیخواهد.
در آن مدت،زهرا سادات شده بود دوست صمیمی اش.
+«اجازه میدی برسیم خدمتتون؟»
مهدیا در ذهنش علامت تعجب لبریز شده بود...
-«نمیدونم..باید خانوادهم رو در جریان بزارم.!»
❌کپی و نشر به هر شکل حرام است❌
@Mah_Ana17
جهت نقد و نظر در مورد رمان #مَهآنا🕊🦋
«لطفاً صرفا جهت نظر دهی به پی وی مراجعه کنید🤌🏻»
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
@Mah_Ana17 جهت نقد و نظر در مورد رمان #مَهآنا🕊🦋 «لطفاً صرفا جهت نظر دهی به پی وی مراجعه کنید🤌🏻»
نظرتون در مورد رمان چیه؟
نقدی یا نظری دارید؟
قطعا اینطور میتونید با اظهار نظرتون به نویسنده کمک کنید🤍💕
مراقب قلب های تان باشید برای چه کسی وکجا قرار است به تپش بیوفتد...❤️🤏
𝗝𝗼𝗶𝗻🫀↷
『 @pezeshk313 』
آهایدختࢪخانوم که🧕🏻
تابحثآقاامانزمان🤲🏻و...میشه ؛
پروفایلتࢪومذهبیمیکني ،
بیوگࢪافیتࢪوتغییرمیدی !🤔
اسمت📱ࢪومیزاریخادم ..
مهمایننیـ❌ـستکهدࢪفضای
مجازي👀چگونهمیزیستي . .
مهماینه دࢪقلبتـ♥️ـو
چيمیگذࢪه ! 🙃
بلهپروفایلت،اسمت،بیوگࢪافیت👣
مذهبیهستاما قلبتچی؟☝️🏻
حاضريهمینالانبمدتیكهفته؛🚶🏿♂
گوشیتو📱بدیآقاامامزمان؟
محض تغییر☝️
اگه هستی اجرت با خدا
اگه نیستی بسم الله🙂
𝗝𝗼𝗶𝗻🫀↷
『 @pezeshk313 』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الله همه غماش ماله من 😍❤️
استوری ویژه دلبررررری🧨
𝗝𝗼𝗶𝗻🫀↷
『 @pezeshk313 』
آرام میگیرد، دلم
در بارگاهت...
از مشهدِ تو، جان پناهِ اهل عالم..💔🚶🏻♀
#امام_رضا_جانم🥺❤️🩹
𝗝𝗼𝗶𝗻🫀↷
『 @pezeshk313 』
چه قوتِ قلبی میده این آیه:
«وَ لَن تَجِد مِن دُونِه مُلْتَحَدا»
و هرگز جز خدا پناهی نخواهی یافت❤️🩹
𝗝𝗼𝗶𝗻🫀↷
『 @pezeshk313 』
گاهیوقتابایدآرومبودو
همهچیزوسپرددستخودش؛
اونکهواسهمابدنمیخواد! . .❤️☁️
#انگیزشی
𝗝𝗼𝗶𝗻🫀↷
『 @pezeshk313 』
خودت را باور داشته باش...
اگر نداشته باشی
دیگران هم، دلیلی برای
باور داشتنِ تو
نخواهند داشت...🙈❤️
#پزشکی
𝗝𝗼𝗶𝗻🫀↷
『 @pezeshk313 』
خودمم نمیدونم حس دوست داشتنت از کجا شروع شد یهو به خودم امدم دیدم این حس شبیه هیچ حسی که تا به حالا تجربه کردم نیست درست همون لحظه بود که فهمیدم عاشقت شدم تو اومدی و نگات صدات دستات شدن تمام من تو شدی تمام رویای من شدی امیدم شدی همه جونم
تو اولین احساس قشنگ قلبمی😌❤️
#دلی
#مخاطبخاص
𝗝𝗼𝗶𝗻🫀↷
『 @pezeshk313 』
ولی من اگه هزار بارم برگردم به عقب بازم انتخابم تویی نه فقط بخاطر اینکه خیلی عاشقمی چون تنها کسی هستی که آرامشُ باهاش میفهمم🙈❤️
#دلی
#مخاطبخاص
𝗝𝗼𝗶𝗻🫀↷
『 @pezeshk313 』
آخرین ساعات را در هوای دولتت نفس کشیدیم جبران نمیشوی حتی به گریه های عمیق💔
#شهید_رئیسی
𝗝𝗼𝗶𝗻🫀↷
『 @pezeshk313 』
سلام بر ابراهیم روزی که صمیمانه آمد روزی که مخلصانه خدمت کرد و روزی که مظلومانه سوخت
امروز دولت مبارک #شهید_رئیسی پایان یافت اما مکتب مدیریتی سید شهیدان اهل خدمت در مسیر بیپایان عصر ظهور آغاز شد...ملتها رئیسی را زندهتر از همیشه خواهند یافت
𝗝𝗼𝗶𝗻🫀↷
『 @pezeshk313 』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جای خالی شهید رئیسی و امیر عبداللهیان در مراسم #تنفیذ_چهاردهم
❌ عده ای دارند ایشون تخریب میکنن که در ذهن مردم به فراموشی سپرده بشه، ولی هنوز خدماتش در میان این مردم داره روشن تر و پر رونق تر میشه....
#شهید_رئیسی
#شهید_جمهور
𝗝𝗼𝗶𝗻🫀↷
『 @pezeshk313 』
رفقا یه صحبتی با کسیکه دیشب میدونسته من ُسلوا انلاین نیستیم و رفته تو ناشناسها خودشو جای ما جا زده داشتم ! .