eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34هزار عکس
15.8هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
در تاریخ سیزدهم شهریور 1390 در #ارتفاعات_جاسوسان منطقه #سردشت(میرآباد_آلواتان) و در درگیری مستقیم با گروهک تروریستی #پژاک 13 تن از دلاورمردان #یگان_ویژه_صابرین سپاه(نخبه ترین رسته تکاوری دنیا) به نام های سردار شهید محمد جعفرخان(محل دفن قزوین)، شهید محمد محرابی پناه، (محل دفن آران و بیدگل کاشان)، شهید علی بریهی (محل دفن روستای میثم تمار شوش دانیال)، شهید مجتبی بابایی زاده (محل دفن اندیمشک)، شهید سید محمود موسوی (محل دفن بابل)، شهید مسلم احمدی پناه(محل دفن فرادنبه بروجن)، شهید حسین رضایی (محل دفن قروه کردستان)، شهید محمد منتظر قائم (محل دفن نکا)، شهید صمد امیدپور (محل دفن امامزاده هاشم،رشت)، شهید حسن حسین پور (محل دفن قزوین)، شهید یوسف فدایی نژاد (محل دفن سروان سنگر رشت)، شهید مصطفی صفری تبار (محل دفن بابل)، شهید محمد غفاری (محل دفن همدان) به درجه رفیع #شهادت نائل آمدند. شادی شهدا و امام شهدا #صلوات #اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم https://eitaa.com/piyroo
هدایت شده از صدای ایران | VOI
خبر جديد اینکه، مادر گرامی دکتر مسعود سلیمانی که از 7 ماه پیش و بعد از شنیدن خبر اسارت پسرش به دست رژیم آمریکا سکته کرده و به کما رفته بود، دیروز از دنیا رفت! رونوشت به خبرنگاران اصلاح‌طلب، وزارت امور خارجه و نمایندگانی مثل پروانه سلحشوری! 🆔 @voinews
✅هفت مصیبتِ شام از زبان امام سجاد علیه السلام... ✍از امام سجاد علیه السلام پرسیدند:‌ سخت ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟در پاسخ سه بار فرمودند: الشّام، الشّام، الشّام... امان از شام ! در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر ، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود: ▪️1.ستمگران در شام اطراف ما را باشمشیرها احاطه کردند و بر ما حمله می‌نمودند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل می‌زدند. ▪️2.سرهای شهداء را در میان هودج‌های زن‌های ما قرار دادند. سر پدرم و سر عمویم عباس(علیه السلام) را در برابر چشم عمه‌هایم زینب و ام کلثوم(علیها سلام) نگه‌داشتند و سر برادرم علی اکبر و پسر عمویم قاسم(علیه السلام) را در برابر چشمان خواهرانم سکینه و فاطمه می‌آوردند و با سرها بازی می‌کردند، و گاهی سرها به زمین می‌افتاد و زیر سم سُتوران قرار می‌گرفت. ▪️3.زن‌های شامی از بالای بام‌ها، آب و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامه‌ام افتاد و چون دست‌هایم را به گردنم بسته بودند نتوانستم آن را خاموش کنم. عمامه‌ام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزاند. ▪️4.از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و می‌گفتند: «ای مردم! بکُشید این‌ها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند؟!» ▪️5.ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را در خانه یهود و نصاری عبور دادند و به آن ها می‌گفتند: این‌ها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را (در خیبر و خندق و ...) کشتند و خانه‌های آن‌ها را ویران کردند . امروز شما انتقام آن‌ها را از این‌ها بگیرید. ▪️6.ما را به بازار برده فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند ولی خداوند این موضوع را برای آن ها مقدور نساخت. ▪️7.ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شب‌ها از سرما، آرامش نداشتیم و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشته شدن، همواره در وحشت و اضطراب به سر می‌بردیم... https://eitaa.com/piyroo
🇮🇷 زندگی نامه #شهيد_علي_اوسطي حجت الاسلام شيخ علي اوسطي در سال 1310 ش در تهران به دنيا آمد. وي پس از مرگ پدرش در كودكي، صبحها در معادن سنگ و آهك كار ميكرد و شبها به تحصيل ميپرداخت. اوسطي بعدها راهي حوزه علميه قم شد و به ادامه تحصيل در علوم اسلامي پرداخت. او پس از شروع مبارزه مجدد و جدي مردم با رژيم سلطنتي در سال 1356 ش، همراه ديگران به مبارزات خياباني پرداخت و با سنگ و فلاخن با كماندوهاي شاه ميجنگيد، از اين رو به "شيخ فلاخن انداز" معروف شده بود. وي در سال 1356، در مقابله با رژيم شاه به همراه مردم دست به راهپيمايي زد و همچنين مراسم چهلم شهداي 19 دي قم را به همراه ديگران اجرا كرد. در سال 57، بارها با سربازان شاه جنگيد و رشادتها نشان داد تا اين كه در 13 شهريور 1357 ش برابر با عيد سعيد فطر، بر اثر اصابت گلوله كماندوها، در قم به شهادت رسيد . https://eitaa.com/piyroo
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا «هرگز نمیرد آنکه دلش» جلد مشهد است حتی اگر که بال و پرش را جدا کنند 📷 شهیدان از سمت راست: 🌷 محمد محرابی پناه 🌷 محمد منتظرالقائم 🌷 مصطفی (کمیل) صفری تبار #شهدای_یگان_صابرین #ارتفاعات_جاسوسان https://eitaa.com/piyroo
یکماه آخر حال وهواش بیشتر عوض شده بود، همیشه میگفت بهترین وبزرگترین آرزوی من شهادته، ولی اول میخوام تا جایی که جون تو تنمه بُکُشم بعدشهیدبشم... روزای آخر انگار دیگه منو نمیدید دیگه کمیل بوی زمینی ها رو نمیداد دو روز قبل از شهادتش بهم پیامک داد و گفت اگه شهید شدم مواظب خودت باش و حضرت زینب رو الگوی صبرت قرار بده, مشکلات زیادی در پیش داری... من منتظرت میمونم توی بهشت... 👈به نقل از همسر شهید .🌹شهید مصطفی (کمیل) صفری تبار https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ حفظ حجابــ‼️ پیام حضرتــ رقیه (س) در عاشورا استــ. عصر عاشورا بود🌅 حجابــ از سر زنان و دختران حسینے ربوده شد(وای بر من)😭 🔅هنگامے كه حضرتــ رقیه(س) ※بعد از شهادت پدر ※ و سیلے خوردن از دست شمر ※و اصابت كعب نی به بازو ※ و پاره شدن گوش(یاالله😭) عمه اش زینبــ را مےبیند از هیچڪدام از این مصیبتــ ها شكایتــ نمی كند.😭 بلڪه شكایتــ حضرتــ رقیه(س) به عمہ اش این استــ كه می گوید:👇 ◥یا عمتاه هل من خرقة أستر بها رأسی عن أعین النظار◣ . ◥ای عمه جان آیا پارچه ای هست كه سر خود را از نامحرمان بپوشانم؟◣😭 ┘◄منبع :بحارالانوارجلد 45صفحه 61 https://eitaa.com/piyroo
✅ دو تذکر مهم شهید مطهری به اهل منبر: عظمت کربلا به جنبه و روحانیت آن است نه فاجعه بودن آن / قهرمانان اصلی کربلا سیدالشهداء(ع) و یاران ایشان‌اند نه شمر و ابن زیاد! 🔹معمولاً اهل منبر وقتی که می‌خواهند قضیه کربلا را بزرگ کنند جنبه فاجعه‌بودن و ظلم و ستم‌ها را بزرگ می‌کنند، در جستجوی پیدا کردن و حتی جعل کردن فاجعه‌هایی هستند؛ با بیان‌های مختلف و تشبیهات و مجسم‌ساختن‌ها جنبه فاجعه بودن را تقویت می‌کنند و حال آنکه ما باید از خود بپرسیم: بزرگی حادثه کربلا از چه نظر است؟ آیا از نظر است؟ 🤔 🔸قطعاً این فاجعه، فاجعه کم‌نظیری است ولی فاجعه عظیم و شاید عظیم‌تر از این در دنیا زیاد بوده. عظمت مطلب از لحاظ (ع) و یاران آن حضرت است، نه از لحاظ ابن زیاد و ابن سعد و اتباع و اشیاع آنها؛ عظمتِ است نه عظمتِ شقاوت. 🔹 بیش از آن اندازه که نمایشگاه شقاوت و بدی و ظهور پلیدی بشر باشد، نمایشگاه و و عالی و انسانیت است ولی اهل منبر کمتر به آن جنبه توجه دارند؛ 😕 و به عبارت دیگر در این قضیه از آن جنبه باید نگاه کرد که اباعبدالله(ع) و اباالفضل(ع) و زینب(س) داستانند نه از آن جهت که شمر و سنان قهرمان داستانند. 📝 ، حماسه حسینی، ج2، ص47 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 #کلیپ #خداحافظ_رفیق #شهادت‌اتفاقے‌نیست 🔹 تو این شهر شلوغ موندیم و زیر دست و پا داریم لِه میشیم 😔 https://eitaa.com/piyroo
🌸✨🌸 (ع)📜 💕 💛 💛 حبیب بن مظاهر (مظهر) اسدی (به عربی: حبیب بن مُظهر (أو مظاهر) بن رئاب الأسدی الکِنْدی، ثمَّ الفقعسی) که شیخ طوسی او را در میان فهرست اصحاب امام علی، امام حسن و امام حسین قرار داده‌است ولی در میان فهرست صحابه پیامبر اسلام از وی یاد نمی‌کند؛ و از این کار شیخ طوسی بر می‌آید که حبیب از صحابه نبوده‌است. همچنین نویسندگان استیعاب و اسد الغابه وی را در شمار صحابه پیامبر اسلام نیاورده‌اند.وی در جنگ‌های جمل، صفین و نهروان با علی بن ابی‌طالب همراه بود و در کربلا نیز در کنار حسین بن علی حضور داشت و شهید شد. 📝 وی چهارده سال پیش از هجرت پیامبر اسلام(ص) در خاندان بنی اسد در یمن به دنیا آمد. سال نهم هجری با خانواده‌اش به مدینه آمد و در آنجا ساکن شد. حبیب از کسانی بود که برای حسین بن علی(ع) نامه نوشت و هنگامی که مسلم بن عقیل به کوفه وارد شد، در منزل مختار به حمایت از او سخن گفت آن‌ها پس از خیانت کوفیان به سمت کربلا رفته و با او همراه گشتند وی در ظهر عاشورا و در سن ۷۵ سالگی شهید شد.وی در بسیاری از علوم از جمله فقه، تفسیر، قرائت، حدیث، ادبیات، جدل و مناظره تبحر داشت و حافظ کل قرآن مجید بود. در تاریخ اسلام از او به نیکی یاد شده و او را مردی با فضل و کمالات شمرده اند. حبیب بن مظاهر، با آن سن زیاد همچون یک قهرمان شمشیر می‌زد، و ۶۲ نفر از افراد دشمن را کشت. در این هنگام بدیل بن صریم عقفانی به او حمله کرد و با شمشیری بر فرق او زد، دیگری با نیزه به او حمله کرد، تا اینکه حبیب از اسب بر زمین افتاد، محاسن او با خون سرش خضاب شد. سپس بدیل بن صریم سرش را از تن جدا کرد. سر وی در کنار سر عباس بن علی(ع) و علی‌اکبر(ع) در آرامگاه باب‌الصغیر در سوریه بخاک سپرده شد و بدن او را در چند متری مدفن حسین بن علی(ع) دفن کرده‌اند و هم‌اکنون نیز قبر او با ضریح نقره‌ای در نزدیکی ضریح حسین بن علی(ع) قرار دارد. ..... منابع🗞 📗 رجال الطوسی ص۶۰، ۹۳، ۱۰۰ 📒 الامین، اعیان الشیعه، ج۴، ص۵۵۴ و... 🏴 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 💢قسمت پنجاه و پنجم: به سمت زادگاه صدام برخی از نگهبانای عراقی که اندکی نسبت به بقیه دل رحمتر بودن می گفتن که چند روز دیگه شما را به اردوگاه می برن و اونجا راحت هستید و جا و مکان فراوانه و امکانات زیاده و صلیب سرخ میاد شما رو ثبت نام می کنه و شما میتونید برای خانواده هاتون نامه بنویسید. این خبرها ما رو امیدوار می کرد و برای خروج از اینجا و ورود به اردوگاه لحظه شماری میکردیم. با آماده شدن مقدمات اولیه اردوگاه در تکریت که عراقی ها نام تکریت ۱۱ را بر آن گذاشته بودند، بالاخره روز پنج اسفند ماه ۶۵ عراقیا ریختن داخل غرفه ها و دست و چشممون رو بستند، سوار تعدادی اتوبوس شدیم. فرمان حرکت صادر شد و براه افتادیم. اجمالا متوجه شدیم که دوران قرنطینه تموم شده و احتمالا ما را به سمت اردوگاه میبرن. حس غریبی بر بچه ها حاکم بود، از سویی خوشحال بودیم که از این تنگنا و محیط خفقان خارج شده و کور سوئی از امید تو دلمون ایجاد شده بود که حداقل در فضایی بازتر و مکانی وسیع تر قرار خواهیم گرفت و تا حدودی خوشحال بودیم و از سویی، نگرانی از آینده ای مبهم ، روح و روان بچه ها را آزار میداد. بیم و امید در دل بچه ها موج می زد. به دشمن و گفته هاش اطمینانی نبود و با خودمون می گفتیم نکنه دروغ بگن و ما را بجایی ببرن که آرزوی اینجا را بکنیم. به هر حال در افکار و خیالای گوناگون و متضاد غوطه ور بودیم و باید منتظر میموندیم چه پیش خواهد آمد. آینده و سرنوشت، کاملاً مبهم بود و هیچ اطلاعاتی از جهان خارج نداشتیم. با خروج از بغداد کم کم اجازه دادن چشما رو باز کنیم ولی دستا همچنان بسته بود. هیچکس نمی دونست که قراره ما رو کجا ببرن. تصور ما این بود شاید در همین حوالی بغداد و یا در شهرایی مثل موصل یا رمادی که اسرای ایرانی اونجاها بودن، ببرند. کسی حق نداشت با بغل دستی اش حرفی بزنه و با اندک صحبتی ضربات چوب و کابل بود که بر سر شخص خاطی فرود میومد. ادامه دارد ⏪ 🏴 https://eitaa.com/piyroo
🍂 🔻 💢قسمت پنجاه و ششم: مسیر نفس گیر تکریت تو مسیر چن بار اتوبوسا توقف کردن و این باعث میشد تا رسیدن به مقصد با آن وضع اسفناک طولانی تر و زجرآورتر بشه. هر یه دقیقه اش بر ما یه ساعت میگذشت. بعضیا که اندک رمقی داشتن تونستن دستاشون رو باز کنن و هر وقت نگهبانای داخل اتوبوس حواسشون نبود اندکی به دستاشون استراحت میدادن ، اما طفلکی بچه هایی که توانی نداشتن تا خود تکریت با همون دستای بسته از پشت، مسیر طولانی رو سپری کردن. یادم هست بعد از ساعتی که از حرکت اتوبوس گذشته بود تونستم به سختی دستامو از پشت باز کنم و هر وقت نگهبانا حواسشون به من نبود دستامو جلو بیارم و خستگی شون رو در کنم و تا احساس خطر میکردم دوباره به پشت کمر میبردم. یکی از بچه ها که بشدت مجروح بود و به هیچوجه نمی تونست دستشو باز کنه و در ردیف کناری ما بود چن بار به من التماس کرد که دستاشو باز کنم ولی هیچ کاری از دست من ساخته نبود. نه اجازه بلند شدن داشتم و نه میتونستم. خودم هم مجروح بودم و با اندک حرکتی نگهبانا می ریختن سر افراد و با کابل می زدن و حتی احتمال داشت به اتهام تلاش برای فرار همونجا کارم رو می ساختن. به هر حال آن نازنین و تعداد زیاد دیگه ای همونجور ساعتای طولانی اون وضعیت رو تحمل کردن. ناز و نوازش های گاه و بیگاه سربازان بعثی🔻 مسیر طولانی بود و خود نگهبانا هم طاقتشان طاق شده بود و گاهی برای اینکه برای خودشون تنوعی ایجاد کنن تا مسیر براشون کوتاه بشه یادی از ما میکردن. تو چهره مون نگاه می کردن و اونایی رو که بیشتر تابلو بودند. مثل پیرمردی که سنش بالا بود و یا نوجوان بسیار کم و سن و سال و تا رزمنده درشت هیکل که تیپ و قیافه اش به فرماندهی میخورد رو اذیت میکردن و میزدن. اینا همیشه بیشتر جلب توجه می کردن. در بین ما پیرمردی بود بنام حبیب که بالای هفتاد سال عمر داشت و محاسنی سفید و چهره ای نورانی و بدجوری جلب توجه میکرد . گاهی این بنده خدا رو از صندلی بلند میکردن و یکی از نگهبانا دو دستشو به صندلی ها تکیه میداد و با جفت لگد می کوبید به سینه ی این پیرمرد. حبیب از پشت می افتاد کف اتوبوس و پاهاش هوا می رفت و قهقهه این نانجیبا بلند میشد و کیف می کردن و اینجور حرکات ناجوانمردانه تا آخر مسیر ادامه داشت. بالاخره بعد از ساعتا مسافرت مرارت بار به پایان مسیر رسیدیم و وارد منطقه تکریت شدیم. ادامه دارد ⏪ 🏴 https://eitaa.com/piyroo
📚شبهه تاریخی عاشورا جنگ یزید و اباعبدالله بر سر یک ⁉️ ⛔️شبهه: 💢در کتاب تاریخ طبری یکی از دلایل جنگ ، دعوای عشقی میان حسین (ع) و یزید بر سر دختری زیبارو به نام ارینب دختر اسحاق آورده شده است؟ 💹پاسخ : ❌در کتاب تاریخ طبری چنین مطلبی وجود ندارد و  کذب محض است.این کتاب را میتوانید از اینترنت دانلود و مطالعه فرمایید. متن کامل این جمله بدین صورت است:👇👇 🔴سالهاست مردم ما برای حسین بر سر و سینه میزنند در حالی که نمیدانند او را برای چه کشتند: یکی از سرداران یزید زنی زیبا به نام اورینب داشت و یزید عاشق وی شد و شعرهای فراوان در مدح او خواند. از سویی با نامه های کوفیان، حسین مصمم میشود که به کوفه برود. در دمشق یزید با راهنمایی معاویه سردار را به سفر میفرستد و وقتی سردار برمیگردد شهر را از این شایعه پر میکنند که اورینب در غیاب شوهر زنا کرده است. شوهر هم فورا" زن را طلاق میدهد و حسین فورا" زن را ربوده، عقد میکند. یزید به حسین پیغام داد که اگر سرت را میخواهی زن را طلاق بده. حسین زن را پس نفرستاد و بخاطر نامۀ هانی به سوی کوفه رفت و در کربلا کشته شد. ✴️پاسخ به شبهه : 🔺این داستان در سایتهای مختلف و توسط افراد گوناگون بیان می شود ولی متأسفانه معمولا به طور کامل نقل نمی شود و مدرکی نیز برای آن بیان نمی گردد . نکته ی جالب این است که این داستان در هیچ یک از کتب مهم تاریخی و یا روائی شیعه نقل نگشته است و جالب آنکه حتی کتب طراز اول اهل سنت در تاریخ و حدیث نیز کوچکترین اشاره ای به آن نمی کنند . 🌐با کمی جستجوی بیشتر ، مشخص شد که اصل این قضیه را برای اولین بار ، ابن قتیبه در کتاب «الإمامة و السیاسه» (جلد ۱ ، صص ۲۰۲- ۱۹۳) نقل می کند و پس از او ، کتب «سرح العیون فی شرح قصیدة ابن بدرون» (صص۸۰-۱۷۲) ، «ثمرات الأوراق» (صص ۳۶ – ۲۲۹) ، «نهایة الإرب» (ج ۶ ، صص ۵ – ۱۸۰) ، « قصص العرب» (ج۴ ، صص ۸- ۲۹۱) نیز این قضیه را بازگو نموده اند . 🔰اگر متنی را که این کتب نقل کرده اند مورد بررسی قرار دهیم ، از روی اختصاری که در نقل داستان دارند و با توجه به اینکه ابن قتیبه در کتاب خویش این قضیه را با شرح بیشتری نسبت به سایرین نقل نموده است و همچنین با در نظر گرفتن تقدم زمانی ابن قتیبه از بقیه ، در می یابیم که سایر کتب نیز آنرا از کتاب «الإمامة و السیاسه» نقل نموده اند . شگفت انگیز است که هرگز در بین نام این کتب ، کتب معروف تاریخی و روائی اهل سنت نظیر تاریخ طبری ، تاریخ ذهبی ، صحاح شش گانه و . . . به چشم نمی خورد. ♨️اما بجاست تا اصل داستان را آنگونه که ابن قتیبه در کتاب خویش آنرا نقل می کند ، به صورت مختصر به همراه هم بررسی کنیم👇 🔶ارینب بنت اسحاق ، همسر عبدالله بن سلام ، والی عراق بود. او در زیبائی و کمال و شرافت و مال و دارائی ، در میان اهل زمان خود ، زبانزد بود. یزید به شدت به او دل می بندد و جریان را با معاویه در میان می گذارد و به او می گوید "زیبائی و کمال ادب ارینب در میان مردم زبانزد و شایع است و من به او دل بسته بودم . اما عشق خود را پنهان نمودم تا اینکه او شوهر نمود . ولی آنچه در سینه ام بود روز به روز توسعه یافت تا اینکه دیگر صبرم تمام شده است." هرچه معاویه او را به صبر و شکیبائی فرا می خواند ، سودی نمی بخشد. سرانجام معاویه حیله ای می اندیشد تا یزید را به خواسته خود برساند ....♨️ 🏴ادامه دارد... https://eitaa.com/piyroo
حرهای زمانه همچنان تڪرار میشوند