✨﷽✨
*
روز پنجم....
*
🌷عبدالله پسر اولم بود، چند روزی بود که به مرخصی آمده بود و وقتی میخواست برود کمی به حال و روزم نگاه کرد و گفت: "مادر نترس من میروم، ولی شهید نمیشوم." اما از همه حلالیت طلبید و من آن روز ساکش را بستم و از زیر قرآن ردش کردم، اما بیاختیار اشک از چشمانم جاری بود.
پسرم گفت:"مادر گریه نکن، غصه هم نخور، من دوباره برمیگردم خیالت تخت تخت." عبدالله در آن لحظه از من خداحافظی کرد ولی انگار با رفتنش، مرا هم با خودش برد.
🌷او که رفت همسایهمان به خانه آمد و گفت چقدر عبدالله چهرهاش نورانی شده بود. این را که گفت دلم برات شد که اینبار، بار آخری بود که او را میدیدم و شهید میشود. رفتم داخل اتاق و عکسش را گذاشتم لای قرآن و سپردمش به خدا و با خودم گفتم: اگر عبدالله شهید شد این عکس را برای اعلامیهاش میدهم. پنج روزی بود که از رفتنش گذشته بود و هر روز به قرآن سر میزدم تا اينکه درست روز پنجم خبر شهادتش را آوردند.
🌹خاطره ای به یاد شهید عبدالله محبی
#راوی: خانم لیلا حاجیزاده مادر گرامی شهید
*
━ ⃟ ⃟ ━ @PHarzanegan ━━━ ⃟⃟ 🌸 ⃟⃟
در #حکایات_فرزانگان عضو شوید👆
✨﷽✨
*
بهترین سوغاتی 💕
*
🌷جمعیت زیادی در خیابانهای مکه در حال تردد بود. من به همراه جمعی از دوستانم به هتل برمیگشتیم. در بین راه فردی جلویم را گرفت و پرسید: «شما ایرانی هستید؟» گفتم: «بله.» گفت: «بسیجی؟» نگاهی به چفیهی دور گردنم انداختم و پاسخ دادم: «بله امرتان را بفرمایید.» مرد لبخندی زد و دستش را روی شانهام گذاشت و گفت: «من از مسلمانان کشور آلمان هستم. وقتی عازم عربستان بودم، چند نفر از دوستانم برای بدرقه آمده بودند. به آنان گفتم از من سوغاتی چی میخواهيد؟»
🌷گفتند: «وقتی به عربستان رفتی برو پیش زائران ایرانی. در میان آنها عدهای بسیجی و رزمنده هستند. آنها را پیدا کن، بهترین سوغاتی برای ماست.» همان روز کلی از خاطرات جنگ برایش گفتم. «هنگام خداحافظی نیز نشانی قرارگاه راهیان نور خوزستان را به او دادم. یک سال بعد آن مرد به همراه ۵۰ نفر از مسلمانان آلمان به خوزستان سفر کرد و خاک شلمچه را به عنوان تبرک برای سایر دوستان خود به آلمان برد.
#راوی: رزمنده دلاور علی زمانی
*
━ ⃟ ⃟ ━ @PHarzanegan ━━━ ⃟⃟ 🌸 ⃟⃟
در #حکایات_فرزانگان عضو شوید👆
✨﷽✨
*
سیزده موذن ناآشنا...!
*
🌷آخرین روزهای تابستان ۷۲ بود و دستهای جستجوگر بچههای «تفحص» به دنبال پیکر شهدا میگشت. مدتی بود که در منطقهی عملیاتی خیبر به عنوان خادم شهیدان انتخاب شده بودیم و با جان و دل در پی عاشقان ثارا… بودیم.
🌷سکوت سراسر جزیره را فرا گرفته بود، سکوتی که روح را دگرگون میکرد. قبل از وارد شدن به منطقه تابلویی زیبا نظرمان را جلب کرد: با وضو وارد شوید، این خاک به خون مطهر شهید آغشته است. این جمله دریای سخن بود و معنی.
🌷نزدیک ظهر بود. بچهها با کمی آب که داشتند تجدید وضو کردند، ولی ناگهان صدای اذان آن هم به صورت دست جمعی به گوش جانمان نشست. با خود گفتم هنوز که وقت نماز نیست، پس حتماً در این اذان به ظاهر ناگاه حکمتی نهفته است. از این رو، به طرف صدا که هر لحظه زیباتر و دلنشینتر میشد، پیش رفتیم. ناگهان....
🌷..... در کنار نیزارها قایقی دیدیم که لبه آن از گل و لای کنار آب بیرون آمده بود. به سرعت به داخل نیزارها رفتیم و قایق را بیرون کشیدیم و سرانجام مؤذن های ناآشنا مان را یافتیم. درون قایق شکسته که بر موجهای آب شناور بود، پیکر ۱۳ شهید گمنام. ما را به غطبه واداشت....
#راوی: جانباز شهید معزز علیرضا غلامی
━ ⃟ ⃟ ━ @PHarzanegan ━━━ ⃟⃟ 🌸 ⃟⃟
در #حکایات_فرزانگان عضو شوید👆
✨﷽✨
*
دعا
*
در راه دانشگاه داغستان روسیه بودم. در حاشیه جاده دیدم، درِ یک کلیسا باز است. مشتاق بودم بدانم که مسیحیان در کلیسا چه میکنند؟ وارد کلیسا شدم و نشستم. پدر روحانی، کتابچههای جیبی بین زنان و مردان پخش میکرد. یکی را هم به من داد.
با تعجب دیدم؛ کتابچه، حاوی «دعای کمیل» به همراه ترجمه روسی آن است!
این کتابچهها را ما در ایران چاپ کرده و بین مسلمانان روسیه تقسیم کرده بودیم. نمیدانم اینها از کجا به دست آورده بودند؟
از پدر روحانی سوال کردم:«میدانی این متن چیست و چه کسی ایرادش کرده؟» جواب داد:«نه، فقط میدانم که دعاست؛ ولی نمیدانم چه کسی ایرادش کرده؟» گفتم:«پس چرا این دعا را میخوانید؟» جواب داد: «مضامینش را نگاه کردم. دیدم بهتر از این نمیتوان با خدا صحبت کرد! چند وقتی است دعاهای خودمان را کنار گذاشتهایم و این دعا را میخوانیم!»
راننده من که مکالمه ما را میشنید گفت:« حاج آقا! اگه دعای عرفه امام حسین (علیه السلام) رو به اینا نشون بدین چه کار میکنن؟»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
💥مرحوم کوهستانی فرمود: «خدا یک علی داشت. آن را هم به ما داد!»
✨ما که مسلمان و شیعه هستیم هر سال چند مرتبه دعای کمیل را میخوانیم؟
چقدر در مضامین آن دقت میکنیم؟
#راوی:
خاطرهای واقعی از رایزن فرهنگی وقت ایران در روسیه؛ آقای ابراهیمی ترکمان به نقل از آیت الله علیدوست (دام ظله)
━ ⃟ ⃟ ━ @PHarzanegan ━━━ ⃟⃟ 🌸 ⃟⃟
در #حکایات_فرزانگان عضو شوید👆