🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
◈ ━━━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━━━ ◈ #تسبیح_فیروزه_ای #پارت26 شروع کردم به پیانو زدن ،ذوق و خوشحالی رو تو چشما
◈ ━━━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━━━ ◈
#تسبیح_فیروزه_ای
#پارت27
از کانون داشتیم بیرون میرفتیم که آقا رضا با اقا مرتضی اومدن سمت کانون بدون هیچ سلامی از کنارشون رد شدیم ،اشک از چشمام سرازیر شده بود ...
نوید: بافریاد گفت سوار شو...
سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم
با تمام سرعت حرکت کرد،کنار دستش هم چند تا شیشه مشروب بود ،شروع کرده بود به خوردن ....
کم کم تعادلشو از دست داده بود
ترس تمام وجودمو گرفته بود
از شهر خارج شدیم
- کجا داریم میریم؟
( با دستش محکم زد دهنم ،دهنم پر خون شد)
نوید: خفه شو تو ،کدوم گوری بودی تا حالا ،نگفتم که گیرت میارم ،نگفتم چالت میکنم
( گریه ام گرفته بود، فقط از خدا خواستم کمکم کنن ،خدایا همین الان جونمو بگیر ،تا به دست این کثافت بی آبرو نشدم )
نزدیکای غروب بود که رسیدیم همون باغی بود که اون شب اومده بودیم ،از ماشین پیاده شد ،در رو باز کرد ،ماشین و برد داخل، بعد رفت در رو بست...
اومد سمت من به زور منو از ماشین پایین برد
در و باز کرد ،
اینقدر خورده بود ،تعادل راه رفتن هم نداشت
چادرمو از سرم کشید انداخت داخل استخر
دستمو میکشید و باخودش داخل ویلا برد
من هی داد میزدم و کمک میخواستم ولی دریغ از یه نفر احساس کردم دیگه تمام شد ،دیگه زندگیم به آخر رسید، خدایا خودت شاهدی که من هیچ وقت خودمو در مقابل کسی به حراج نزاشتم....
خدایاصدامو نمیشنوی چرا !
خدایا تو را جان آبروی زینبت ،در کربلا آبرومو حفظ کن...
یه دستش مشروب بود و با یه دستش منو میکشوند ،منو انداخت روی مبل
بلند شدم از جام نفس نفس میزدم
نوید می اومد جلو و من میرفتم عقب تر
نوید: نگفتم صداتو یه جوری میبرم تا آخر عمر حرفی نزنی ،البته دیگه امشب آخر عمرته ،همینجا داخل همین باغ چالت میکنم
کسی نمیفهمه...
- تو رو خدا بزار برم...
من که گفتم به درد تو نمیخورم...
نوید: چقدرم با حجاب تو دل برو تر شده بودی
اومد سمتم و منو به دیوار چسبوند ،دهنش بوی کثافت میداد...
چشمام بسته بودم جیغ میزدم
ناگهان هولش دادم ،صدایی زمین خوردن شنیدم ،چشمامو باز کردم ،دیدم سره نوید به میزی خورده و از حال رفته بود،ازسرش خون میاومد.
گریه ام شدت گرفت روسریمو برداشتم سرم کردم با سرعت از خونه زدم بیرون و رفتم سمت ماشین از داخل کیفم موبایلمو برداشتم
تنها کسی میتونه کمک کنه نرگس بود
شماره نرگس و گرفتم
نرگس: الو رها، الووو ،
صدای گریه ام بلند تر شده بود..
اصلا نمیتونستم حرف بزنم
نرگس: رها تو رو خدا یه چیزی بگو ،خوبی؟
- نرگس،فک کنم مرد...
نرگس: کی مرد ،چه اتفاقی افتاده ؟
- ترو خدا بیا اینجا نرگس...
من میترسم ...
نرگس: آدرسو بفرست بیایم...
◈ ━━━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━━━ ◈
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
#پارت26 #پسربسیجی_دخترقرتی با تعجب نگاه کوتاهی بهم انداخت و بعد از جواب دادن به سلامم گفت: ببخشید ا
#پارت27
#پسربسیجی_دخترقرتی
حال مرغ سر کنده ای رو داشتم ، عشقم کسی که دیوانه وار دوست داشتم ، داشت برای همیشه از من دور میشد و من همچنان جر نگاه کردن به اون کاری از دستم بر نمی
اومد
دوباره به گیتی پناه بردم با دیدنم کلی تعجب کرد:
دریا....چی شدی تو ؟ چرا اینقد داغونی ؟
-گیتی.... امیرعلی داره میره
با صدای بلند شروع کردم به گریه کردن
شد؟
حالا چکار کنم؟ اگه نبینمش میمیرم دلم به دیدنش خوش بود حالا چه خاکی به سرم بریزم؟ مگه قرار نبود فراموش کنی ها ؟ مگه قرار نبود نزاری جون بگیره؟ پس چی نشد ... نشد گیتی نشد حتی بهم اجازه نداد نزدیکش بشم تا فرصتی داشته باشم عاشقش کنم تا عشقم رو بهش نشون بدم همش ردم کرد
دریا ... دریا ... مگه نگفتم بهت چرا اینقدر پیش رفتی ؟ چرا ؟
دست خودم نبود بخدا ، بابا دست خودم نیست این دل لامصب عقلم رو از کار انداخته
حالا چی
آوردنش
شده که اینطور داغونی دنیا که به اخر نرسیده هنوزم وقت داری برای به دست
نه ندارم دردم همینه ندارم
چرا مگه همکلاست نیست؟
چرا ولی داره برای ادامه درسش میره خارج کشور
کنارم سر خورد و روی زمین نشست
وای خدای من نه ، آخه چرا داره میره ؟
از اولم قرار بود بره بورسیه شده این ترم هم فقط برای مشکل یه درس اینجا بود
وای ... وای ...دریا تو همه اینها رو میدونستی و باز دل دادی؟ به دلت اجازه دادی تا این حد
پیش بره
هق زدم
دست خود لعنتیم نبود اصلا نمیدونم چطور بهش دل بستم
-خوبه ..خوبه پاشو خودت رو جمع کن من نمیزارم تو هم عین من بشی باید بهش بهش بگی
قبل اینکه بره
چی من برم بهش بگم ؟
آره مگه چیه؟ تو باید تلاش خودت رو بکنی تا مثل من پشیمون نشی ببین دریا این عشق افتاد ولی حالا که افتاده برای به دست آوردنش باید از خیلی چیزا بگذری
نباید اتفاق می یکیشم غرورته
ولی من می ترسم اگه بازم پسم زد؟ اگه .... اگه ... مسخرم کرد .... اگه.....
اگه ، اگه نداریم احتمال هر چیزی هست ولی باید تلاش خودت رو بکنی چون وقتی نموند
باشه ؟
کمی فکر کردم دیدم حق با گیتیه حتی اگر به قیمت نابود شدن غرورم هم باشه دوس دارم امیرعلی بدونه که عاشقشم باید بهش بگم این تنها و آخرین فرصت منه
باشه بهش میگم
آفرین دختر خوب حالا هم بهتره خوب استراحت کنی عین میت شدی سرحال که شدی بهتر تصمیم می گیری
بعد از یه استراحت حسابی و کلی فکر کردن انرژی تازه ای پیدا کردم ته دلم امیدی بود که نمیدونم از کجا بود ولی امید داشتم امیرعلی عشقم رو بپذیره