eitaa logo
آلبوم خاطرات
851 دنبال‌کننده
19.5هزار عکس
1.2هزار ویدیو
48 فایل
رزمندگان لشگر ده حضرت سیدالشهدا«ع» ارتباط با ادمین @saleh425
مشاهده در ایتا
دانلود
❄️❄️❄️ زمستان بود و سرد سرما گاهی تا 20 درجه زیر صفر میرسید ✅ حرکت در مسیر سرد و بارش برف و بارون و خیس و سنگین شدن لباس ها تصور کنید با این مقدمه حالا میخواهید به دشمن بعثی در نوک قله حمله کنید. بعد از گذشتن از پلی نفر رو که روی رودخانه "قلعه چولان " زده بودند و زیر ارتفاع قمیش ، یه غار بود که بچه ها توش آتیش روشن میکردند تا قدری کنارش بایستند و ذره ای از رطوبت و سرمای استخوان سوز کم بش. یاد همه اون روزها و اون جوان ها بخیر 1366
9.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 انتشار 🌴 — زمستان سال 66 🚩 حال و هوای رزمنده‌های عازم منطقه نبرد 📽 مداحی رزمنده مجتبی دانش، در جمع (ع) (ع) اردوگاه موقعیت تیپ حضرت قائم عج بین جاده میاندواب و مهاباد 🌿 عملیات بیت المقدس ۲ لشگر سیدالشهداء(ع) ‌‌‍‌‎‌
دو سردار و فرمانده در یک قاب حاج عبدالوهاب امیر و حاج علی فضلی
حاج علی فضلی در بین علاقمندان
⚪️ سوم بهمن ۱۳۶۵ 🌴 حاشیه ی اروند رود 💦 🎞 تصاویری از شهید محمد موافق 👆🎥 | ورود نیروهای های گردان مسلم ابن عقیل(ع) لشگر ۱۰ سیدالشهدا(ع) به فرماندهی 🌿 مرحله ششم عملیات درگیری های اطراف جزیره شلحه و نخلستان های حاشیه جزیره صالحیه ▫️مسئول محور عملیات لشگر۱۰ برادر شیرکوند در حال هدایت عملیات و در فاصله نزدیک با دشمن به خاکریز تکیه زده است ▫️▫️▫️▫️▫️▫️ 🌷"شهید محمد موافق" 💕 شهیدی که عاشق گمنامی بود فرمانده گردان حضرت مسلم ابن عقیل {ع} لشگر ۱۰ حضرت سیدالشهدا {ع} ⚪️ جمله‌ای از وصیتنامه شهید: « دوست ندارم و نمی خواهم جایی یا کوچه ای یا مکانی به اسم من باشد » 🕊🕊 شهادت: ۱۴ تیر ۱۳۶۶، عملیات نصر ۴ - ماووت عراق 💠 مزار شهید: بهشت زهرای{س} تهران قطعه ۲۹، ردیف ۱، شماره ۱۰ ▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️ « گمنامی تنها برای شهرت پرستان درد آور است وگرنه همه اجرها در گمنامی‌ست محکمه خون شهدا محکمه عدلی‌ست که ما را در آن به محاکمه می‌کشند » 🌷شهید آوینی ‌‌‍‌‎
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 بهمن ماه 1365 حاشیه اروند ✅ جزیره شلحه(صالحیه) 🔴 رزمندگان لشگر10سیدالشهداء(ع) @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹 1️⃣ قسمت اول و شهادت سردار شهید اطلاعات ۸عملیات لشگر10 به روایت ✍️✍️✍️ برادر تخریبچی سلیمان آقایی بهمن ماه سال 1365 بود .. گردان های لشگر10 در حاشیه اروند و اطراف جزیره شلحه با دشمن درگیر بودند. برای ورد به جزیره شلحه باید از پلی رد میشدی که برای دشمن حیاتی بود و از اون به شدت محافظت میکرد. شهید آقا سید محمد زینال حسینی ، فرمانده تخریب لشگر 10 گفت: بچه های اطلاعات عملیات می خواهند بروند سمت جزیره شلحه و از بچه های تخریب یک نفر باید همراهشون باشه و شما آماده شو و باهاشون برو.. گفتم با کی برم؟ گفت با یکی از بچه های اطلاعات به اسم خسرو نژاد. خسرو نژاد را از قدیم می شناختم چهره جدی و بانمکی داشت . من یک ماسک شیمیایی به کمرم بسته بودم و یه دونه بی سیم انداختم روی دوشم و نشستم ترک موتور خسرو نژاد و راه افتادیم . تا جایی که می شد جلو رفتیم. سمت جزیره شلحه درگیری خیلی شدید بود. تو راه از یکی از رزمنده ها پرسیدم شلحه از کدوم طرفه؟ گفت همین مسیر رو برو و دور بزن تا به پل برسی. قرار بود پل ارتباطی جزیره شلحه را شناسایی و منهدم کنیم . آقا سید محمد گفته بود فقط ببین وضعیت پل چطور است . به جایی رسیدیم که دیگر با موتور نمیشد رفت . موتور را جایی گذاشتیم و با خسرو نژاد رفتیم جلو تا رسیدیم به سر یک پیچ. همین که پیچ را دور زدیم دیگر خبری از سنگر نبود یک فضای باز بود و دوباره سی چهل متر سنگر ها ادامه داشت .خسرونژاد رو به من کرد و گفت برو جلو!!! گفتم شرمنده شما بفرمایید من در معیت شما هستم . ادامه 👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿 🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 و شهادت سردار شهید اطلاعات عملیات لشگر10 قسمت دوم به روایت ✍️✍️✍️ برادر تخریبچی سلیمان آقایی خسرو نژاد که یکی از پاهاش مصنوعی بود بلند شد و شروع کرد به دویدن. به سرعت دوید و خودش را انداخت داخل یک چاله بعد سرش را کمی بیرون آورد و با دست علامت داد و گفت بیا بیا .. گفتم نمیشه.. گفت بیا ... گفتم کجا بیام ما که دوتایی تو چاله جا نمیشیم. یه کم جا به جا شد و جایی رو برای من خالی کرد و از اون چاله خیز برداشت به سمت سنگر کوچکی که کنار یه پی ام پی بود . همین که بلند شد ، رو به من گفت بیا و خودش حرکت کرد که در همین لحظه از روبرو با تیر زدنش ... من با سرعت دویدم به سمت او و خودم را داخل چاله ای که خسرونژاد داخلش افتاده بود انداختم خسرونژاد رو بلند کردم گفتم چی شده؟ اون نمی توانست حرف بزند به سختی نفس می کشید. گفتم بهش بگو یا زهرا (س). دستش را گرفتم و اون هم سرش را گذاشت روی خاک و یک نفس کشید و شهید شد. به پشت خواباندمش. سینه اش تیر خورده بود. جیبش را گشتم فقط یک قطب نما داشت . بابی سیم که همراهم بود با عقبه تماس گرفتم. یکی از بچه ها پشت خط بود. گفتم آقا سید اونجاست؟؟؟ گفت بله .. گفتم گوشی را بده به سید . سید گفت چی شده ؟ گفتم سید خسرو خوابش میاد. گفت حالا چه وقت خوابه؟ گفتم نمی دونم . والا دلش هوای حاج عبدالله (شهید عبدالله نوریان) کرده. سید مکث کرد و گفت تو چیکار می کنی برمیگردی؟؟؟؟ گفتم نه راه رو بلدم . گفت تنها میری؟ گفتم بله فقط میخواستم اطلاع بدم که خسرو خوابیده . خسرونژاد را زیر پی ام پی خواباندم و بلند شدم و رفتم سمت مسیری که قرار بود بروم . نزدیکی های پل داخل یک سنگرنشستم و اطراف پل را بررسی کردم . اول پل یک کیوسک نگهبانی بود با خودم گفتم در قدم اول می رم پشت این کیوسک و در قدم دوم می رم روی پل. داشتم به این نقشه فکر می کردم که یک گلوله توپ خورد به کیوسک و همه ی نقشه های من دود شد . گفتم این که هیچی . قرار شده بود پل رو کامل شناسایی کنم و سید گفته بود وارسی کنم که پل زیرش لوله است یا سازه دیگری داره. یک نگاه دقیق انداختم و دیدم آب اطراف پل خزه سبز بسته و انگار گردشی نداره. معلوم بود که با خاک پرش کردند .و روی خاک پل رو نصب کردند. مسیر را به سرعت دویدم به سمت شانه پل . ساعت 10 صبح بود وآستین ها را بالا زدم و به سرعت رفتم توی گل ها تا جایی که دست و پام می رسید دیدم هیچ لوله ای زیر پل نیست و زدن این پل راحت است . خیالم که راحت شد برگشتم. موقع برگشتن دو تا بی سیم کرم رنگ عراقی روی زمین افتاده بود آنها را هم برداشتم و سه تا بی سیم را با یک بند پوتین بستم پشت موتور. اما هرچی هندل زدم موتور روشن نشد. یه جیپ از بچه های خودمون سر رسید گفتم میشه هول بدید شاید موتور روشن بشه.. هول دادند و موتور روشن نشد . پرسیدند چکار می کنی؟؟؟؟ گفتم چاره ای ندارم موتور را میذارم اینجا بمونه. سوار ماشین آنها شدم و خودم را عقبه رساندم . آقا سید محمد گفت چه خبر؟ ماجرا رو شرح دادم. گفت اینا چیه . گفتم بی سیم های عراقی. گفت خسرو نژاد چی شد ؟؟؟ گفتم همونجا گذاشتمش گفت: جاشو بلدی شب با بچه های تعاون برید بیاریدش؟ گفتم بله گفت پس من هماهنگ می کنم . شب برگشتیم منطقه. همه چیز فرق کرده بود. تا چشم کار می کرد بولدوزر و لودر کار می کرد. پیکر شهید خسرونژآد را به عقب منتقل کردیم اما از موتور خبری نبود. 🌹 🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel