..
🌸🌼
✍ مرا کلامی #هموزن این همه غفلت تو نیست .
🔹پیرمردی در #حجره خود در بازار نشسته بود ،
که عارفی از کنار حجره او #گذر کرد .
🔸پیرمرد سریع به بیرون حجره رفت و #او را گفت :
ای عارف !
به شرف حضور در حجره ما ، بر #من ببخش ،
و مرا #نصیحتی کن .
🔹عارف #اجابت نمود ،
و در حجره #داخل شد .
🔸پیرزنی برای گرفتن #شکر به حجره او آمد ،
و سکه #کمارزشی داشت که ،
اندازه سکه خود ، از پیرمرد شکر #خواست .
🔹پیرمرد #گفت :
مرا #ببخش ،
سنگ ، #معادل سکه تو ندارم ،
تا شکر بر تو #وزن کنم .
🔸پیرزن ناامید و #شرمنده رفت .
پیرمرد #عارف را ،
شربتی #مهیا کرده ،
تا برای موعظه او بر #منبر رود .
🔹عارف #گفت :
ای #پیرمرد !
امروز دیدم در گذر این همه #عمر ،
از #اینهمه (( مرگ ، و نیستی ، و رهاکردنِ ثروتِ دنیا )) بر #وراث ،
تو هیچ پند و #عبرتی نگرفتهای .
پس اگر من هم تو را #پندی دهم ،
#بیگمان آن را هم نخواهی گرفت .
🔸تو را #سنگی معادل سنگ آن پیرزن نبود ،
که شکر بر او #وزن کنی ؛
و مرا #کلامی هموزن این همه #غفلت تو ،
#نیست که تو را کمترین پندی #وزن کنم و #بفروشم .
🔹تو اگر دنبال آن بودی که #مدیون او نشوی ،
بهجای دست خالی #رد_کردن او ،
شکر #بیشتر میدادی ،
و از خویشتن #میبخشیدی .
💐🌹
👨⚕ #دکترعلی_مکرمی 💉💊🩺
╭━⊰🌹❀🕊❀🌹🍀⊱━╮
๛🌼
•┈┈•❀🌸❀•┈┈•
Join✨ 📚https://eitaa.com/joinchat/2125201763C9d6e859d22🖌
╰━⊰🌹❀🕊❀🍀🌹⊱━╯