"دخترانِ حیدری"
◈ ━━━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━━━ ◈ #تسبیح_فیروزه_ای #پارت66 چند روزی فاطمه بیتابی میکرد فلش و به تلوزیون می
◈ ━━━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━━━ ◈
#تسبیح_فیروزه_ای
#پارت67
بعد صبحانه آماده شدیم رفتیم کانون
منو فاطمه رفتیم سمت سالن بزرگ
نزدیک پیانو شدیم
یه صندلی گذاشتم کنار صندلی خودم
فاطمه رو بغلش کردم گذاشتم روش بشینه
خودمم نشستم کنارش
شروع کردم به پیانو زدن
فاطمه هم با دستای کوچولوش شروع کرد به دست زدن
بچه های کانون هم ،اومدن داخل سالن
فاطمه با دیدن بچه ها خوشحال شد و از صندلی خودشو انداخت پایین
بدو بدو رفت سمت بچه ها
بچه ها دورش حلقه زدن و شعر میخوندن
نزدیک ۱۵ روز بود که از آخرین تماس رضا میگذشت
دلم آشوب بود
تسبیح و برداشتم شروع کردم به ذکر گفتن، ولی باز از آشوب دلم کم نشد
سجاده امو برداشتم و رفتم توی حیاط
شروع کردم به نماز خوندن
بعد از نماز دراز کشیدم و به آسمون پر ستاره نگاه میکرم
خوابم برد
خواب عجیبی دیدم روز عاشورا بود ،دشت نینوا بود
چشمم به یه نفر افتاد که روی زمین دراز کشیده بود
صورتش اینقدر پر خون بود که نمیتونستم بفهمم کیه
خواستم کمکش کنم
خواستم دستشو بگیرم و ببرمش جایی تا نجاتش بدم
اما دستی تو بدن نداشت
جیغی کشیدمو از خواب بیدار شدم
نفس نفس میزدم
با دیدن خواب دلشو ره ام زیاد شد
با شنیدن صدای اذان بلند شدم و رفتم وضو گرفتم و ایستادم به نماز خوندن
بعد از خوندن نماز رفتم تو اتاق فاطمه ،کنار فاطمه خوابیدم
صبح که از خواب بیدار شدم ،فاطمه رو بردم کانون سپردم دست نرگس ،خودمم
تصمیم گرفتم برم سپاه، یا جایی که بتونم خبری از رضا پیدا کنم تا کمی این دل آشوبم آروم بشه ولی کسی چیزی بهم نمیگفت، انگار خودشون هم خبری ندارن
توی شهر سر گردون بودم
کجا بگردم دنبال عشقم، کجا بگردم دنبال یه نشونه برای زنده بودنش
یادم حرم افتادم
رفتم دوتا بلیط هواپیما گرفتم برای
مشهد
ساعت پروازش ۸ شب بود
رفتم سمت خونه ، عزیز جون تو آشپز خونه در حال غذا درست کردن بود - سلام عزیز
عزیزجون: سلام دخترم - عزیز جون ،واسه امشب دو تا بلیط هوا پیما گرفتم واسه مشهد ،میخوام با فاطمه برم زیارت آقا
عزیزجون: خدا پشت و پناهتون
رفتم توی اتاقم یه ساک کوچیک برداشتم ،شروع کردم یه کم وسیله و لباس برداشتن
موقع ظهر ،نرگس و فاطمه اومدن خونه
فاطمه بدو بدو دوید تو بغلم
- الهی قربونت برم ،عمه رو که اذیت نکردی
فاطمه: نه
نرگس: مامانش بیشتر اذیت میکنه تا بچه ،کجا رفتی ؟
- رفتم دو تا بلیط واسه مشهد گرفتم
نرگس: مشهد واسه چی؟
- زیارت دیگه
نرگس: نمیگفتی ،فک میکردم داری میری دور دور
حالا یکی اضافه تر میگرفتی ورشکست میشدی خسیس؟
◈ ━━━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━━━ ◈
۲۲ دی
۲۲ دی
"دخترانِ حیدری"
نذر کردم گر ببینم روی زیبای تو را یکصد و ده بیت تنها خرج چشمانت کنم😌❤️ #یهنمهشاعری
میخواهمت! چنان که شبِ خسته خواب را
میجویمـت! چنـان که لـبِ تشـنـه، آب را...🌿❤️🔥
#یهنمهشاعری
۲۲ دی
دَر دورتَرین فواصِل هَستی، نَزدیکتریٓن مخاطبِ من باش جانان(:💫🌼
ꪶⅈꪀ𝕜:‹ @pezeshk313 C᭄
۲۲ دی
وسط خوندن منطق
خوردن ترشک و لواشک و قره قروت و آب لیمو و نمک و نارنج منطقیه🤣💔
کپی؟ نه قربونت
#روزمرگی
#اد_شهـ_دختــ¹²⁸
۲۲ دی
۲۲ دی
"دخترانِ حیدری"
و اما #وعدهدیدارِ دیشب !
با ترکیبِ آقایِپویانفر و آقایِفصولی >>>
ثبت شد در غدیریهِاصفهان 💚 :))
#روزمرگی | #کارِدست | #وعدهدیدار | کپینشه!
۲۲ دی
خستممثل ِاونایرانۍ
کہباکلۍقرضوقولہداشت
میرفتکالیفرنیا ؛
توهواپیمابهشگفتنآتیش
گرفتہبرمیگردیم🦦🌹؛)!
ꪶⅈꪀ𝕜:‹ @pezeshk313 C᭄
۲۲ دی
- خدایا ؛
یہجاۍآمریکاروهمبذار ،
واسہماکہحسینیهش کنیم ، همہشو
غزه کردۍکہ،قربونتبرم😂💘:>
#تزریقخنده
۲۲ دی
"دخترانِ حیدری"
دل نازک ها هیچ وقت نا امنت نمیکنن....!🤌 ꪶⅈꪀ𝕜:‹@pezeshk313 C᭄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همینکه دقیق میدونم پشتِ سَرم چی میگذره؛👀👩🦯
#حرفِدل
ꪶⅈꪀ𝕜:‹@pezeshk313 C᭄
۲۲ دی