(📌)
اگر شما کسي #سرزده به خانه تان بيايد؛
شما سريع يک سري وسايل را از وسط
اتاق جمع مي کنيد #يعني_چه؟
يعني اين که اينها در مقابل ميهماني که
مي خواهد وارد بشود زشت است.
#آيا زندگي ما جوري هست که هر وقت
#امام_زمان (عج) بخواهد وارد زندگي هاي ما
بشود. . .
خيلي راحت در را باز مي کنيم يا مي خواهيم
خيلي سريع فلان عمل، اخلاق و زشتي را
جمع کنيم؟
اگر من اين جور هستم که جمع مي کنم
یعني به مقدار تناسب رابطه ام را با امام
زمان (عج) از دست مي دهم.
بعد مي نشينم و مي گويم که آقا فدايت بشوم،
چرا نمی آیی؟😞
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#یعنیدیگرگناهنکنیم
#ﺧﺪﺍﯾﺎ !
#ﭼﻤﺮﺍﻥ ﻧﯿﺴﺘﻢ
ڪﻪ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ ....
#ﻫﻤﺖ ﻧﯿﺴﺘﻢ
ڪﻪ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺯﯾﺒﺎ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﻮﻡ ....
#ﺁﻭﯾﻨﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ
ڪﻪ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺯﯾﺒﺎ ﺗﺼﻮﯾﺮﮔﺮﯼ ڪﻨﻢ ...
#ﻣﺘﻮﺳﻠﯿﺎﻥ ﻧﯿﺴﺘﻢ
ڪﻪ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺯﯾﺒﺎ ﺟﺎﻭﯾﺪ ﺷﻮﻡ ...
#ﺑﺎﺑﺎﯾﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ
ڪﻪ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺯﯾﺒﺎ ﭘﺮﻭﺍﺯ ڪﻨﻢ ...
«ﭘﺮﻧﺪﻩ ﭘﺮ ﺷڪﺴﺘﻪ ﺍﯼ ﻫﺴﺘﻢ
ڪﻪ ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﻣﺮﻫﻢ ﺩﺍﺭﻡ.. »
ﭘﺲ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﺮﻫﻢ ﺯﺧﻤﻬﺎﯾﻢ ﺑﺎﺵ ...
ﻣﺮﻫﻢ ﻣﺎ ﻇﻬﻮﺭ ﺣﺠﺖ ﺗﻮﺳﺖ ...
✨ #ﺍﻟﻠﻬﻢ_ﻋﺠﻞ_ﻟﻮﻟﯿﮏ_ﺍﻟﻔﺮﺝ ..✨
#خاطرات_شهدا 🌷
💠 خاطره ای از
#شهید_محمدابراهیم_همت❤️🕊
🌹🍃🌹🍃
ساعت یڪ و دو نصف شب بود
صدای شُرشُر آب می آمد
یڪے ظروف رزمنده ها رو جمع کرده بود
و خیلے آروم ،
به طوری که کسے بیدار نشود ،
پای تانکر آب مےشست...
جلوتر رفتم...
دیدم حاج ابراهیم همتِ ،
فرمانده ی لشڪر ...
✨انسانهای بزرگ هر چه بالاتر می روند
خاڪے تر می شوند....
این خصوصیت مردان خداست، خدایےشویم...
#شهید_حاج_محمدابراهیم_همت
#سردار_خیبر
🌹🍃🌹🍃
✊اگر ازسرهایمان کوههادرست شودهرگزنخواهیم گذاشت
که نسلهای بعد درکتاب تاریخشان بخوانند
امام خامنهای مثل جدش حسین(ع)تنهاماند
🕊سالروز شهادت طلبه شهید
مدافع حرم #محمدامینکریمیان
(⚠️)
هر وقـت فـیلت هـوای معـصـیت کرد ،
اول به این سه حقیقت فکر کن بعد اگر
دلت رضا داد، نوش جانت سفره معصیت!
1. اینکه خـُداونـد بـدون شـکـ تمـام
اعـمـال را مـی بـیـنـد...
فرمود:«إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِير»
2. اینکه 24 ساعته، فرشتـگانی مجاورت
هـستند که ثبـت و ضـبط می کنند
ریز و درشت خوب و بدت را
فرمود: « رُسُـلُنا لَـدَيـْهِمْ يَكـْتـُبـُون »
3. و اینکه اصلا از کجا معلوم؛
شایـد بیخ گوشت نشسته باشـد
جناب عزرائـیل و صـادر ڪرده بـاشـند دسـتـور
الـرّحـیـلَ تــو را ...؟!!
فرمود:«عَسى أَنْ يَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُم»
#سوره_بقره_110
#سوره_زخرف_80
#سوره_اعراف_185
___________________
:
🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊
🌹🕊
#حجاب_مهدوی
🌹تقــــدیم به پســـــــران پـاک سرزمینم🌹
❤بعضے از پسر ها واقعا تکند...️
مثلا چقدر کمیابند پسرانی که با دیدن دختری سر به زیر می اندازند...
که حیاے علوی در وجودشان رخنه کرده و چه زیبا حیایی است..
.
پسرانی که خیره خیره دختری را با نگاهشان نمی بلعند...
.
پسرانی که تیکه های آبدارشان بدرقه ی راه دختری نمی شود...
.
پسرانی که به عمد دختری را تنه نمیزنند...
.
پسرانی که از دختر معصومی سوء استفاده نمی کنند...
.
قلـــ❤ــب دختری را نمی شکنند...
.
دختری را به سخره و بازی نمی گیرند...
.
باز هم خدا حفظ کند همین تعداد کم را!❤
.
پسرانی که در این دنیا سربه زیرند
.
اما پیش خدا و امامشان روو سفید و سرافراز…!
آنهایی که وقتی از کنارشان رد می شوی خیالت راحت است که آزاری نمی بینی...
.
اصلا نگاهت نمی کنند از حیا…!
.
چون هنوز حیا یادشان است...
چون چشمانشان را برای دیدن آقایشان"پاک"نگه داشته اند...
.
می خواهند سرباز امام زمانشان(عج)باشند...
.
زیرا هنوز حیای علوے و غیرت عباســے دارند..
.
درود برشما!
.
خدا حفظتان کند…!
.
#عاشقانه_مذهبی
#پسر_مذهبی
#اللهم_الرزقنا_ازاینا🙈😉😁
🕊✨اللهم عجل لولیک الفرج✨🕊
☺️ لبخند بزن رزمنده ☺️
خاطره ای زیبا و خنده دار از جبهه ...👌
👤بین ما یڪی بود ڪه چهره ی سیاهی داشت ؛ اسمش عزیز بود؛
توی یه عملیات ترڪش به پایش خورد و فرستادنش عقب
بعد از عملیات یهو یادش افتادیم و تصمیم گرفتیم بریم ملاقاتش ...
🏩با هزار مصیبت آدرس بیمارستانی ڪه توش بستری بود رو پیدا کردیم و با چند تا ڪمپوت رفتیم سراغش .
پرستار گفت : توی اتاق 110 بستری شده ؛
اما توی اتاق 110 سه تا مجروح بودند که دوتاشون غریبه و سومی هم سر تا پایش پانسمان شده و فقط چشمهایش پیدا بود .
دوستم گفت : اینجا ڪه نیست ، بریم شاید اتاق بغلی باشه !
یهو مجروح باندپیچی شده شروع ڪرد به وول وول خوردن و سروصدا کردن!
گفتم : بچه ها این چرا اینجوری میڪنه؟ نڪنه موجیه؟!!!
یڪی از بچه ها با دلسوزی گفت : بنده خدا حتما زیر تانڪ مونده ڪه اینقدر درب و داغون شده !
پرستار از راه رسید و گفت : عزیز رو دیدین؟!!!
همگی گفتیم : نه! ڪجاست؟
:پرستار به مجروح باندپیچی شده اشاره ڪرد و گفت : مگه دنبال ایشون نمی گردین؟
همه با تعجب گفتیم: چی؟!!! عزیز اینه؟!
رفتیم ڪنار تختش ؛
عزیز بیچاره به پایش وزنه آویزان بود و دو دست و سر وڪله و بدنش زیر باندهای سفید گم شده بود !
با صدای گرفته و غصه دار گفت : خاڪ توی سرتان ! حالا دیگه منو نمی شناسین؟
یهو همه زدیم زیر خنده
گفتم : تو چرا اینجوری شدی؟ یڪ ترکش به پا خوردن ڪه اینقدر دستڪ و دمبڪ نمی خواد !
عزیز سر تڪان داد و گفت : ترڪش خوردن پیشڪش . بعدش چنان بلایی سرم اومد ڪه ترڪش خوردن پیش اون ناز ڪشیدنه !!
بچه ها خندیدند . 😁
اونقدر اصرار ڪه عزیز ماجرای بعد از مجروحیتش رو تعریف ڪرد :
- وقتی ترڪش به پایم خورد ، منو بردند عقب و توی یه سنگر ڪمی پانسمانم کردند و رفتند تا آمبولانس خبر ڪنند . توی همین گیر و دار یه سرباز موجی رو آوردند و گذاشتند توی سنگر . سرباز چند دقیقه ای با چشمان خون گرفته برّ و بر نگاهم ڪرد . راستش من هم حسابی ترسیده بودم و ماست هایم رو ڪیسه ڪردم . یهو سرباز موجی بلند شد و نعره زد : عراقی پَست فطرت می ڪشمت . چشمتان روز بد نبینه . تا جان داشت ڪتڪم زد . به خدا جوری ڪتڪم زد ڪه تا عمر دارم فراموش نمی ڪنم. حالا من هر چه نعره می زدم و ڪمڪ می خواستم ، ڪسی نمی یومد
. اونقدر منو زد تا خودش خسته شد و افتاد گوشه ی سنگر و از حال رفت . من هم فقط گریه می ڪردم ...
بس ڪه خندیده بودیم داشتیم از حال می رفتیم😂😂😂
دو تا مجروح دیگه هم روی تخت هایشان از خنده روده بُر شده بودند .
عزیز ناله ڪنان گفت : ڪوفت و زهر مار هرهر ڪنان !!! خنده داره ؟ تازه بعدش رو بگم:
- یڪ ساعت بعد به جای آمبولانس یه وانت آوردند و من و سرباز موجی رو انداختند عقبش . تا رسیدن به اهواز یک گله گوسفند نذر کردم ڪه دوباره قاطی نڪنه ... 😂😂
رسیدیم بیمارستان اهواز . گوش تا گوش بیمارستان آدم وایستاده بود و شعار می دادند و صلوات می فرستادند . دوباره حال سرباز خراب شد . یهو نعره زد : آی مردم! این یه مزدور عراقیه ، دوستای منو ڪشته . و باز افتاد به جونم . این دفعه چند تا قلچماق دیگه هم اومدند ڪمڪش و دیگه جای سالم توی بدنم نموند. یه لحظه گریه کنان فریاد زدم: بابا من ایرانی ام ! رحم ڪنین. یهو یه پیرمرد با لهجه ی عربی گفت : ای بی پدر ! ایرانی هم بلدی؟ جوونا این منافق رو بیشتر بزنین. دیگه لَشَم رو نجات دادند و آوردند اینجا . حالا هم ڪه حال و روزم رو می بینید !
صدای خنده مون بیمارستان رو برده بود روی هوا.😂
پرستار اومد و با اخم و تَخم گفت : چه خبره؟ اومدین عیادت یا هِرهِر ڪردن؟ وقت ملاقات تمومه ، برید بیرون
خواستیم از عزیز خدافظی ڪنیم ڪه یهو یه نفر با لباس سفید پرید توی اتاق و نعره زد : عراقی مزدور ! می ڪشمت !!!
عزیز ضجه زد : یا امام حسین ! بچه ها خودشه ، جان مادرتون منو نجات بدین ...
😂😂😂😂
📚منبع : ڪتاب رفاقت به سبڪ تانڪ
#خنده_حلال
دمی با #شهدا ☺️
کانال پیروان شهدای بجنورد. https://eitaa.com/piyroo
#دلــــــــــنـوشــــــتـــه
وقتی چفیه می اندازم انگشت هایشان را به سویم میگیرند…
وقتی بسیج می روم نگاه هایشان امانم نمی دهد…
وقتی عکس #حضرت_آقا را روی صفحه گوشی یا لپ تاپم میگذارم
به اعتقاداتم توهین میکنند…
وقتی بی تابی #مناطق_جنوب را میکنم بی تابی ام را به سخره میگیرند…
وقتی راهی #مزار_شهدا میشوم می خندند به علاقه هایم…
وقتی در برابرشان بحث هم میکنم جوابم را فحش میدهند…
وقتی میخواهم حرفی بزنم هم کاری میکنند که سکوت را برگزینم…
وقتی غصه ی غصه های امامت را میخوری
غصه هایت را با حرف هایشان دوچندان میکنند…
و…
دیگر قلمم عاجز است از توصیفشان…عجب جماعتی هستند این جماعت…
و حال که اینگونه هستند بگذار برایت بگویم که
همرنگ این جماعت شدن رسوایت میکند…
حال که این جماعت را شناختی بگذار قافیه ها را عوض کنیم…
خواهی نشوی همرنگ رسوای جماعت شو…
و
خواهی نشوی رسوا همرنگ شهیدان شو
که رنگشان بی رنگیست…
سلام_ بر شــهـــ🌷ـــدا
4_5848169315823518949.mp3
3.89M
خاطره ای از شهید صیاد شیرازی توسط حاج آقا عالی. https://eitaa.com/piyroo
هدایت شده از منتظر61
4_259164850695963414.mp3
17.47M
روایتگری شهدایی _قسمت دوم
🎧 #بشنوید🎧
#برای_خدا_ناز_کن
✍شهدا برا خدا ناز میڪردن
گناه نمیڪردن ولی عوضش برا خدا ناز میڪردن خداهم نازشونو میخرید...
راوے : #حاج_حسین_یکتا
https://eitaa.com/piyroo
🎈| #حاج_حسین_یکتا:
هرچقدر به بالاے قلهے ظهور نزدیڪ میشیم،
هوا ڪم میشه!
دیگ به شُشِ هرڪسے نمیسازه!
بےهوا میخرن،
بےهوا مےبَرَن،
بےهوا میاد!
خیلے حواستونُ جمع ڪنید؛
میزان هواے نَفسِ؛⚖