میشه گفت یکی از ناراحتیای اینروزام اینه که تو تایمی که خونه نیستم[ که زیادم هست] خوردنیای خوشمزه خونمون تموم میشه و هر سری که میرم سر میزنم به یکیشون نیست😭💔.
• خونه پیشولیا •
شاید براتون سوال بشه این چیه؟ که عرضم به حضورتون شروع دفتر ژورنال ریحانس، یعنی #من🪴.
روزای یکشنبه تکلیف روشنه، بعد یه روز خیلی سخت میرسی خونه و استراحت میکنی تا فرداش سرحال باشی.
اما شنبه چون این تایم دانشگاه رفتن کمه، آدم موظف میشه به انجام یکسری کار در ادامه روز که من امروز بعد چک کردن لیست کارام دلم خواست گریه کنم😭.
دقیقاً همون لحظه که میزنی تو گوش اون صدایی که تو دلت میگه; رها کن بره موفقیت پا تو زندگیت میزاره.
[من در حال قانع کردن خودم تا قبل مردن تمام کارام تیک بخوره😭]
• خونه پیشولیا •
فیلم May December برای خونه پیشولیا جونم.🎀
ممنوم بابت این پیشنهاد قشنگت ریحان💗🌱.
رفتیم نشستیم سرکلاس انیمیشنیا[ که استادش واقعا برام عزیزه😭] و فهمیدیم استاد مردم شناسی ما رسما وقت مارو تلف میکنه! یه جلسه رفتیم نشستیم سر کلاسش از کل کلاسای این ترم خودمون پربار تر بود.
کلاس تاریخ هنر ساکنمون امروز پر از بحث و حرفای قشنگ قشنگ بود. حرفایی که اگر تو مدرسه میزدیم خنده دار به نظر میومد، اما اینجا دغدغه ها یکیه و به قلب آدم آرامش میده، اینکه آدمایی شبیه به خودت دورت هستن و وجود دارن خیلی دلگرمکنندس. [ واقعا دوست دارم موقعی که اون شوق هنر رو تو چشمای استاد میبینم لپاشو بکشممم]
و در آخر کلاس عکاسی عزیزم که همیشه برام جذابه.
تو این سرمای لعنتی، اندازه ۱۰ دقیقه رفتیم تو حیاط نشستیم با استاد. بعد فقطم تا کلاس رفتن خودش ۱۰ دقیقه طول میکشهههه. در واقع ۳۰ دقیقه از کلاس به رفت و آمد گذشت.
[ استاد قرابی موقع خندیدن دستشو میگیره جلو دهنش و واقعا دوست داشتنیه]