💚💫💚💫💚💫💚💫💚💜🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس💜🌸
قسمت #نوزدهم
سکوت طولانی شده بود،،، بالاخره لب باز کرد و گفت:
_بیست دقیقه شد، فکر کنم دیگه بهتره بریم😊
باورم نمیشد، بیست دقیقه فقط!! احساس میکردم چند ساعت گذشته ..
بلند شدم برم داخل که صدام زد
- معصومه خانم
قلبم یه جوری شد،
دومین بار بود که صدام میزد، برگشتم سمتش که گفت: 😊
_ممنون که دارین کمکم می کنین
خواهش میکنمی زیر لب گفتم و رفتم داخل، عباس هم اومد،
همه با ذوق نگاهمون می کردن که کنار هم ایستاده بودیم،👀😍☺️👀
انگار جواب می خواستن که نگاه همشون منتظر بود، نگاهمو به پایین دوختم، ملیحه خانم سریع گفت:
_تموم شد حرفاتون؟!!😊
فکر کنم زود اومده بودیم ..
چیزی نگفتیم که عمو جواد این بار با لحن مهربونی گفت:
_چیشد دخترم به نتایجی رسیدین؟😊
نگاهی بهش انداختم،
ای کاش این نمایش مسخره زودتر تموم میشد،
میخاستم بگم نه ما به درد هم نمیخوریم اما نمیدونم چرا چیز دیگه ای رو به زبون آوردم:
_من باید کمی فکر کنم🙂
زیرچشمی به حرکات عباس نگاه کردم، معمولی بود هیچ حالت خاصی نداشت ..
ملیحه خانم لبخند عمیقی زد مثل اینکه خیلی خوشحال بود ...
.
.
.
مشغول جارو زدن اتاقم بودم،
یه ماه بعد امتحانات خرداد شروع میشد و باید از همین الان شروع به درس خوندن می کردم چون همش پشت سر هم بود ..
نمیدونم چرا اصلا رو درسام مثل سابق تمرکز نداشتم،
جاروبرقی رو خاموش کردم و گذاشتم یه گوشه،
رفتم سراغ قفسه کتابام📚 که فقط دوتا قفسه اش برای من بود و دوتاشم برای مهسا،
ردیف قفسه ی من همیشه پر تر از مهسا بود،
یاد مهسا و دانشکده ی هنر افتادم باید همین روزا با مامان درموردش حرف میزدم،
نباید مهسا کاری رو می کرد که دوست نداره اینجوری هیچ پیشرفتی نمیکرد
چند تا از کتابای درسی مو برداشتم، با دیدن جزوه ی سمیرا که لای کتابام بود تعجب کردم،😟
این اینجا چیکار میکرد؟
شاید اشتباهی اومده لای کتابام..
دلم می خواست برم با سمیرا حرف بزنم حتما تا الان از فضولی مرده که بدونه دیشب چه اتفاقی افتاد ..
سریع آماده شدم، جزوه شو برداشتم و زدم از خونه بیرون هیچ کس خونه نبود،
مهسا بعدازظهری بود،
محمد هم با مامان رفته بود 🇮🇷گلزار شهدا دیدار بابا،🇮🇷
من به بهونه درس نرفتم آخه دلم می خواست تنهایی برم پیشش و باهاش حرف بزنم،
یکی دو روز آینده حتما باید برم، دلم خیلی برای بابا تنگ شده😔
#ادامہ_دارد....
💛💚💛
💌نویسنده: بانوگل نرگــــس
💚💫💚💫💚💫💚💫💚
❌ #کپی_بدون_نام_نویسنده__حرام
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💜🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس💜🌸
قسمت #بیستم
سمیرا در حالی که سینی چای رو می برد تو آشپزخونه گفت:
_واقعا نشستی کلاس گذاشتی ناقلا، گفتی چند روز دیگه جواب میدم، الکی مثلا کشته مرده اش نیستی😉
خندیدم و گفتم:
_وای سمیرا فقط دلم میخواد ببینم مراسم خاستگاری تو چجوری میشه😄
سمیرا باز شروع کرد مسخره بازی و تصور روز خاستگاریش و منم فقط می خندیدم،
واقعا من اگه سمیرا رو نداشتم از افسردگی می مردم ...
بعد گپ زدن با سمیرا قصد رفتن کردم که اونم بزور راضی شد من برم ...
از خونه سمیرا که اومدم بیرون چند قدم برنداشته بودم که فاطمه سادات رو دیدم برام دست تکون داد منم رفتم پیشش و باهاش دست دادم😍😊
- سلام خوبی معصومه جون ناپیدایی آبجی؟؟😍
لبخندی رو لبم نشست و گفتم:
_کم سعادتی بود دیگه☺️
لبخندی زد و گفت:
_دلم برات تنگ شده بود
یه دفعه چشماش برقی زد و گفت: _راستی میدونستی داداشم برگشته
با خوشحالی گفتم:😍😳
_واقعا؟! کی برگشت؟
_ همین دیروز، عاطفه هم از شیراز اومده، میایی خونمون عاطفه رو ببینی، مطمئنم خیلی خوشحال بشه تو رو ببینه
+دلم که خیلی می خواد ولی خب آخه داداشت اومده عاطفه حتما سرش شلوغه فعلا😅
_ نه بابا، تو فردا بیا، بعدازظهر، داداشم میره تهران دنبال یه سری کارهاش، احتمالا من و عاطفه تنها باشیم😊
یه کم فکر کردم و گفتم:
_باشه عزیزم ان شاالله میام
با هم خداحافظی کردیم
و راه افتادم سمت خونه، منم دلم برای عاطفه تنگ شده بوده،
سال اول دبیرستان باهم همکلاسی بودیم خیلی هم دوست شده بودیم باهم،
تا اینکه اونا رفتن شیراز و بعد دو سه سال با برادر فاطمه سادات که تو محله ما بود ازدواج کرد😊💍
و من بیشتر تونستم ببینمش، گرچه وقتی همسرش نبود باز برمی گشت شیراز پیش پدرمادرش ...
رفته بودم تو فکر و به روزای خوشی که تو دبیرستان باهم داشتیم فکر می کردم اصلا نفهمیدم چجوری رسیدم خونه!
#ادامہ_دارد....
💛💚💛
💌نویسنده: بانوگل نرگــــس
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹
❌ #کپی_بدون_نام_نویسنده حرام
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo
Atch_33_zit2uto0rz0.mp3
2.77M
─═=ঊ ღღ⚜⚫️⚜ღღ ঊ=═─
♥️ روایت فتح
🎤 #شهید_آوینے
🕊بمناسبت بازگشت پیڪرمطهر ۴۶
🕊شھیدتازه تفحص شده به میهن
☑️ #یاد_شهدای_تفحص_شده_باذکرصلوات
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo
─═=ঊ ღღ⚜⚫️⚜ღღ ঊ=═─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻فیلم کامل بیانات مهم صبح امروز رهبرانقلاب درباره تبعات اخروی ریاست(سهشنبه ۱۳۹۷/۹/۲۷) :
🔹برخی ها برای نمایندگی مجلس خودشان را میکُشند؛
🔹اگر راه پیدا نکنند یا صلاحیّتش را تأیید نکنند یا رأی نیاورد، خودش را به آب و آتش و در و دیوار میزند که چرا نشد؛ این عقل و تدبیر نیست.
⛔️ نباید دنبال ریاست بدویم!
🔰 خاطره رهبرانقلاب از پذیرفتن مسئولیت ریاست جمهوری:
بنده دورهی دوّم ریاست جمهوری، قطعاً عازم بودم به اینکه نامزد ریاست جمهوری نشوم ــ حالا دورهی اوّل که تحمیل شد بر ما، هیچ ــ دورهی دوّم دیگر یقیناً گفتم من قطعاً نامزد نمیشوم؛ امام به من فرمودند...
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo
4_6028426597860639627.mp3
2.56M
🎵از نشاط تا عشق
🔻راهی ساده برای لذت بردن از نماز و مناجات
#کلیپ_صوتی
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97 https://eitaa.com/piyroo
زندگی ساده
عروسیمان با مولودیخوانی بود. اصلاً مجلس آلوده به حرام نبود. همه چیز را دست خودم میسپرد و همه انتخابها با من بود. من هم خیلی اهل تجملات نبودم. زندگی معمولی داشتیم و لباس پوشیدن مهدی ساده و تمیز و مرتب بود. پدر و مادر همسرم کاشان زندگی میکردند. مهدی همیشه دست پدر و مادرش را میبوسید. حتی کف پاهایشان را میبوسید و با پدر و مادر من هم خیلی دوست بود. واقعاً آقا مهدی دوستداشتنی بود. خدا مهرش را در دل همه جا کرد.
چند روز قبل از اینکه برای بار دوم سوریه برود رفتیم حرم حضرت معصومه(س)، موقع برگشتن توی پارکینگ شهری یک خانم محجبه چندین جوراب داشت و مشغول فروختن بود. بچهاش مریض بود و به پول احتیاج داشت. همسرم گفت از آن خانم جوراب بخر. گفتم پولی به او کمک کن. 100 متر از خانم دور شدیم. خودش را به بانک رساند و از عابر بانک پول کشید و به آن خانم پول داد. گفت اگر ندهم تا صبح خوابم نمیبرد. فردایش میخواست برود سوریه، چند جوراب از او خرید. بنده خدا خانم جوراب فروش آن قدر خوشحال شد و دعا کرد که گاهی فکر میکنم نکند دعاهای خیر آن زن سعادت شهادت را نصیب مهدی کرد. به نظرم اگر قفلی هم در راه شهادتش بود، با دعاهای او باز شد. ما دستمان تنگ بود، اما مهدی با خیال راحت و با کمال میل به مستمندان کمک میکرد.
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo
زندگی ساده
عروسیمان با مولودیخوانی بود. اصلاً مجلس آلوده به حرام نبود. همه چیز را دست خودم میسپرد و همه انتخابها با من بود. من هم خیلی اهل تجملات نبودم. زندگی معمولی داشتیم و لباس پوشیدن مهدی ساده و تمیز و مرتب بود. پدر و مادر همسرم کاشان زندگی میکردند. مهدی همیشه دست پدر و مادرش را میبوسید. حتی کف پاهایشان را میبوسید و با پدر و مادر من هم خیلی دوست بود. واقعاً آقا مهدی دوستداشتنی بود. خدا مهرش را در دل همه جا کرد.
چند روز قبل از اینکه برای بار دوم سوریه برود رفتیم حرم حضرت معصومه(س)، موقع برگشتن توی پارکینگ شهری یک خانم محجبه چندین جوراب داشت و مشغول فروختن بود. بچهاش مریض بود و به پول احتیاج داشت. همسرم گفت از آن خانم جوراب بخر. گفتم پولی به او کمک کن. 100 متر از خانم دور شدیم. خودش را به بانک رساند و از عابر بانک پول کشید و به آن خانم پول داد. گفت اگر ندهم تا صبح خوابم نمیبرد. فردایش میخواست برود سوریه، چند جوراب از او خرید. بنده خدا خانم جوراب فروش آن قدر خوشحال شد و دعا کرد که گاهی فکر میکنم نکند دعاهای خیر آن زن سعادت شهادت را نصیب مهدی کرد. به نظرم اگر قفلی هم در راه شهادتش بود، با دعاهای او باز شد. ما دستمان تنگ بود، اما مهدی با خیال راحت و با کمال میل به مستمندان کمک میکرد.
راوی:همسرشهید
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo
من همیشه سعی کردم فرزندانم را با رزق حلال بزرگ کنم. خودم حدود 48 ماه در جبهه خوزستان بودم و 20 درصد جانبازی دارم و پاسدارم. چهار فرزند دارم و آقا مهدی فرزند ارشدم بود. از کودکی که وارد دبستان شد در همان سال اول دبستان کلمات را درست میخواند و نمرات برتر مدرسه را داشت. پسرم علاقه عجیبی به ورزش و خصوصاً فوتبال داشت و جذب فدراسیون فوتبال شد. موفق به اخذ درجه یک داوری فوتبال شد و با ورود به سپاه تحول عظیمی در بحث اعتقادی و سیاسی در او پدید آمد. روشنگری میکرد و ادامهدهنده راه اولیا بود.
از کودکی در کلاس درس آیه قرآن میخواند و به نماز اول وقت و احترام به پدر و مادر توجه بسیاری میکرد. میگفت پهلوان کسی است که اعضا و جوارحش را کنترل کند و به زن نامحرم نگاه نکند. خودش همیشه حسابرسی به اعمال داشت و همیشه با وضو بود. تا جایی که میدانم نماز شبش ترک نمیشد. حافظ چند جزء قرآن بود و کمک به مستضعفان میکرد. پسرم به عشایر ایزه خوزستان کمک میکرد و سبد کالا در اختیار محرومان میگذاشت.
راوی:پدرشهید
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo
مهربان بود و اخلاق و رفتار حسنهای داشت. به واجبات توجه زیادی میکرد و همیشه نمازش را اول وقت میخواند. آقا مهدی دست خیر داشت و به نیازمندان و ایتام کمک میکرد. خوبیهایش زیاد بود. نماز شب میخواند. موقع نماز خواندن پسر بزرگم به گردنش آویزان میشد. مهدی منعش نمیکرد. میگفت آدمهایی که نماز میخوانند خوشاخلاقند. اصلاً نمیگفت این کار را انجام نده و خیلی بچههایش را دوست داشت.
ما دو پسر شش ساله و 11 ماهه داریم. اصالتاً اهل ایزه خوزستان هستیم، منتها آقا مهدی قم را دوست داشت و میخواست در حرم حضرت معصومه (س) یا گلزار شهدای قم دفن شود. دوست داشت ما هم قم زندگی کنیم تا در این شهر بچههایمان بزرگ و تربیت شوند. بنابراین به قم رفتیم و الان ساکن آنجا هستیم.
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo
وصیت نامه
نوشتن وصیت نامه هر چند بوی مرگ و جدایی می دهد ولی در واقع آماده شدن جهت زندگی ابدی است.
در این مسیر شبهات و تهمت های فراوانی به مدافعین حرم زده می شود اعم از گرفتن پول، مبارزه در راه بشاراسد، مبارزه در راه اعراب یا این که اگر وطن بود ما هم می رفتیم و خیالی نیست وعده ما با همه این تهمت زنندگان و شایعه سازان باشد با حضرت زهرا(س). اگر چه همه این شبهات و تهمت ها جواب های بسیار واضحی دارند که تا الان بارها و بارها گفته شده اند.
عشق من به همسر عزیزم و فرزندم و پدر و مادرم و اقوامم با وجود همه شیرینی و لذت مقابل عشق به ذات اقدس حق، عشق به آقا رسول الله(ص)، امیرالمومنین(ع) و در یک کلام عشق به همه اهل بیت(ع) عصمت و طهارت پشیزی ارزش ندارد. اگر عشق به خانواده هست که هست در راستای همان عشق های واقعی است و لاغیر.
راز دل کندن سریع و آسان از همه چیزهای اعتباری همین است و بس. اگر عشقمان به خانواده هم زیاد است به خاطر توصیه های همین عشق های واقعی است که محبت به خانواده را توصیه کرده اند. والله والله بنده هیچ نگرانی و سرسوزن دلواپسی برای همسر و فرزندانم و پدر و مادرم ندارم که بعد از من چه می کنند زیرا اگر آن ها در خط حق و خط اهل بیت و ولایت باشند پس یقیناً اهل من هستند و خداوند متعال وعده داده که خودش خون بهای شهید است و حال کدام یک از مدعیان جرأت دارد قیمتی براین خون بها بگذارد که قرار است به اهل من برسد و اگر زبانم لال در مسیر الهی قدم بر ندارند، نسبتی هم با من نخواهند داشت.
طبق فرمایش حضرت آقا و مولایم سیدعلی خامنه ای شهادت مرگ تاجران است. به هر حال دیر یا زود باید از این دنیا رفت و چه بهتر که به این طریق این انتقال صورت بگیرد. ...
رهبری در این زمان بسیار مظلوم هستند و خیلی از کسانی که روزگاری در کنار امام راحل بودند(البته به ظاهر) الان رهبری را تنها گذاشته اند و نظرات گستاخانه خودشان را در مقابل نظرات صریح رهبری بیان می کنند. این ها سعی می کنند نورخدا را با دهانشان خاموش کنند، زهی خیال باطل. خداوند بهتر می داند که رسالتش را کجا قرار دهد.
لذا از همه دوستان، اقوام، همکاران، خانواده و همه ملت ایران و همه ملت های آزادی خواه جهان عاجزانه تقاضا دارم با بصیرت کامل قدم جای پای رهبری بگذارند و به عناوین اعتباری دیگر نظیر سردار، آیت الله، مرجع تقلید و ... که خدای نکرده در این مسیر نیستند توجهی نکنند.
الحقیرالعاصی مهدی طهماسبی
9 خرداد ماه سال 1395
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo
❤️ساعت عـاشقـے❤️
همـه رو به حـرم آقـا براے عرض ارادت✋🌹
اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي و حُجَّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ كثيرَةً تامَةً زاكيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه كافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ.❤️
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo
1_37613813.mp3
930.4K
قرارعاشقی❤️❤️❤️❤️
صلوات خاصه آقـا علی بن موسی الرضا❤️
دست به سینه رو به حـرم ✋
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ های حجاب 107
#از_لاک_جیغ_تا_خدا 💄 💚
من #عهد بستم باحضرت معصومه(س) که حجاب برتر را انتخاب کنم...
#شما_با_چه_کسی_عهد_بستید ؟
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo
هوا باران
دلم نالان
کجایید
اے سبک بالان!
هواے برف
دهان پر حرف
شهادت
با شما شد صرف...
#شهید_علی_اکبر_جوادی
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo
🌹 #کمی_مثل_شهدا 🌹
با خودش قرار گذاشتہ بود
هر چند وقت یڪبار
ڪار مـستـحبـے انجام بده
و اینقدر بر انجامش مداومت ڪنہ
تا براش ملڪہ بشہ .
از بینشون هم خوندن نـماز شـب
بـراش مقــدم بود .
#شهید_ابراهیم_جعفر_زاده 🌷
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo
🌹شهـید عبدالحمید دیالمه:
ریشه اصلی همه اختلافات را در
عدم #اعتقــاد بعضیها به ولایت
فقــــیه میدانم!!
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo
😍 مهمانان شهدا خوش آمدید...
🕯 وفات حضرت معصومه (س) تسلیت باد
🌹 برای پیروزی رزمندگان و آسودگی مرزدارانمان دعا بفرمایید
۵ امن یجیب...
شبتون بخیر و نیکی
التماس دعای شهادت دارم 🌹
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌼🍃
هدایت شده از منتظر61
4_904241124346954337.mp3
373K
روایتگری شهدایی قسمت 179
🎧 صوت:
💠 خاطره ای از شهید همت....
▫خیلی #درد دارد !
▫با #اشک بشنوید...
🔶 #شهید #شهادت #سوختن
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
🔆 شهید بیتظاهر اما پر حضور و پراثر
🗓 ۲۷ آذر ۱۳۵۹ شهادت #شهیدمفتح
🍃🔹رهبر انقلاب:
🔹 آن عزیز در زندگیش کمنمود و کمتظاهر اما پرحضور و پرتحرک بود. اسمش کمتر برده میشد اما آثارش خیلی جاها بود. یکی از آنها دانشگاه بود و یکی از آنها حوزه.
🔰 آنها که یاد آن عزیز را گرامی داشتند و با او انس گرفتند میدانند که حضور شهید مفتح در سالهای تاریک اختناق در پایگاههای مقاومت و معرفت و فرهنگ انقلابی، یعنی مساجد، یک حضور نمایان و کمنظیر بود، هر جا او بود پایگاه بود. همان وقتها #مسجد_قبا معروف بود، #مسجد_جاوید معروف بود، که آثار شهید مفتح بود.
🖼 اسم خود این عزیز کمتر آورده میشد. با اینکه آنها از برکات او بودند. حالا هم همانجور است، هفتهی «وحدت حوزه و دانشگاه» معروف است. مفتح لابهلای یادهای این هفته گم میشود، یادش فراموش میشود. این جزو افتخارات اوست که آثارش از اظهاراتش از منیتهایش همیشه بیشتر و مشهودتر بوده است. ۶۴/۰۹/۲۶
#نثار_روح_مطهر_شهید_مفتح_صلوات🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo