eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.3هزار دنبال‌کننده
35هزار عکس
16.3هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
💓🍃💓🍃💓🍃💓🍃💓 💜🌸 💜🌸 قسمت با نگرانی نگاهش کردم وگفتم:😨😳_چیشده؟؟؟؟ چیکارت داشتن؟!!!!!! نگاهم کرد تا خواست چیزی بگه، صدای سمیرا پیچید تو گوشم - ای وای آقا محمد ببخشید همش تقصیر من شد😔😓 سرمو بلند کردم و با دیدن سمیرا تعجبم چندین برابر شد😳😧 تا منو دید گفت: _معصومه تویی!!  اومد کنارم نشست و گفت:😰 _معصومه جونم کجا بودی!! نگرانی رو به وضوح میشد تو صورتش دید یه کم گیج شده بودم محمد بلند شد و گفت: 😠 _بهتره بریم خونه، وسط خیابون خوب نیست هردومون بدون هیچ حرفی بلند شدیم و پشت سر محمد راه افتادیم نگاهم به محمد بود که شلوار مشکی اش حسابی خاکی شده بود و موهاش پریشون، خداروشکر زخمی برنداشته بود،  درگیری شون چند دقیقه بیشتر نبود،  وگرنه معلوم نبود اون دو تا چه بلایی سرش میاوردند، آخه داداش بیچاره من نمیدونه دعوا چیه که میان یقه شو میگیرن …😕 سمیرا با نگرانی دستمو گرفت و گفت: _معصومه نبودی ببینی اون دو تا پسر مزاحم چجوری پیچیدن جلوم، وای داشتم از ترس میمردم😥😔 نگاهش کردم وگفتم: 😊 _آروم باش، خداروشکر چیزی نشد، درست توضیح بده دقیقا چیشده؟؟  .... 💚💛💚 💌نویسنده: بانوگل نرگــــس 💓🍃💓🍃💓🍃💓🍃💓 🌸🍁🌸🍁🌸🍁🌸🍁🌸 💜🌸 💜🌸 قسمت نگاهی به محمد که جلومون راه میرفت انداخت و گفت:😔 _اون دو تا پسر اومدنو مزاحم شدن که یه دفعه داداشت رو دیدم صداش زدم اونم اومد کمک..به خدا اگه داداشت نبود، بدبخت میشدم، داشتم از ترس سکته میکردم، پسرای عوضی😥😞 بعدم شروع کرد تند تند حرف زدن: _از همون اول هم میدونستم که اون شال قرمزه با رژ قرمز خیلی تو دیده، عجب اشتباهی کردم، 😞لعنت به هرچی مزاحمه تو این دنیا، آسایش رو از آدم سلب میکنن .. رسیدیم جلوی خونشون، محمد همچنان به سمت خونه حرکت میکرد، دم خونه ی سمیرا اینا ایستادم و در حالی که سمیرا هنوز هم بانگرانی😥 درحال حرف زدن بود بهش خیره شده بودم، اصلا نمی فهمیدم چی میگه،  فقط داشتم به محمد و سمیرا فکر میکردم،  وای یعنی امکان داشت سمیرا زنداداشم بشه!! از فکرش لبخندی عمیق روی لبم نشست☺️😁 که با نیشگونی که سمیرا از بازوم گرفت به خودم اومدم و گفتم: _عه چیه!! با حرص گفت: _من داشتم از استرس میمردم، اون داداش بدبختتم که کتک خورده، اونوقت تو داری میخندی😬 - به تو نخندیدم که... 😅 - بس به کی میخندیدی دقیقا؟؟؟؟🙁😬 باز با تصور اونچه که تو ذهنم بود نزدیک بود خنده ام بگیره، سریع باهاش خداحافظی کردم و گفتم: _من فعلا برم، میبینمت بعدا😁👋 وای که چقدر داشت خنده ام میگرفت، تصور سمیرا کنار محمد خیلی جالب بود ..😁 سریع خودمو رسوندم خونه، محمد تو حیاط کنار حوض نشسته بود و داشت دست و صورتشو میشست،  با لبخندی که رو لبم بود😁گفتم: _بابا جنتلمن، بت من، اصلا زورو .. .... 💛💚💛 💌نویسنده: بانوگل نرگــــس حرام_است 🌸🍁🌸🍁🌸🍁🌸🍁🌸 https://eitaa.com/piyroo
7.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #ڪلیپ ڪلیپ مداحی با نوای طلبه و مداح #شهید_حجت_الله_اسدی من زینبم ... پناه حرم ، ڪجا داری میری بگو برادرم ، بدرقه ی راه تو دیده ترم ، آهسته تر برو داداش ڪه مضطرم ... https://eitaa.com/oshaghalhosein_313
🌺 ! 💢ميداني حکايت من چيست⁉️ حکايت من آن ای است که مي دود در بيابان دنيـ🌍ــا مي گردد دنبال نشاني از .... °•⇜ميداني را؟ °•⇜ميفهمي اشکم را؟ °•⇜ميبيني قلبمـ💔 را؟ °•⇜من اينم😭 💢ميداني که آخرش ميميري ... تمـــــام⭕️ يک کاغذ📃، پايان من و توست که رويش با خط تايپي مي نويسند ✍ ! 💢ميداني؟ ✧سخت است ✧درد است ✧بغض است 💢آخر اين قصه اين طور تمام شود بگويند: ⁉️ خيلي سنگين است، مُرد...مُرد؟ مرد و ؟ 💢يعني آخر نشد، قسمتش🚫 👈يعني ديدار.. ✓ابراهيم هادي و ✓حاج همت و ✓حاج مهدي ...و ✓محمدرضا دهقان و ✓ محسن حججی را به ببرد⁉️ اصلا انصاف نيست ها😭 ⭕️ ما صف اول بوديم ⭕️ از آخر مجلس را چيدند🌷 💢بيا برويم، آخر صف شايد به ما ها هم رسيد دلشکسته ها💔 مرگ را نمي پذيرند❌ ندارند بگويند، آخر اين قصه ختم يافت. ... به حرمت شهدايت🌷 آخر قصه ي ما را قرار بده. 🌺 پی نوشت: 💠مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا (سوره مبارکه احزاب؛ آیه ۲۳) ⚜از مومنان، مردماني هستند که به پيماني که با خدا بسته بودند وفا کردند، بعضي بر سر پيمان خويش به رسیدند و بعضي چشم به راهند و هرگز پيمان خود را تغییر نداده اند.❤️ برای شادی روح شهدا 🌸کپی فقط با 😊 مجاز است: https://eitaa.com/piyroo
پشت نقاب پنجره فولاداین  حرم حاجت گرفته های امام رضا پر است پایین پای حضرت سلطان اباالحسن برگ برات رفتن تا  کربلاپر است •••🍃🌸
🌷 روایتــــگری شــــ💔ـــهدایی قسمت 👇👇👇👇