eitaa logo
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
4.1هزار دنبال‌کننده
15.2هزار عکس
3.8هزار ویدیو
2 فایل
_اینجا؟اکیپِ دهه هشتادیا؛🤏😜 وگوشه دنج از احوالاتمون👀💘 [سعی میکنیم انگیزه بهتون تزریق کنیم جانا🦦😌] کپی از پستا؟حلاله🤌 کپی از روزمرگی؟فرهنگِ فور🤝 با جان و دل شنواییم گیانم:)❤️ https://daigo.ir/secret/9857715145 ❌️ورود آقایون راضی نیستیم❌️
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
◈ ━━━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━━━ ◈ #تسبیح_فیروزه_ای #پارت65 زمان رفتن رضا رسید مامان و بابا و نرگس وآقا مرت
◈ ━━━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━━━ ◈ چند روزی فاطمه بیتابی میکرد فلش و به تلوزیون میزدم تا هم من آروم بشم با صدای رضا هم فاطمه بی تابی هاش کمتر بشه بیشتر اوقات فاطمه رو میبردم کانون تا با بچه ها بازی کنه بعد یه هفته سر سفره شام بودیم که تلفن خونه زنگ خورد فاطمه هم بدو بدو دوید سمت تلفن گوشی رو برداشت و با خوشحالی جیغ کشید : بابای،بابای اینقدر هیجان زده بود اصلا متوجه نمیشدم چی داره میگه با زبون خودش به رضا بعد از کمی صحب کردن فاطمه گوشی رو سمت من گرفت با دستش اشاره میکرد و میگفت مانی،مانی به عزیز جون نگاه کردم و گفتم : عزیز جون برین شما صحبت کنین عزیز جون رفت گوشی رو گرفت : شروع کرد به قربون صدقه رفتن رضا بعد من رفتم گوشی و برداشتم - الو رضا: به خانوم خانومااا ،خوبی؟ چیکار میکنی با زحمتای ما -چرا اینقدر دیر زنگ زدی؟ رضا: شرمندم ،اینجا نمیشه زیاد تماس گرفت -فاطمه اوایل خیلی بهونه اتو میگرفت ،الان یه کم بهتر شده ،ولی مادرش همیشه بهونه میگیره .... رضا: الهی فدای مادر ودختر بشم من -خدا نکنه ،تو فقط مواظب خودت باش رضا: چشم،الانم دیگه خیلی صحبت کردم باید برم ،کاری نداری؟ -نه عزیزم ،برو در امان خدا رضا: خانومی خیلیییی..... بقیه اشو خودت میدونی دیگه نمیشه اینجا گفت - منم خیلیییییی ..... آقا رضا: پس تو هم کلک . فعلن یا علی - یا علی ◈ ━━━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━━━ ◈