زندگی نامه: معلم شهید علی پیرو نظر
سوم بهمن ماه سال 1343، شب شهادت مولاي متقيان اميرمؤمنان(علیه السلام)، هنگام اذان چشم به جهان گشود. نام مبارک علي، قداستي ديگر و عظمتي والاتر به او ميداد. اولين فرزند خانواده و نور چشم همگان بود. استعداد درخشاني داشت که حوادث او را مقهور شرايط روزگار و جبر زمان ننموده در مسير زندگي رنج و ناکاميها را لمس کرد اما هيچ شکوهاي به زبان جاري نکرده، از همان کودکي با تعليمات روشنگر اسلام آشنا شد و به مبدأ هستي ايمان آورد. به نماز خو گرفت و خو و سرشت خويش را پاک نگاه داشت. سال اول تحصيل در دبيرستان دل بيقرارش را به جبههها سپرد و راهي صحنههاي نبرد شد.
علي پس از جهادي مقدس بر اثر موج گرفتگي مجروح ميگردد و به پشت خط منتقل ميشود. مدت دو سالي را با داشتن مشکلات فراوان به ادامه تحصيل ميپردازد و در اين مدت مادرش چون شيرزني همواره مشوق اصلي او بود. علي پيرونظر بعد از اتمام تحصيل در کنکور سراسري دانشگاه شرکت کرده و پذيرفته ميشود و آماده ميگردد تا به عنوان مربي در خدمت تعليم و تربيت دانش آموزان ايران باشد.
در سال 1364 به سنت ازدواج روي ميآورد و چهار هفته بعد مرخصي تحصيلي ميگيرد و دوباره عازم جبهه ميشود. بعد از اتمام عمليات در دانشگاه دارالفنون تهران مشغول تحصيل ميگردد.
علي مدتي را قبل از شروع عمليات در منطقه مياندوآب همراه ديگر دانشجويان مخلص ميگذراند و با آمدن تلگراف همسرش که فرزندت به دنيا آمده، شش روز را به مرخصي ميآيد و دوباره عازم نبرد ميگردد حتي وجود فرزندي شيرين هم نتوانست علي را دور از جبههها نگه دارد. عمليات بيت المقدس2 در منطقه ماووت شروع ميشود.
برف بر دامن کوههاي کردستان نشسته بود. صداي ناله باد تنها صدايي بود که در درهها ميپيچيد سلاحها بر دوششان سنگيني نميکرد که مسئوليتشان سنگينتر بود اگر بروند انقلاب را به که بسپارند؟ اگر بمانند چه کساني از مرزها دفاع کنند.
در تاريکي و ظلمت شب عمليات آغاز ميگردد و با رمز يا زهرا(B) گردان هميشه پيروز زهير بال و پر ميگشايند و در لحظاتي که عطر محمدي(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فضاي جبهه را عطرآگين کرده، بعضي از دوستان که نگران علي بودند با حالتي عاطفي و با زباني لرزان ميگويند: علي جان چيزي به پايان حمله نمانده در پشت اين خط کسي منتظر توست. کسي که هنوز گرمي آغوشت را نچشيده و کلام پدر را به زبان نياورده. طفل دو ماهه تو در حسرت ديدارت ميسوزد. بيا تو را به خدا برگرد و او با تمامي اخلاص ميگويد: من بچهها را تنها نميگذارم. اگر قرار است برگرديم همه با هم بر ميگرديم.
بعد از اتمام عمليات در آن شب تاريک و بيستاره بسياري از دوستان در مقر منتظر علي بودند غافل از آن که علي ساعتها پيش به سوي آسمان آبي بال گشوده و اذن لقاء جسته است و در روضه رضوان مهمان خاتم الانبياء(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) است.
بچهها نزديک ميشوند. چشمان علي هنوز باز است. شايد نگران چيزي است. شايد در آخرين لحظه حيات با نگاه خستهاش نا گفتنيها را به پيک مانده ميگويد: حرمت خونم را حفظ کنيد. نگذاريد انقلاب به دست نامحرمان بيفتد. مواظب طفل کوچکم ريحانه عزيز بابا باشيد. به همسرم بگوييد به خاطر خدا مرا ببخشد. وقتي پيک به مقر ميآيد با چشماني اشکآلود گوشهاي مينشيند. بچهها به طرفش ميآيند و بيقرار و نگران سراغ علي را ميگيرند.
او آرام با گريهاي بيصدا ميگويد: (تيربارچي گردان...) و همه بلند بلند گريه ميکنند. صدها کبوتر سپيد از آسمان مقر به پرواز در ميآيند و آسمان کردستان شب 28 دي ماه 1366 بر غريبي علي و همراهانش سخت ميگريد و در ساوه همسر و فرزندش نگران، چشم بر در خانه دوخته که رزمندهشان باز گردد. هفتهاي بعد بر در دانشگاه دارالفنون تهران نوشتند: خلعت زيباي شهادت بر پيکر دانشجو معلم شهيد علي پيرونظر مبارک باد.