بسماللهالرحمنالرحیم
یک_
کبوترها مرده بودند.
راستش من هیچوقت به مرگ کبوترهای حرم فکر نکرده بودم.
توی خیال من کبوترهای حرم مثل در و دیوارش و مثل تمام چیزهای متصل به امام همیشه زنده بودند.
حتی گاهی گمان میکردم اینها همان کبوترهایی هستند که هزارسال پیش روی پیکر روی بام افتادهی امام جواد جان سایه انداخته بودند!
حرم که میرفتم و پر زدنشان را میدیدم، میگفتم اینها تنها کبوترهای زندهی جهانند که راه به راه از ما برای امام دلتنگی میبرند و از امام برای ما شوق.
من کبوترهای حرم را از همهی کبوترهای دنیا بیشتر دوست داشتم!
سفید و سیاهشان یکی بود توی چشمم. دست خودم بود یکی یکی بغلشان میکردم و دانه دانه، گندم میگذاشتم دهنشان.
من کنج خانه نشسته بودم و به هیچ کبوتری فکر نمیکردم که آن روز غروب انسیه عکس شیشهی شکستهی پنجرهی خانهشان را فرستاد و بعد نفیسه عکس آسمانی که وحشی بود.
بعد هم تند تند فیلم پرتاب دانههای درشت تگرگ به زمین مشهد و کبوترهایی که یکی یکی توی صحن سرد و خالی و تگرگزده جان داده بودند، میآمد روی صفحهی پیش روم.
ترسیدم! این اولین احساس من بعد از مرگ کبوترها بود. مثل احساس بعد از شنیدن صدای جغد در نیمه شبی تاریک،
یا قار قار بلند یک کلاغ سیاه که سر صبح روی حفاظ پنجره نشسته!
شاید از این هم ترسناکتر و دلهرهآورتر!
شب، آسمان وا داده بود و خبری از آن همه جنون نبود. دل من اما هنوز داشت به هم میپیچید!
****
_دو
تمام شب گریه کردم.
تمامِ شبِ سیامِ اردیبهشت!
به مردن کبوترها فکر کردم و به گلولههای درشت تگرگ.
توی تاریکی نشسته بودم و همهی اشکهام را میریختم توی حفرهای که معلوم نبود چهجوری تهِ قلبم دهن باز کرده و توی چند ساعت مثل هیولا همهی روحم را مکیده!
****
_سه
توی دنیایی که اردیبهشت، فاز زمستان بردارد و
کبوترها یکی یکی بیفتند روی سنگفرشِ صحنِ خالی،
بیخبری اصلا خوش خبری نیست!
توی روزگار باد و طوفان،
جنونِ آسمان مشهد، میتواند توی جنگلهای ورزقان تهنشین شود و پسلرزههاش بیفتد توی دلِ یکی مثل من!
« برای آقای رئیسی دعا کنید»
این اولین خبر بود. تلخ و گزنده و آشوبگر.
****
_چهار
از آسمان سنگ هم که ببارد،
رفتنش برای من یکی، عادت نمیشود که نمیشود.
نبودنش توی این بلبشوی تمام نشدنی، مثل روغن، ماسیده توی رگهام.
حرم که بروم، میروم کنار کبوترها و هرچی دلتنگی دارم میریزم توی تیلهی چشمهایشان.
بعد میروم روبروی قاب عکس او از بین دوتا شمعدان روشن خوب نگاهش میکنم و هی طعم گسِ نبودنش را به رخِ خودم میکشم!
هی تند تند اشکها را میریزم توی حفرههای خالی که حالا بعد از یک سال، با هیچ چیز پر نمیشود!
مگر زیارتِ همان ضریحی که او خوابیده روبروش!
پ.ن:منهنوزهمباوردارم هرچیزیوهرکسیکهبهامامرضامتصلاست، زندهاستوابدی!
#هرچیزیمثلکبوتر...
#هرکسیمثل #شهیدرئیسی
🖌مهدیهصالحی
@pichakeghalam