eitaa logo
پیچَکِ‌قَلَمْ🍃
195 دنبال‌کننده
272 عکس
36 ویدیو
1 فایل
نیاز ساده‌ی من شنیدن صدای تو بود. تو دریغ کردی و من نوشتم... با من هم کلام بشید👈 @M5566M
مشاهده در ایتا
دانلود
855.3K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صد بار این چند ثانیه رو نگاه کردم. بار اول چشمم به آقا بود بعد به مادر و غرور چشم‌هاش دفعه‌ی سوم به تلخندهاش دفعه‌ی چهارم به تلخندهاش . . . دفعه‌ی صدم به تلخندهاش... به نظرم مادر آقا محسن یک‌تنه اسرائیل‌و حریفه! @pichakeghalam
داریم به آخرین دست و پا زدن‌های رژیم شیطانی نزدیک می‌شویم ان‌شاالله دعا کنید...
همش از برکت خون توئه.. @pichakeghalam
علی آقا اسم و رسم و خونتون غوغا می‌کنه امشب! @pichakeghalam
تو را به این صبح قریب اللهم عجّل لولیک الفرج @pichakeghalam
🖌م مثل موشک «ما که نفهمیدیم! مگه میشه ما رو ول کنن میون این سوراخ موش؟» « مأمورا می‌گن امشب همین‌جا امنه فقط» «هه! اینا متد اون موشه ماتادور لامصبه!» «مگه چی شده حالا ماتم گرفتی؟ می‌ریم بیرون.نمی‌مونیم اینجا تا بمیریم که!» «مار بزنتت مفنگی! من فقط موندم این همه گنبد گنبد می‌کردن چی شد؟» « به ما و مردم که نمی‌گن! حتما می‌دونن دارن چکار می‌کنن!» «می‌شنوی؟ همه‌ی موشکا دارن می‌خورن همین نزدیکی. مـ‌...ا....میـ....می...ريييم! مثـ...ل ماموت می‌مونیم این‌جا و فســیل می‌شیم» «مرررررگ! این بوی متعفن داره از مثانه‌ی تو میاااااد؟» «....مـَ......ن؟؟؟» @pichakeghalam
آرین سلیمی طلا گرفت... دلم قنج می‌رود. اما تا می‌آیم ذوق زده شوم و ته دلم شور بگیرم، عکس آن چندتا پلاستیک انسان پهن می‌شود جلو چشم‌هام. می‌ترسم قلبم از این همه سرد و گرم شدن، یک روز که روزش نیست پودر بشود و فرو بریزد. با خودم فکر می‌کنم، با این همه قبض و بسط، ما دیگر آدم‌های قبلی نمی‌شویم. ما هم اگر آدم‌های قبلی بشویم، چشم‌های این دختر، اگر باشد و بماند و به مادری برسد، نسل به نسل رنج به جا می‌گذارد جا به جای جهان. لعنت به تو صهیونیست... لعنت به تو همین حالا که از همیشه ابلیس‌تری! @pichakeghalam
دچار ردِ نگاهش، صاف می‌خورد به فیروزه‌ایِ سه تابلوی کوبیده شده به دیوارچه‌ی سفید. نه گریه می‌کند، نه تعجب! شبیه کسی که هزار سال به عادت یا به تعهد، کارش شده همین! که هر روز دم صلاة ظهر که هیولا موشک‌هاش را زده و مست از شکارِصبح‌گاهی، میزگرد گذاشته و دارد به قوت و غذای فرداش فکر می‌کند، شال و کلاه کرده راه میفتد. بعد جوری که صدای لخ لخ کفش‌هاش روی آسفالت ترَک خورده‌ی خیابان بپیچد، راه اردوگاه تا اینجا را گز می‌کند. روزهای اول که آمده، دلش هُری ریخته روی پاره‌سنگ‌ها و تیرآهن‌ها. مشت مشت خاک بو کشیده و تند تند بغض ترکانده. اشک‌هاش، شره کرده روی آوار و خاطره‌هاش را تکه‌تکه از زیر خاک کشیده بیرون. آخرسر هم غروب نشده خودِ لهیده‌اش را جمع و جور کرده و برگشته طرف چادرها. زن، هر روز وسط صلاة ظهر شال و کلاه می‌کند و لخ‌لخ کنان می‌آید روبروی چند تُن آوار و یک دیوارچه‌ی سفیدِ فروریخته و سه قابِ فیروزه‌ای می‌ایستد. بغض‌هاش را تند تند قورت می‌دهد و زل می‌زند به خاطره‌ای پشت سفیدیِ دیوارِ اتاق، که احتمالا برای همیشه مدفون شده!🇵🇸 @pichakeghalam
پیچَکِ‌قَلَمْ🍃
امشب، بیشتر از همیشه به این چشم‌ها فکر می‌کنم. به یحیی سنوارهایی که الان توی بغل مادرها این دست آن دست می‌شوند. به پسر بچه‌های ذوق زده که دست توی دست پسرهای همسایه زیر نور کم‌‌رمق ستاره‌ها می‌چرخند و می‌رقصند و شعر آزادی می‌خوانند. و به مادرها... به آغوش‌های خالی و به پدرهای جوانِ مو سفیدکرده در حالی که قلنجِ کمرشان را زیرِ بار آوارگی یکی یکی می‌شکنند، خمِ قامتشان را صاف می‌کنند و لبخند می‌زنند... شاید قسمت این بود، که وسط آتش‌بارانِ لس‌آنجلس، بی‌خانمان‌های سرمازده‌ی غزه شبِ نیمه‌ی رجبی پاداش استقامتشان را از دست بانوی نور بگیرند... (س) @pichakeghalam
دیالوگ تراز به سبک محمدحسین: نمی‌شه به جای موشک، خدا خودش بخوره تو اسرائیل که زودتر نابود بشه؟😐 @pichakeghalam