eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
33.6هزار عکس
15.5هزار ویدیو
131 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام ای شهدا ، ای گلبرگ های خونین شلمچه ، ای لبهای سوخته فکه ، ای گلوهای تشنه ، ای تشنه های فرات شهادت ، سلام ، شما رفتید و مائیم و راه نا تمام ! ... #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰امام خامنه ای زیر بار منّت شهیدان🌷 هر کسی سعی کند یاد شهدا به فراموشی سپرده شود، به این کشور خیانت کرده است. مردم خود را زیر بار منّت شهیدان بدانند. https://eitaa.com/piyroo
❁🍃❁🌸❁🍃❁ ...شُھدآ 🌷 عاشقانه سربندها برپیشانى بسٺند ومردآنه سر فداکردنـد ♥️ نكند ما فقط صِداۍ ●این بقیة اللھ● گفٺنمان به گوش‌هابرسدو فدایۍواقعۍنباشیم ... https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌چند صباحی است که‌ شهـدا هم ترکم کرده اند‌ جای خالـیِ‌شان‌ در کوچه پس کوچه‌های روزمرگی‌ام نمایان است خـشاب ایمانم خالی شده و سقف سنگرم چکه می کند دیگـر در برابر گناه ایمن نیستم عطشِ نفس ، امانم را بریده کمی هــــــوا لطفا ... نیروهای جا مانده در خاکریز دنیا از نفس افتاده اند ... https://eitaa.com/piyroo
تقدیم به فرزندان شهدا🌸🍃 ‌ ب، الف، ب، الف! بخوان: بابا ‌چفیه و مُهر و استخوان: بابا! ‌ ‌‌بعد از این انتظار طولانی ‌خواهد آمد به شهرمان بابا ‌‌ می نویسم زمین که قابل نیست ‌کی می آیی از آسمان، بابا!؟ ‌ ‌آمدم من به پیشواز شما ‌دست خود را بده تکان بابا ‌ ‌تا ببینم در ازدحام حضور ‌تو کدامی در این میان بابا... ‌ ‌تو که یک عمر در سفر بودی ‌بیشتر پیش مان بمان، بابا! ‌ ‌باز من بی توام، تو...آن بالا ‌باز موضوع امتحان: بابا😔 ﴿ای عکسهایت روی زخم دل نمک پاش ✨ یک بار هم بابای معلوم الاثر باش✨ ﴾ ↶【به ما بپیوندید 】↷ https://eitaa.com/piyroo
عباس عزیز❤️ روز تولـدتـــ شروع پـرواز است🕊 برای پرستــوهـا و خاطـرہ مانــدنی برای تمـام آسمـان‌ها ...🌹🍃 #شهیدسرلشکرخلبان‌عباس‌بابایی #سالـروزولادت☺️☺️☺️ #یادش_باصلوات❤️
نام و نام خانوادگی: امین کریمی تاریخ تولد: ۱ فروردین ۱۳۶۵ تاریخ شهادت: ۳۰ مهر ۱۳۹۴ محل شهادت: حلب سوریه امین کریمی اصالتاً مراغه‌ای و ساکن تهران، دانشجوی بسیجی در رشته برق الکترونیک در دانشگاه آزاد اسلامی واحد یادگار امام (ره) بود که در حین انجام مأموریت مستشاری در حومه شهر حلب در سوریه به شهادت رسید. این شهید بزرگوار در دفاع از حرم مطهر حضرت زینب (س) و در روز پنجشنبه ۳۰ مهر در ایام تاسوعا و عاشورای حسینی به‌دست نیروهای تکفیری در کشور سوریه به فیض عظیم شهادت نائل آمد و در امامزاده چیذر تهران آرام گرفت. https://eitaa.com/piyroo
وصیت نامه شهیدامین کریمی: به نام خالق هر چه عشق، به نام خالق هر چه زیبایی، به نام خالق هر چه هست و نیست ... سلام علیکم، و اما بعد، بنده حقیر امین کریمی فرزند الیاس، چنین وصیت می کنم، بارالها، ببخش مرا که تو رحمانی و رحیم، همسر مهربانم حلالم کن، نتوانستم تو را خوشبخت کنم، فقط برایت رنج بودم. پدر و مادر عزیزم، ببخشید مرا، نتوانستم فرزند لایقی برای شما باشم. پدر و مادر عزیزم (حاج آقا و حاج خانوم)، داماد و پسر لایق و مهربانی نبودم، حلالم کنید. بنده در کمال صحت و سلامت عقل چنین وصیت می کنم: بعد از فوت بنده، تمامی دارائی و اموال من در اختیار همسر مهربانم قرار گیرد و ایشان بنا به اختیار و صلاح خود عمل نماید. و در آخر،از تمامی عزیزانی که نسبت به بنده حقیر لطف کرده اند، خواهر، برادر عزیزم حلالیت می طلبم و خواهش می کنم و باز خواهش می کنم که خود را اسیر غم نکنند. لطف و تدبیر خداوند چنین بود. همسر مهربان و عزیزم، ای دل آرام هستی من، ای زیباترین ترانه ی زندگی من، ای نازنین،از شما خواهش می کنم که باقی عمر گران قدر خود را به تحصیل علم و ادامه ی زیبای زندگی بپردازی. (من از شما راضی هستم)، زیبای من خدانگهدارت باد.بنده حقیرامین کریمی 1394/6/14 https://eitaa.com/piyroo
"لباس عروس" وقتی برای خرید لباس جشن عقد رفتیم، با حساسیت زیادی انتخاب می‌کرد👌 و نسبت به دوخت لباس دقیق بود. حتی به خانم مزون‌دار گفت «چین‌ها باید روی هم قرار بگیرد و لباس اصلاً‌ خوب دوخته نشده!😒» فروشنده عذرخواهی کرد...🌹 برای لباس عروس هم به آنجا مراجعه کردیم وقت تحویل لباس، خانم مزون‌دار گفت «ببخشید لباس آماده نیست!‌ گل‌هایش را نچسبانده‌ام!» با تعجب علت را پرسیدیم! گفت «راستش همسر شما آنقدر حساس است که با خودم فکر کردم خودشان بیایند و جلویایشان گل‌ها را بچسبانم😏!» امین گفت «اگر اجازه بدهید چسب و وسایل را بدهید من خودم می‌چسبانم!»😳 ‌حدود 8 ساعت آنجا بودیم و تمام گل‌های لباس و دامن را و حتی نگین‌های وسط گل‌ها را خودش با حوصله و سلیقه تمام چسباند!☺️☺️  تمام روز جشن عقد حواسش به لباس من بود☺️ و از ورودی تالار، چین‌های دامن مرا مرتب می‌کرد!😌‌جشن عروسی اما خیالش راحت شد! واقعاً خودم مردِ به این جزئی‌نگری که حساسیت‌های همسرش برایش مهم باشد ندیده بودم... همسـر شهیـد مدافـع حـرم امیـن ڪریمے🌺🍃 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ساعت عـاشقـے❤️ همـه رو به حـرم آقـا براے عرض ارادت✋🌹 اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي  و حُجَّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ كثيرَةً تامَةً زاكيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه كافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ. https://eitaa.com/piyroo
شهادت فقط در خون غلطیدن نیست! شهادت هنگامی رخ می دهد که از زخمِ و تکه پراکنی دیگران بگیرد. و همان ســــت که از دلت جاری می شود...
🌺ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا🌺 💠خاطرات شهید سید مجتبی علمدار 💠قسمت 6⃣2⃣ 💠دعوت شده 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 ✨فردی که انگار اهل آبادان بود. سوار تاکسیم شد. گفت میرم آرامگاه. تا نشست داخل ماشین عکس سید را که چسبانده بودم روی شیشه را دید دستی روی آن کشید و شروع کرد به گریه کردن. با تعجب پرسیدم: «آقا، قضیه چیه؟!» گفت: «من این سید را نمی شناختم. رفته بودم قم، داخل پاساژ چشمم افتاد به عکس سید، ناخودآگاه به سمت چهره معصومانه عکس کشیده شدم. رفتم داخل مغازه. عکس و نوارهای مداحی سید را خریدم. شب و روزم شده بود گوش دادن به نوارهای مداحی سید.» 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 ✨او ادامه داد: «شبی در خواب سید را دیدم که به سمت من آمد. دعوتم کرد که سر مزارش بیایم و زیارت عاشورا را بخوانم. به سید گفتم: من اصلا تا حالا شمال نرفته ام. چه جوری بیام و پیدایت کنم. گم می شوم. نرفتم و فراموش کردم. چند وقت بعد دوباره آمد به خوابم و گفت: چرا نمی آیی سر مزارم؟! از خواب که بلند شدم وسایلم را جمع کردم و راه افتادم. توی راه خوابم برد. ماشین هم داشت از ساری عبور می کرد. سید آمد و تکانم داد و گفت: پاشو رسیدی. ناگهان چشم هایم را باز کردم. همان موقع راننده گفت: ساری جا نمونید.» وقتی فهمید پسر دایی و داماد خانواده سید هستم تعجبش بیشتر شد. رساندمش آرامگاه. بعد ماندم و گفتم: «شما زیارت عاشورا بخوان من منتظرم. باید برویم منزل سید.» گفت: «اصلا غیر ممکنه.» گفتم: «در خانه سید به روی کسی بسته نیست چه برسد به اینکه خودش دعوت کرده باشد.» 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 📚کتاب علمدار، صفحه 210 الی 211 🌹 نا. جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح مطهر امام و ارواح طیبه شهدا 5صلوات🌹 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایتگری شهدایی قسمت 166 روایت حاج قاسم سلیمانی از شهید میرحسینی... "‌‌‌عادی نبودند؛ وقتی ميرحسينی وارد خط می‌شد، من با تمام وجودم احساس آرامش می‌كردم و در تمام جبهه می‌پيچيد ميرحسينی وارد شد." #سلام_ودرود_بر_سردار_رشید_اسلام_حاج_قاسم_سلیمانی❤️ #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا