خواب تمساح دیدم!
از سر و کول زندگیم بالا میرفت و دهان گشادش را راه به راه باز میکرد روبروم.
هرچه جان داشتم ریخته بودم توی پاهام و فرار میکردم. سقف خانه بلند بود و دور تا دور پر از پلههای بلند.
میدویدم بالا و میپریدم این طرف و آن طرف.
تمساح هم میپرید و هیچ چیز مانعش نبود...
بیدار که شدم نفسم تنگ بود و کف پاهام زوق زوق میکرد!
تعبیر خوابم حکایت از اضطرابی داشت که این چند وقت به جانم افتاده. اضطراب پیله دریدن!
خودم را به در و دیوار میزنم این روزها. به خیالم حالا وقتش شده..
خواب و خیال و خوراکم شده شوق پرواز.
امشب،
بعد از سلام نماز لحظهای کنارم نشست و
این آیه را به جانم نازل کرد:
وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا ۚ وَكَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ...
#خدای_ما_نابلدها
#خداجونمیشهلطفااینجاروخودتبغلمکنی؟
#میشهاینجاهمونجاییباشهکهگفتی؟
#نه_به_تمساح_خانگی🙄
@pichakeghalam
دلم میخواهد همین روزِ اولی خودم را بیندازم در آغوش تو.
خودت بنشانیام سر سفره،
خودت با دستهای خداییت لقمهها را بگذاری میان لبهام که از روی بچگی قفلشان کردم به هم!
هی قربان صدقهام بروی
هی بخندانیام
تا بالاخره لب باز کنم به بلعیدن همهی مهربانیهات...
دلم میخواهد مثل همیشه کوچکیام را به رویم نیاوری و مثل همیشه وسط مهمانی خیال کنم آدم مهمی شدهام که اینطور برایم بریز و بپاش کردهای.
اصلا میدانی؟
تو، من را بدجور عادت دادهای به ندیدنها و نشنیدنهات! به خندهها و تحویل گرفتنهات!
برای همین است که با این قد و بالای کوچک و دستهای خالی، خیال بَرَم داشته که میتوانم کنارت بایستم و انگشتهات را محکم بگیرم.
دلم میخواهد حالا که دوستم داری و میدانی که دوستت دارم،
توی تاریکی قیامت هم به همین رسم و عادت چندساله با دل خطاکارم رمضانانه تا کنی...
#ماهرمضان
#خدای_ما_نابلدها
@pichakeghalam