eitaa logo
✳️حکایات فرزانگان✳️
964 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
541 ویدیو
13 فایل
حکایات جالب ،پنداموز و شیرین از ائمه اطهار علیهم السلام ، بزرگان و فرزانگان @pharzanegan شالیزار سبز @shalizar_sabz ویراستی @azims برای ارتباط و ارسال پستهای مناسب این کانال ،از لینک زیر استفاده کنید. https://eitaa.com/a_sanavandi
مشاهده در ایتا
دانلود
7.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 حکایات پیرمردی که به سمت آیت الله بهلول کلاه خودش را پَرت کرد.حتما تا آخر ببینید ━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━ نذر صلوات حکایات فــــــــــــــــرزانگان 👇 ⃟⃟ ⃟❤️ ⃟ ⃟ ━ @PHarzanegan━━━🚥
✍شخص ثروتمندی خواست بهلول را در میان جمعی به سُخره بگیرد❗️ 🔸به بهلول گفت:هیچ شباهتی بین من و تو هست؟ 🔹بهلول گفت:البته که هست 🔸مرد ثروتمند گفت:چه چیز ما به همدیگر شبیه است؟ بگو 🔹 جواب داد: دو چیز ما شبیه یکدیگر است، یکی جیب من و کله تو که هر دو خالی است و دیگری جیب تو و کله من که هر دو پر است |عضو شوید 👇 ┏━🇯‌🇴‌🇮‌🇳━━ ⃟⃟ 🌸 ⃟⃟ ┓ eitaa.com/joinchat/3391029539C098f038cbc ┗━ ⃟⃟ ⃟❤️ ⃟ ⃟ ━━━━━━━━┛
حکایت راه حل بهلول برای پرداخت پول بخار یک روز عربی ازبازار عبور می کرد که چشمش به دکان خوراک پزی افتاد از بخاری که از سر دیگ بلند می‌شد خوشش آمد تکه نانی که داشت بر سر آن می گرفت و می‌خورد هنگام رفتن صاحب دکان گفت : تو از بخار دیگ من استفاده کردی وباید پولش را بدهی مردم جمع شدن مرد بیچاره که از همه ی جا عاجز بود بهلول را دید که از آنجا می گذشت از بهلول درخواست قضاوت کرد بهلول به آشپز گفت : آیا این مرد از غذای تو خورده است؟ @PHarzanegan آشپز گفت : نه ولی از بوی آن استفاده کرده است بهلول چند سکه نقره از جیبش در آورد و به آشپز نشان داد وبه زمین ریخت وگفت : ای آشپز صدای پول را تحویل بگیر آشپز با کمال تحیر گفت : این چه طرز پول دادن است؟ بهلول گفت : مطابق عدالت است کسیکه بوی غذا را بفروشد در عوض باید صدای پول دریافت کند |عضو شوید 👇 ┏━🇯‌🇴‌🇮‌🇳━━ ⃟⃟ 🌸 ⃟⃟ ┓ eitaa.com/joinchat/3391029539C098f038cbc ┗━ ⃟⃟ ⃟❤️ ⃟ ⃟ ━━━━━━━━┛
✍آورده اند که بهلول در خرابه ای مسکن داشت و جنب آن خرابه، کفش دوزی بود که پنجره اش بر خرابه مشرف بود. 🍂بهلول، ذخیره ی ناچیزی داشت که زیر خاک پنهان نموده بود، هرگاه احتیاج می یافت خاک را زیر و رو کرده به قدر کفاف از آن بر می داشت و بقیه را مجددا زیر خاک مدفون می ساخت. کفش دوز بر این قصه واقف شد و روزی در غیاب بهلول، ذخیره ی او را به سرقت برد. 🍂چون بهلول به سراغ پول رفت و جای آن را خالی دید دریافت که این عمل از کفش دوز صادر شده، پس نزد او رفت و از هر دری سخن راند و بدون اشاره به ماجرا، از وی خواست که مساله ای را برایش حساب کند. آن گاه چندین خرابه را نام برد و به دنبال هر یک، مبلغی را ذکر کرد و آخر گفت : 🍂می خواهم همه ی این پول هایی را که در نقاط مختلف ذخیره کرده ام را بیاورم و در این خرابه پنهان کنم، آیا مصلحت می دانی؟ کفش دوز، نظر بهلول را تایید کرد و پس از رفتن او، دیگ طمعش به جوش آمده با خود حساب کرد که چون بهلول پول هایش را از نقاط مختلف جمع کند و به خرابه بیاورد و جای پول های خود را خالی ببیند اطمینانش سلب شده به طور حتم از تصمیم خود منصرف خواهد شد. 🍂پس بهتر آن است این مختصر پولی که به سرقت برده به جای خود بر گرداند و پس از این که بهلول تصمیم خود را عملی نمود، همه ی پول ها را به یک باره به سرقت ببرد. کفش دوز آن چه را به سرقت برده بود به جای خود باز گرداند و مدتی بعد بهلول به خرابه آمده آن ها را برداشت و آن محل را ترک کرد. |عضو شوید 👇 ┏━🇯‌🇴‌🇮‌🇳━━ ⃟⃟ 🌸 ⃟⃟ ┓ eitaa.com/joinchat/3391029539C098f038cbc ┗━ ⃟⃟ ⃟❤️ ⃟ ⃟ ━━━━━━━━┛
✨﷽✨ # بهلول و خوان طعام خلیفه روزى هارون الرشید از خوان طعام خود جهت بهلول غذائى فرستاد. خادم، غذا را برداشت و‎ ‎پیش بهلول آورد. بهلول گفت ‏من نمى خورم ببر پیش سگهاى پشت حمام بینداز! غلام‎ ‎عصبانى شد و گفت اى احمق! این طعام، مخصوص خلیفه ‏است، اگر براى هر یک از اُمنا و‎ ‎وزراى دولت میبردم به من جایزه هم میدادند، تو این حرف را میزنى و گستاخى به غذاى‎ ‎خلیفه میکنى؟! بهلول گفت: آهسته سخن بگو که اگر سگها هم بفهمند از خلیفه است نخواهند‎ ‎خورد! ‏ منبع 📚: شیخ ابو الحسن مرندی، مجمع النورین ، ص 77. ┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈ ━ ⃟ ⃟ ━ @PHarzanegan ━━━ ⃟⃟ 🌸 ⃟⃟ در عضو شوید👆