eitaa logo
آلبوم خاطرات
844 دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
48 فایل
رزمندگان لشگر ده حضرت سیدالشهدا«ع» ارتباط با ادمین @saleh425
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از آلبوم خاطرات
هدایت شده از آلبوم خاطرات
هدایت شده از آلبوم خاطرات
هدایت شده از آلبوم خاطرات
هدایت شده از آلبوم خاطرات
هدایت شده از آلبوم خاطرات
هدایت شده از آلبوم خاطرات
هدایت شده از آلبوم خاطرات
🔼 چادر تسلیحات گردان
هدایت شده از آلبوم خاطرات
هدایت شده از آلبوم خاطرات
هدایت شده از آلبوم خاطرات
هدایت شده از آلبوم خاطرات
🔼 برانکارد امدادگران
هدایت شده از آلبوم خاطرات
هدایت شده از آلبوم خاطرات
هدایت شده از آلبوم خاطرات
هدایت شده از آلبوم خاطرات
هدایت شده از آلبوم خاطرات
هدایت شده از آلبوم خاطرات
🔼 تحویل گرفتن ماسک های شیمیایی
هدایت شده از آلبوم خاطرات
هدایت شده از آلبوم خاطرات
هدایت شده از آلبوم خاطرات
هدایت شده از آلبوم خاطرات
هدایت شده از آلبوم خاطرات
هدایت شده از آلبوم خاطرات
هدایت شده از آلبوم خاطرات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از آلبوم خاطرات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهدارایادکنیم باذکروبرکت صلوات هدیه گروه فرهنگی وهنری روضه الشهداشهرستان قدس
هدایت شده از آلبوم خاطرات
14.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پیر دلاور جبهه ها برشی بسیار زیبا و دیدنی از مستند با گفتاری شنیدنی از سید اهل قلم : ‌‌‌‌در آن سوی فاو ، در مقر فرماندهی بعثی ها ، به حاج بخشی بر خورديم ؛ چهره‌ی آشنای حزب الله تهران . هر كس سرزندگی و بذله‌گويی و آن چهره‌ی شاداب او را می ديد باور نمی كرد كه دو ساعت پيش فرزندش شهيد شده باشد. اما حقيقت همين بود. هنگامی كه ما به حاج بخشی بر خورديم دو ساعتی بيش از شهادت فرزندش نمی گذشت. او حاضر نشده بود كه به همراه پيكر فرزند شهيدش جبهه‌ی نبرد را ، ولو برای چند روز ، ترك گويد. حاج بخشی با يك گونی شكلات و دريايی از سرور به سوی خط می رفت تا بين بچه‌ها شادی و شكلات پخش كند. او مرتباً می گفت اينجا خانه‌ی خودمان است و همه می دانستند كه او نظر به كشورگشايی ندارد ، بلكه می خواهد از سر طنز جوابی به صدام داده باشد. و به‌ راستی چه كسی می تواند باور كند كه در اين لحظات ، دو ساعتی بيش از شهادت فرزند او نمی گذرد و با اين‌همه ، او هنوز هم روحيه‌ی طنزآميز خود را حفظ كرده است ؟ چگونه مي‌توان اين‌همه را جز با معجزه‌ی ايمان تفسير كرد؟ همه‌ی بچه‌ها او را همچون پدری مهربان دوست می دارند و شايد او نيز در هر يك از اين جوانان نشانی از فرزند شهيد خود می بيند. و يا نه ، اصلاً اين حرف‌ها زاييده‌ی تخيلات ماست و او آنچنان به حق پيوسته است كه شهيدان را مُرده نمی پندارد...! خدا می داند...!؟ روحش شاد و یادش گرامی