🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
- سالجدیدمیلادیمبارک2025🍁 -
حضرتمسیح:
از مسلمانانی که کریسمس(سالنومیلادی) به آنها هیچ ارتباطی ندارد ولی برای کلاس گذاشتن درخت کریسمس میگذارند و با آن عکس میگیرند بسیار سپاسگزارم 😂🦦
اجرتان با آقااباعبدالله
#تزریقخنده
•🦋🩵•
◞بِسـمِ الࢪَّحیمِ الذۍ لایُخَیِّبُ الࢪَّجاء◜
بہ نام مھࢪبانۍ ڪہ امیدها ࢪا ناامید نمۍڪند
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
- سبز🩵🌨❄️... . .. ."
"وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلْهَوَىٰٓ"
و هرگز از روی هوای نفس سخن نمیگوید🌨❄️
#آیہگرافی | #قرآن
ꪶⅈꪀ𝕜:‹@pezeshk313 C᭄
سخنی بھ آنهایی که قلبمان را شکستند
زخمهای شما ما را خشکنکرد بلکه سبز
تر از همیشہ جوانھ زدیم : )))💘 🌱
ꪶⅈꪀ𝕜:‹@pezeshk313 C᭄
-پسزخمهایمانچهمیشود!؟
+امتحاناتترمازمیانآنهاواردمیشود😂🗿
#تزریقخنده
أَيَحْسَبُ الْإِنْسَانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدًى ..✨
آدما فکر میکنند خدا رهاشون کرده؟!
#روزمرگی
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
◈ ━━━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━━━ ◈ #تسبیح_فیروزه_ای #پارت34 بابا یه نگاهی به چشمای اشک بارم کردم ،با دستاش ا
◈ ━━━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━━━ ◈
#تسبیح_فیروزه_ای
#پارت35
اول رفتیم سر مزار بابای رضا ،یه فاتحه ای خوندیم بعد رفتیم سمت گلزار
روی سنگ قبر ها رو میخوندم ،نوشته بود شهید ،شهید ،شهید گمنام ،شهید مدافع حرم
تا زمانی که رضا ایستاد
نشست کنار قبر شهید گمنام
شروع کرد به حرف زدن
رضا: سلام دوست من ،با رها خانم اومدم ،دستت درد نکنه که کمکم کردی بهش برسم
رها جان ،این دوست شهیدمه
خیلی وقته که با هم دوستیم
اولین باری که تو رو دیدم هیچ حسی بهت نداشتم ،تو رو مثل نرگس میدیدم
تا وقتی که تو شلمچه روی خاک نشسته بودی و گریه میکردی ،نمیدونستم چی میخواستی از شهدا
ولی وقتی دیدمت ،فهمیدم که نمیتونم تو رو مثل نرگس ببینم
هر روز که گذشت قلبم بیشتر میتپید برای بدست آوردنت...
نمیدونستم تو قبول میکنی با من ازدواج کنی یا نه،از دوست شهیدم خواستم که کمکم کن تو مال من بشی (رفتم روبه روش نشستم ، اشک از چشمام جاری شد، با دستای قشنگش اشکامو پاک میکرد)
رضا: دیگه نبینم چشمای خانومم گریون باشه هااا - چشم
رضا: چشمت بی بلا...
بعد مدتی یه کم دور زدیم تو خیابونا بعد رفتیم سمت خونه عزیز جون
◈ ━━━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━━━ ◈