کتاب! پر!
بود بابایی به دنبال #کتاب
تا بخواند، خوش کند حال خراب
رفت در بازار تا چرخی زند
در خیابانی که دانی؛ انقلاب!
دید اول یک کتاب پر ملات
بود سرتاپا سوالش را جواب
از طرف پرسید: نرخش چند هست؟
تا کند پول خریدش را حساب
گفتهی صاحب مغازه سیخ شد!
کرد قلب و کلیه هایش را کباب!
سوخت، دود از کله اش بیرون دوید
گشت دنیا پیش چشمانش سراب
کرد رو سوی فروشنده سپس
گفت زیبا جمله ای شایان قاب:
آرزویم آب شد، بر باد رفت
دور شد فرهنگ از من چون حباب!
حال که فرهنگ شد محتاج پول!
حال که کردی مرا در اضطراب:
میخرم جایش دو کیلو تخم مرغ
گفت با خود: نازنین! کشکت بساب!
تخم مرغ و مرغ و گوشی و زمین
خانه و ماشین و یابو و رکاب!
آهن و گاوآهن و روغن موتور
روغن و رایانه و رخت و طناب
هرچه بینی شد گران و روی مخ
ول بکن دیگر! مده جان را عذاب!
حال که شد کیمیا نرخ کتاب
رو امانت گیر و آرامش بیاب
#پیاده #شعر #طنز #نقد
#تمرین #واج_آرایی حرف پ #طنز
حیدر جهان کهن
#پیاده
پشو و پری
پشوتن پیش از پدرش در پی پیکار با پاسبانان پرتعداد قصر پارمیدا برآمد. پگاه بود که زره پولادین پوشید. چند تن از محافظان پردل جرأت و بی پروایش را خبر داد تا برای جنگ با پاسبانان پیلتن پشتیبان او باشند. اندکی پیش از شروع سفر، پریچهر، همسر و هم پیمان و همپیالهی دیرینش، پرنده آسمان دلش و تپش سینهاش به اندیشه اش پی برد و با دلی پر از اضطراب با او همکلام شد:
- پشوتن! پشوتن عزیزم! پوش پوشی من! موش موشی من! بیا و پا از این سفر بکش و پردهی بی عقلی را پاره کن. آخر عزیزم، پنجاه و پنج سال سن داری و پایت تقریبا لب پرتگاه مرگ است، هنوز پیراهن برای هر پادشاه پلشتی جر میدهی؟؟!! خسته نشدی؟! پدرت درنیامد؟! پدر ما را آباد نکردی؟! تمام پول های خودت را و طلا و پلا) اینجا پریچهر برای کمک به متن رکب زده!) یک جا پودر کردی و خرج اهداف آن پادشاه پیزوری کردی، چه پهنی پارو کردی؟! کدام تپهی زندگی مشترک مان را، تو و پادشاهت نپیمودید؟؟!! الان که من و توی سپیدموی سیاهبخت باید بنشینیم و ادای پدربزرگ مادربزرگهای واقعی را دربیاوریم، تازه پاپوش بستهای و بر اسپ پریده؟؟!! پروردگارا! من پست خطاپیشه را سقط کن و پیش خودت ببر که نبینم این پیرمرد چه پوستی از سر زندگیم میکند.
پشو صبر پیشه کرد تا پریچهر صحبتش را پیش برد. پس از لختی که پری از اسب پند و اندرز پیاده شد، پشو بر خر یکدندگی سوار شد:
- پریچهر من! پیداست قصد داری پا در پاپوش شوهر پیرت کنی و همچون پارسال که مغزم را پکاندی، این نوبت نیز میخواهی پیچ و مهرههای ارادهی مرا باز کنی بگذار آب پاکی را بر دست و پایت بپاشم(اینجا هم پشوتن به رسم پدر و پسری پای کار نویسنده آمد): من هرگز دست از پشتیبانی شاه بر نخواهم داشت. اگر هنوز سیاهپوش پولهای پدرت هستی بفرما تا زمین پشتِ آبادی را پشت قبالهات کنم و به پروردگارت بسپارم.
پشوتن به جهت ضیق وقت، این مجمل بگفت، پا در رکاب نهاد و رهسپار شد.
حیدر جهان کهن #پیاده
@piade63
@piade63
@piade63
https://eitaa.com/joinchat/1105920033C30c5a941ac
اربعین
◀️ اگر تو پیادهروی اربعین از این کامیونایی که رایگان جابهجا میکنن دیدین حتما سوار شین، اینا در هر صورت چن نفر دیگه جا دارن. 😁
◀️ بزرگترین حسرت سفر متاهلی برای آقایون تو اربعین اینه که نمیتونن سوار کامیون شن! 😭😂
◀️ میگفت:
آقا تو این شلوغی صف مرز حیدرحیدر نگو!
پرسیدم:
چرا؟!
گفت:
بابا اینا اگر دم گرفتن تا خود اسرائیل هیچّی جلودارشون نیست!
◀️ این قد که دیگه بعضی زائرا رو تمیزی مسیر حساس شدن الان دو تاش کنارم وایسادن میگن زود چاییتو بخور لیوانشو بندازیم تو کیسه! 😂😂
◀️ خدا رو شکر که اربعین اومده، لامصب تو طول سال حتی میخوام تو ذهنم برم زیارت پول غذا و اتوبوس و اسکان کم میاد! 🤦♂😂😂
◀️ از بس که تو مسیر اربعین همه چی رایگانه، خانمم دلش برای مغازهها تنگ شده! 😂
◀️ کاش تو مسیر پیادهروی یه مغازه هم بود یه کم باهاش چونه میزدیم! 😂
◀️ آقا حالا زیر مشت و مال، من چه طوری بهش بگم تا این جا همهشو با ماشین اومدم؟!
«فدات، دیگه بسه» به عربی چی میشه؟! 😂😂
حیدر جهانکهن
#اربعین #مشایه #دلتنگی #طنز
@piade63 @piade63
https://eitaa.com/joinchat/1105920033C30c5a941ac