eitaa logo
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
4.2هزار دنبال‌کننده
15.2هزار عکس
3.7هزار ویدیو
2 فایل
_اینجا؟اکیپِ دهه هشتادیا؛🤏😜 وگوشه دنج از احوالاتمون👀💘 [سعی میکنیم انگیزه بهتون تزریق کنیم جانا🦦😌] کپی از پستا؟حلاله🤌 کپی از روزمرگی؟فرهنگِ فور🤝 با جان و دل شنواییم گیانم:)❤️ https://daigo.ir/secret/9857715145 ❌️ورود آقایون راضی نیستیم❌️
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام دوستان من ادمین رویا هستم و قراره براتون رمان رو بزارم
پارت اول با صدای زنگ در بیدار شدم اروم اروم از پله ها پایین اومدم و از روی ایفون به بیرون نگاه کردم؛ کسی نبود. منتظر موندم تا کسی توی ایفون معلوم بده اما کسی رو ندیدم بعد موبایلم زنگ خورد اتنا بود؛ بلند گفت: دختر کجایی در رو باز نمیکنی گفتم خواب بودم و گفت: زود حاضر شو میخوایم بریم سر مزار شهدای گمنام.. دو هفته بود نرفته بودم فرش انداختیم و نشستیم چایی خوردیم صحبت از کاروانی بود که قراره هفته ی بعد بره کربلا.. بعد از مزار بلند شدیم و رفتیم قبرستون سر خاک مادرم.. اونجوری که اتنا میگفت سه نفر دیگه برا کاروان هست. منم با نیش خند گفتم:هه فکر کردی نصیبمون میشه شب رفتم خونه و انقدر خوابم میومد که با همون لباسا و چادرم خوابم برد خواب دیدم شهید گمنامی با پلاک خونی بهم گفت:..... ادامه دارد https://eitaa.com/chadorane87
پارت اول با صدای زنگ در بیدار شدم اروم اروم از پله ها پایین اومدم و از روی ایفون به بیرون نگاه کردم؛ کسی نبود. منتظر موندم تا کسی توی ایفون معلوم بده اما کسی رو ندیدم بعد موبایلم زنگ خورد اتنا بود؛ بلند گفت: دختر کجایی در رو باز نمیکنی گفتم خواب بودم و گفت: زود حاضر شو میخوایم بریم سر مزار شهدای گمنام.. دو هفته بود نرفته بودم فرش انداختیم و نشستیم چایی خوردیم صحبت از کاروانی بود که قراره هفته ی بعد بره کربلا.. بعد از مزار بلند شدیم و رفتیم قبرستون سر خاک مادرم.. اونجوری که اتنا میگفت سه نفر دیگه برا کاروان هست. منم با نیش خند گفتم:هه فکر کردی نصیبمون میشه شب رفتم خونه و انقدر خوابم میومد که با همون لباسا و چادرم خوابم برد خواب دیدم شهید گمنامی با پلاک خونی بهم گفت:..... ادامه دارد https://eitaa.com/chadorane87