💢 و حالا نوبت امر به منکر و نهی از معروف شده است❗️❗️❗️
🔹پروفسور رفیع پور در کتاب دریغا که ایران ویران شود نوشته است قبل از آنکه ناهنجاری به هنجار تبدیل شود، جلوی آن را بگیرید و گرنه کار سخت می شود.
🔹او می نویسد در سال ۸۱ برای اولین بار با پدیده سگ بازی در شهرک غرب مواجه شدم و به مسئولان فرهنگی آن زمان گفتم جلوی آن را بگیرید. نگاه عاقل اندر سفیه به من کرد و گفت مملکت این قدر مشکل دارد، تو حالا چه تذکری می دهی! مردم مسلمانند و سگ را نجس می دانند. گفتم طولی نخواهد کشید که این مساله فراگیر خواهد شد. حالا که از آن تاریخ بیش از ۱۰ سال می گذرد، شاهد گسترش آن در شهرهایی مانند رشت هستیم که سگ گردان ها این گونه بی حیایی می کنند!!
🔹وی در تشریح این حادثه در گفتوگو با یکی از رسانههای محلی گفت: من به بوستان کشاورز واقع در خیابان رسالت، نزدیک منزل خودم برای پیادهروی رفته بودم، آن روز خانمی که چند باری در پارک او را دیده بودم با سگهای خود در پارک نشسته بود. هنگامی که دیدم سگها به طرف من میآیند، مسیرم را تغییر دادم و سمت دیگری رفتم، چون از سگ میترسم.
🔹بعد از یک دور پیادهروی روی نیمکتی نشستم و دیدم که این خانم با آقایانی در رابطه با اینکه چطور به سگها غذا میدهد یا رسیدگی میکند در حال صحبت است، من نیز با گوشی کار میکردم که ناگهان متوجه شدم زیر پایم سگ است که خیلی ترسیدم و به صاحبش گفتم: «اگر نمیتوانید این سگها را نگه دارید بیرون نیاورید، مگر پارک جای سگ است؟» که این خانم به من گفت: «نه! این پارک جای سگهایی مثل شماست!»
🔹وی ادامه داد: به سمت آن خانم رفتم و گفتم با منی؟ سگهای آن خانم که به طرف من دویدند، این خانم هم به من حمله کرد! دستم را محافظ خود کردم اما او مرا داخل حوضچه پارک هول داد و نمیگذاشت بیرون بیایم و گلوی من را فشار میداد. ناگهان همه چیز را سیاه دیدم و فقط صداهایی میشنیدم که میگفتند: «تکون نمیخوره! بذار بیاد بیرون». وقتی از آب بیرون آمدم دیدم چند نفر آقایی که آنجا بودند به آن خانم گفتند: «سگهایت را بردار و برو!» گفتم: «برای چه میگویید برو؟ مگر من را نزده؟ نگهش دارید تا پلیس بیاید».
🔹 با موبایلم که کاملا خیس شده بود توانستم ۲ عکس خیلی بیکیفیت بگیرم. وقتی این خانم متوجه شد که من عکس گرفتم، دوباره به سمت من پرید و سرم را چندین بار به میله زد که دیگر گیج شدم، بعد مرا به زمین انداخت و گوشه دیوار شروع به لگد زدن کرد! تنها چیزی که میشنیدم این بود که میگفتند: نکن! هیچ کس او را از من جدا نکرد و هیچ کس دست مرا نگرفت، فقط چند خانم بازنشستهای که مدتهاست یکدیگر را در پارک میبینیم و میشناسیم رسیدند که در آن زمان دیگر آن دختر فرار کرده بود!
✅ #روانبخش
http://eitaa.com/joinchat/2315059211Cdc06065a5f
#مطالبه_اثر_دارد
#پیش_به_سوی_لشگر_مطالبه_گری
#رهبرم_عَلَم_مطالبه_گری_بالاست
✅ کانال #مطالبه_تلفنی در سروش، ایتا و بله
@phonemotalebe