eitaa logo
"دخترانِ حیدری"
4.5هزار دنبال‌کننده
15.6هزار عکس
3.8هزار ویدیو
3 فایل
چنل ِ²عدد دختر ِخراسانی به همراه رفقای عکاسشون!😌 _وگوشه دنج از احوالاتمون؛👀💘. و بخشی از زندگیمون با چاشنی روزمرگی هامون🐈~ کپی از پستا؟حلاله🤌 کپی از روزمرگی؟نه نه اصلا با جان و دل شنواییم گیانم:)❤️🧷. https://daigo.ir/secret/9857715145
مشاهده در ایتا
دانلود
"دخترانِ حیدری"
◈ ━━━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━━━ ◈ #تسبیح_فیروزه_ای #پارت66 چند روزی فاطمه بیتابی میکرد فلش و به تلوزیون می
◈ ━━━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━━━ ◈ بعد صبحانه آماده شدیم رفتیم کانون منو فاطمه رفتیم سمت سالن بزرگ نزدیک پیانو شدیم یه صندلی گذاشتم کنار صندلی خودم فاطمه رو بغلش کردم گذاشتم روش بشینه خودمم نشستم کنارش شروع کردم به پیانو زدن فاطمه هم با دستای کوچولوش شروع کرد به دست زدن بچه های کانون هم ،اومدن داخل سالن فاطمه با دیدن بچه ها خوشحال شد و از صندلی خودشو انداخت پایین بدو بدو رفت سمت بچه ها بچه ها دورش حلقه زدن و شعر میخوندن نزدیک ۱۵ روز بود که از آخرین تماس رضا میگذشت دلم آشوب بود تسبیح و برداشتم شروع کردم به ذکر گفتن، ولی باز از آشوب دلم کم نشد سجاده امو برداشتم و رفتم توی حیاط شروع کردم به نماز خوندن بعد از نماز دراز کشیدم و به آسمون پر ستاره نگاه میکرم خوابم برد خواب عجیبی دیدم روز عاشورا بود ،دشت نینوا بود چشمم به یه نفر افتاد که روی زمین دراز کشیده بود صورتش اینقدر پر خون بود که نمیتونستم بفهمم کیه خواستم کمکش کنم خواستم دستشو بگیرم و ببرمش جایی تا نجاتش بدم اما دستی تو بدن نداشت جیغی کشیدمو از خواب بیدار شدم نفس نفس میزدم با دیدن خواب دلشو ره ام زیاد شد با شنیدن صدای اذان بلند شدم و رفتم وضو گرفتم و ایستادم به نماز خوندن بعد از خوندن نماز رفتم تو اتاق فاطمه ،کنار فاطمه خوابیدم صبح که از خواب بیدار شدم ،فاطمه رو بردم کانون سپردم دست نرگس ،خودمم تصمیم گرفتم برم سپاه، یا جایی که بتونم خبری از رضا پیدا کنم تا کمی این دل آشوبم آروم بشه ولی کسی چیزی بهم نمیگفت، انگار خودشون هم خبری ندارن توی شهر سر گردون بودم کجا بگردم دنبال عشقم، کجا بگردم دنبال یه نشونه برای زنده بودنش یادم حرم افتادم رفتم دوتا بلیط هواپیما گرفتم برای مشهد ساعت پروازش ۸ شب بود رفتم سمت خونه ، عزیز جون تو آشپز خونه در حال غذا درست کردن بود - سلام عزیز عزیزجون: سلام دخترم - عزیز جون ،واسه امشب دو تا بلیط هوا پیما گرفتم واسه مشهد ،میخوام با فاطمه برم زیارت آقا عزیزجون: خدا پشت و پناهتون رفتم توی اتاقم یه ساک کوچیک برداشتم ،شروع کردم یه کم وسیله و لباس برداشتن موقع ظهر ،نرگس و فاطمه اومدن خونه فاطمه بدو بدو دوید تو بغلم - الهی قربونت برم ،عمه رو که اذیت نکردی فاطمه: نه نرگس: مامانش بیشتر اذیت میکنه تا بچه ،کجا رفتی ؟ - رفتم دو تا بلیط واسه مشهد گرفتم نرگس: مشهد واسه چی؟ - زیارت دیگه نرگس: نمیگفتی ،فک میکردم داری میری دور دور حالا یکی اضافه تر میگرفتی ورشکست میشدی خسیس؟ ◈ ━━━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━━━ ◈
۲۲ دی
"دخترانِ حیدری"
نذر کردم گر ببینم روی زیبای تو را یکصد و ده بیت تنها خرج چشمانت کنم😌❤️ #یه‌نمه‌شاعری
می‌خواهمت! چنان که شبِ خسته خواب را می‌جویمـت! چنـان که لـبِ تشـنـه، آب را...🌿❤️‍🔥
۲۲ دی
دَر دورتَرین فواصِل هَستی، نَزدیکتریٓن مخاطبِ من باش جانان(:💫🌼 ꪶⅈꪀ𝕜:‹ @pezeshk313 C᭄‌
۲۲ دی
وسط خوندن منطق خوردن ترشک و لواشک و قره قروت و آب لیمو و نمک و نارنج منطقیه🤣💔 کپی؟ نه قربونت ¹²⁸
۲۲ دی
"دخترانِ حیدری"
و اما دیشب ! با ترکیبِ آقایِ‌پویانفر و آقایِ‌فصولی >>> ثبت شد در غدیریهِ‌اصفهان 💚 :)) | | | کپی‌نشه!
۲۲ دی
خستم‌مثل ِاون‌ایرانۍ کہ‌باکلۍقرض‌وقولہ‌داشت میرفت‌کالیفرنیا ؛ توهواپیمابهش‌گفتن‌آتیش گرفتہ‌برمیگردیم🦦🌹؛)!‌ ꪶⅈꪀ𝕜:‹ @pezeshk313 C᭄‌
۲۲ دی
- خدایا ؛ یہ‌جاۍ‌آمریکاروهم‌بذار ، واسہ‌ماکہ‌حسینیه‌ش کنیم ، همہ‌شو غزه کردۍکہ،قربونت‌برم‌😂💘:>
۲۲ دی
موقعیت : وقتی عکسای‌قدیمی‌رو پیدا‌میکنی‌و‌دلتنگِ‌حرمش‌میشی🥲💔))
۲۲ دی