eitaa logo
سبک زندگی اسلامی
17.5هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
1هزار ویدیو
26 فایل
کانال آموزشی موسسه فرهنگی سریر ققنوس ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست ارتباط برای: ✔️تنظیم وقت #مشاوره و #تست ها ✔️ فروش فایل و کتاب ✔️همکاری اشتغال ادمین👇 @Phoenixadmin1 🔴نقل مطالب بدون آدرس و لینک و نام مولف،جایز نیست
مشاهده در ایتا
دانلود
📌به خدا اعتماد کن! 📝دهقانی مقداری در دامن لباس پیرمرد فقیری ریخت. 👨‍🦳پیرمرد خوشحال شد و گوشه‌های دامن را گره زد و رفت! 👨‍🦳در راه با پروردگار سخن می‌گفت: ای گشاینده گره‌های ناگشوده، عنایتی فرما و گره‌ای از گره‌های ما بگشا. 🌾در همین حال ناگهان گره‌ای از گره‌های لباسش باز شد و گندم‌ها به ریخت! 👤او با ناراحتی گفت: ای یار عزیز، من کی گفتم این گره را بگشای و را بریز؟ اگر آن گره را نگشودی، این گره بگشودنت دیگر چه بود؟ 😞وقتی نشست تا گندم‌ها را از روی زمین جمع کند، در کمال ناباوری دید دانه‌ها روی ظرفی از ریخته‌اند! ✨ندا آمد: تو مبین اندر درختی یا به چاه تو مرا بین که منم مفتاح راه ‌ 💠 موسسه فرهنگی ققنوس https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7
📌به خدا اعتماد کن! 📝دهقانی مقداری در دامن لباس پیرمرد فقیری ریخت. 👨‍🦳پیرمرد خوشحال شد و گوشه‌های دامن را گره زد و رفت! 👨‍🦳در راه با پروردگار سخن می‌گفت: ای گشاینده گره‌های ناگشوده، عنایتی فرما و گره‌ای از گره‌های ما بگشا. 🌾در همین حال ناگهان گره‌ای از گره‌های لباسش باز شد و گندم‌ها به ریخت! 👤او با ناراحتی گفت: ای یار عزیز، من کی گفتم این گره را بگشای و را بریز؟ اگر آن گره را نگشودی، این گره بگشودنت دیگر چه بود؟ 😞وقتی نشست تا گندم‌ها را از روی زمین جمع کند، در کمال ناباوری دید دانه‌ها روی ظرفی از ریخته‌اند! ✨ندا آمد: تو مبین اندر درختی یا به چاه تو مرا بین که منم مفتاح راه ‌ 💠 موسسه فرهنگی ققنوس https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7
📌به خدا اعتماد کن! 📝دهقانی مقداری در دامن لباس پیرمرد فقیری ریخت. 👨‍🦳پیرمرد خوشحال شد و گوشه‌های دامن را گره زد و رفت! 👨‍🦳در راه با پروردگار سخن می‌گفت: ای گشاینده گره‌های ناگشوده، عنایتی فرما و گره‌ای از گره‌های ما بگشا. 🌾در همین حال ناگهان گره‌ای از گره‌های لباسش باز شد و گندم‌ها به ریخت! 👤او با ناراحتی گفت: ای یار عزیز، من کی گفتم این گره را بگشای و را بریز؟ اگر آن گره را نگشودی، این گره بگشودنت دیگر چه بود؟ 😞وقتی نشست تا گندم‌ها را از روی زمین جمع کند، در کمال ناباوری دید دانه‌ها روی ظرفی از ریخته‌اند! ✨ندا آمد: تو مبین اندر درختی یا به چاه تو مرا بین که منم مفتاح راه ‌ 💠 موسسه فرهنگی ققنوس https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7