#خاطرات_شهدا
نخل ها ایستاده می میرند🌹
💠شرح عکس؛
طی عملیات تفحص، در منطقه چیلات، پیکر دو شهید پیدا شد,
یکی از این شهدا نشسته بود و با لباس و تجهیزات کامل به دیوار تکیه داده بود.
لباس زمستانی هم تنش بود و سر شهید دیگری را که لای پتو پیچیده شده بود را بر دامن داشت, معلوم بود که شهید دراز کش مجروح شده بوده است.
خوب، پلاک داشتند، پلاک ها را دیدیم که بصورت پشت سر هم است. 555 و 556 . فهمیدیم که آنها با هم پلاک گرفته اند. معمولا اینها که با هم خیلی رفیق بودند، با هم می رفتند پلاک می گرفتند.
اسامی را مراجعه کردیم در کامپیوتر. دیدیم که آن شهیدی که نشسته است، پدر است و آن شهیدی که درازکش است، پسر است...
#پدری_سرپسررابه_دامن_گرفته_است.🌷
#شهیدسیدابراهیم_اسماعیل_زاده موسوی پدر
#شهیدسیدحسین_اسماعیل_زاده پسر است
💠اهل روستای باقر تنگه بابلسر.
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقا داره میاد....❗️
این فوق العادست....!!!
#استاد_پناهیان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
https://eitaa.com/piyroo
#سیره_شهدا
هر روز در پادگان می دیدمش . می خواستم از کارش سر در بیاورم . آدمی که مدت ها با هم شیطنت می کردیم ، یک دفعه از این رو به آن رو شده بود ، حرف های خوبی می زد ، حال خوشی داشت ، تا به هم می رسیدیم ، ازش می خواستم نصیحتم کند ، حتی با چند جمله یا یک نکته.
سفارش می کرد ، هر روز قرآن بخوان ، حتی شده یه صفحه یا یه آیه ، خیلی توی روحت اثر می ذاره ؛ اما وقتی با معنی می خوانی توی فکرت هم اثر می ذاره.
سوره قیامت را دوست داشت و زیاد از آن حرف می زد ؛ مخصوصا شش آیه اولش
.می گفت ، وقتی خدا می گه اثر انگشت رو درست کرده ، حس می کنی خدا همیشه دنبالت هست ، باید خدا رو با تمام وجود باور کرد.....
مدافع حرم
#شهیدمحسن_حججی
📕سربلند ، فصل ۲ ص ۱۴۹
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ زندگی به سبک شهدا
🇮🇷 http://eitaa.com/piyroo
شهیدی که روی هوا نماز میخواند👇👇
شهید احمد علی نیری، یکی از شاگردان خاص مرحوم آیت الله حق شناس بود؛ وقتی مردم دیدند که آیت الله حق شناس در مراسم ترحیم شهید یزرگوار حضور یافت و ابعادی از شخصیت او را برای مردم بیان کرد، تازه فهمیدند که چه گوهری از دست رفته است! مرحوم آیت الله حق شناس درباره شهید نیری گفت؛ در تهران بگردید ببینید کسی مانند این احمد آقا پیدا میشود یانه؟ در بخشی از کتاب عارفانه نوشته شده است: آیت الله حق شناس، در مجلس ختم این شهید با آهی از حسرت که در فراق احمد بود، بیان داشتند: رفقا! آیت الله بروجردی حساب و کتاب داشتند.اما من نمیدانم این جوان چه کرده بود؟ چه کرد که به اینجا رسید؟ سپس در همان شب در مجلس این شهید بزرگوار رو به برادرش اظهار داشتند: "من یک نیمه شب زودتر از ساعت نماز راهی مسجد شدم. به جز بنده و خادم مسجد، این شهید بزرگوار هم کلید مسجد را داشت. به محض اینکه در را باز کردم، دیدم شخصی در مسجد مشغول نماز است، دیدم که یک جوانی در حال سجده است، اما _ نه روی زمین_ بلکه _بین زمین و آسمان _مشغول تسبیح حضرت حق است. جلوتر که رفتم دیدم احمد اقاست. بعد که نمازش تمام شد، پیش من آمد وگفت تا زنده ام به کسی حرفی نزنید... کتاب عارفانه
🌷🌷🕊
🕊🌷🌷🌷🌷🌷🌷🕊
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌴🍀 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
🍀🍃🌸🍃🌺🍃🌷🌿🍃🌷
دلــ اسـت دیگــر
گاهے به وسعت آسمانے؛
تنگ شهــادتــ♡مےشود...😔
#اللهمالرزقناشهادٺ...
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
[ #عاشقانہ_دو_مدافع♥️]
#قسمت_سی_ام
_چرا،ایـݧ فکرو میکردید؟
خوب براے ایـݧ کہ همیشہ منو میدید راهتونو عوض میکردید،چند بارم تصادفا صندلے هاموݧ کنار هم افتاد کہ شما جاتونو عوض کردید.
همیشہ سرتوݧ پاییـݧ بود و اصلا با دخترا حرف نمیزدید حتے چند دفعہ چند تا از دختراے دانشگاه ازتوݧ سوال داشتـݧ ازتوݧ اما شما جواب ندادید...
_بعدشم اصولا دانشجوهایے کہ تو بسیج دانشگاه هستـݧ یکم بد اخلاقـݧ چند دفعہ دیدم بہ دوستم مریم بخاطر حجابش گیر دادݧ اگر آقاے محسنے دوستتونو میگم،اگہ ایشوݧ نبودݧ مریم و میبردݧ دفتر دانشگاه نمیدونم چے در گوش مأمور حراست گفتن کہ بیخیال شدݧ سجادے دستشو گذاشت جلوے دهنش تا جلوے خندش و بگیره و تو هموݧ حالت گفت محسنے؟
بلہ دیگہ
_آهاݧ خدا خیرشوݧ بده ان شاءالله
مگہ چیہ؟
هیچے،چیزے نیست،ان شاءالله بزودے متوجہ میشید دلیل ایــݧ فداکاریارو
اخمهام رفت توهم و گفتم
مث قضیہ اوݧ پلاک؟
خیلے جدے جواب داد...
_چیزے نگفتم تعجب کرده بودم از ایـݧ لحن
دستے بہ موهاش کشید و آهے از تہ دل
خانم محمدے دلیل دورے مـݧ از شما بخاطر خودم بود.
مـݧ بہ شما علاقہ داشتم ولے نمیخواستم خداے نکرده از راه دیگہ اے وارد بشم.
_مـݧ یک سال ایـݧ دورے و تحمل کردم تا شرایطمو جور کنم براے خواستگارے پا پیش بزارم.
نمیدونید کہ چقد سخت بود همش نگراݧ ایـݧ بودم کہ نکنہ ازدواج کنید
هر وقت میدیدم یکے از پسرهاے دانشگاه میاد سمتتوݧ حساس میشدم قلبم تند تند میزد دل تو دلم نبود کہ بیام جلو ببینم با شما چیکار داره
وقتے میدیدم شما بے اهمیت از کنارشوݧ میگذرید خیالم راحت میشد.
_وقتے ایـݧ حرفهارو میزد خجالت میکشیدم و سرمو انداختہ بودم پاییـݧ
درمور صداقت هم مـݧ بہ شما اطمیناݧ میدم کہ همیشہ باهاتوݧ صادق خواهم بود
بازم چیز دیگہ اے هست؟
فقط....
_فقط چے؟
آقاے سجادے مـݧ هرچے کہ دارم و الاݧ اگہ اینجا هستم همش از لطف و عنایت شهدا و اهل بیت هست
شما با توجہ بہ اوݧ نامہ کماکاݧ از گذشتہ ے مـݧ خبر دارید مـݧ خیلے سختے کشیدم
خانم محمدے همہ ما هرچے کہ داریم از اهل بیت و شهداست ولے خواهش میکنم از گذشتتوݧ حرفے نزنید
_شما از چے میترسید؟
آهے کشیدم و گفتم:از آینده
سرشو انداخت پاییـݧ و گفت:چیکار کنم کہ بهم اعتماد کنید
هرکارے بگید میکنم
نمیدونم....
_و باز هم سکوت بیـنموݧ
براے گوشیم پیام اومد
"سلام آبجے خنگم،بسہ دیگہ پاشو بیا خونہ از الاݧ بنده خدا رو تو خرج ننداز😜یہ فکریم براے داداش خوشتیپت بکـݧ.فعلا"
_خندم گرفت
سجادے هم از خنده ے مـݧ لبخندے زد و گفت
خدا خیرش بده کسے رو کہ باعث شد شما بخندید و ایـݧ سکوت شکستہ بشه
بهتره دیگہ بریم اگہ موافق باشید
حرفشو تایید کردم و رفتیم سمت ماشیـݧ
باورم نمیشد در کنار سجادے کاملا خاطراتم تو ایـݧ پارک و فراموش کرده بودم...
_پشت چراغ قرمز وایساده بودیم
پسر بچہ اے بہ شیشہ ماشیـݧ زد
سجادے شیشہ ماشینو داد پاییـݧ
سلاااام عمو علے
سلام مصطفے جاݧ
عمو علے زنتہ؟ازدواج کردے؟
سجادے نگاهے بہ مـݧ کرد و با خنده گفت: ایشالا تو دعا کــݧ
_عمو پس ایـݧ یہ سال بخاطر ایـݧ خانم فال میگرفتے؟
سجادے ابروهاش بہ نشانہ ے ایــݧ کہ نگووو داد بالا
عمو خوش سلیقہ اے هاااا
خندم گرفتہ بود
خوب دیگہ مصطفے جاݧ الاݧ چراق سبز میشہ برو
إ عمو فالونمیگیرے؟خالہ شما چے؟
خانم محمدے فال بر میدارید؟
بدم نمیاد.
چشمامو بستم نیت کردم و یہ فال برداشتم
سجادے هم برداشت...
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
[ #عاشقانہ_دو_مدافع💚]
#قسمت_سی_یک
_چشمامو بستم و نیت کردم و یہ فال برداشتم
سجادے هم برداشت...
_۵ثانیہ مونده بود کہ چراغ سبز بشہ...
سجادے دستشو دراز کرد و از داشتبرد ماشیـݧ کیف پولشو برداشت و یک اسکناس ۵ تومنے داد بہ مصطفے.
_چراغ سبز شده بود اما سجادے هنوز حرکت نکرده بود
ماشیـݧ ها پشت سر هم بوق میزدند
از طرفے داشتبرد همونطور باز مونده بود و سجادے میخواست ببندتش و کیف پولو فال هم دستش بود
کیف پول و فال رو از دستش گرفتم و ازش خواستم حرکت کنہ
_کیف پولو داخل داشتبرد گذاشتم داخل داشتبرد پر از فال هاے باز شده بود.
روے هر پاکت هم چیزي نوشتہ شده بود
داشتبرد و بستم.
_فال ها دستم بود و قاطے شده بود
سجادے کنار خیابوݧ وایستاد و برگشت سمت مـݧ
دوباره نگاهموݧ بہ هم گره خورد
سجادے نگاهش و دزدید و سمت دستام چرخوند و با خنده گفت:
_إ فال ها قاطے شد
با سر تایید کردم و با ناراحتے گفتم:تقصیر مـݧ بود ببخشید.
ایرادے نداره دوباره نیت میکنم از بیـݧ ایـݧ دو فال یکیشو بر میدارم
چشماشو بست و نیت کرد
_دوتا فال و بیـݧ دستام نگہ داشتم بہ سمتش گرفتم
یکے از فال ها رو برداشت و باز کرد
و خوند.
و لبخندے روے لباش نشست
از فضولے داشتم میمردم.
_با گوشہ ے چشم بہ برگہ اے کہ دستش بود نگاه میکردم اما نمیتونستم بخونم خیلے ریز نوشتہ شده بود
کلافہ شده بودم پاهامو تکوݧ میدادم
متوجہ حالتم شد و فال و بلند خوند
_"دل نهادم بہ صبورے
کہ جز ایـݧ چاره ندارم ..."
_بعدم آهے کشید و حرکت کرد.
خانم محمدے شما فالتوݧ رو باز نمیکنید؟
با بدجنسے گفتم.ݧمیرم خونہ باز میکنم
اخم هاش رفت تو هم و با ناراحتے گفت.باشہ هر طور صلاح میدونید.
_خندم گرفتہ بود .
دلم سوخت براش اما دوست داشتم یکم اذیتش کنم
_گوشے سجادے زنگ خورد
چوݧ پشت فرموݧ بود جواب داد و گذاشت رو بلند گو
_سلاااااام علے آقاے گل
_سلام آقاے محسنے فداکار
_إ چیشده علے جوݧ حالا دیگہ غریبہ شدیم کہ میگے محسنے
_نہ وحید جاݧ
حالا قضیہ ے فداکار چیہ؟
سجادے خندید و گفت:هیچے...
باشہ باشہ حالا مـݧ و مسخره میکنے؟
وایسا فردا تو دانشگاه جلوے خانو...
سجادے هول کرد و سریع گوشے و از رو بلند گو برداشت و گفت
وحید جاݧ پشت فرمونم بعدا تماس میگیرم خدافظ...
_بعد با حالت شرمندگے گفت تورو خدا ببخشید خانم محمدے وحید یکم شوخہ...
حرفشو قطع کردم و باخنده گفتم ایرادے نداره خدا ببخشہ...
نگاهے بہ ساعتم انداختم ساعت ۴ بود چقدر زود گذشت اصلا متوجہ گذر زماݧ نبودیم.
آقاے سجادے فکر میکنم دیر شده باید برم خونہ
سجادے نگاهے بہ ساعت ماشیـݧ انداخت گفت:
اے واے ساعت ۴ اصلا حواسم بہ ناهار نبود اجازه بدید بریم یہ جا ناهار بخوریم بعد میرسونمتو.
_باور کنید اصلا گشنم نیست.
آخہ اینطورے کہ نمیشہ
مـݧ اینطورے شرمنده میشم.
تا یک ساعت دیگہ میرسونمتوݧ خونہ.
سرعت ماشیـݧ رو زیاد کرد و جلوے رستوراݧ وایساد
خیلے سریع غذا رو خوردیم
و منو رسوند خونہ
_داشتم از ماشیـݧ پیاده میشدم کہ صدام کرد.
اسمااااااء خانوم؟
(تو دلم گفتم وااااے بازم اسمم و...)
بلہ؟
حرفے باقے مونده کہ بخواید بزنید؟
إم....ݧ فکر نکنم...
_شما چے؟
اصلا... مـݧ کہ گفتم مسئلہ فقط شمایید
اگہ اجازه بدید مـݧ بہ مادرم بگم امشب زنگ بزنـݧ با خوانواده...
حرفشو قطع کردم.
آقاے سجادے یکم بہ مـݧ زماݧ بدید...
ممنوݧ بابت امروز بہ خوانواده سلام برسونید.
خدافظ
_اینو گفتم و از ماشیـݧ پیاده شدم و با سرعت رفتم داخل خونہ بہ دیوار تکیہ دادم و یہ نفس راحت کشیدم
برخوردم بد بود.
بچگانہ رفتار کردم حتما سجادے هم ناراحت شد....
_اما مـݧ ..مـݧ میترسیدم...
باید بهم حق بده.باید درکم کنہ
مـݧ بہ زماݧ احتیاج دارم....
باید بهم فرصت بده...
_پکرو بے حوصلہ پلہ ها رو رفتم بالا
وارد خونہ شدم و یراست رفتم تو اتاقم
لباسامو در آوردم و پرت کردم یہ گوشہ
نشستم رو تخت.سردرد عجیبے داشتم
موهامو دورو ورم پخش کردم و دوتا دستمو گذاشتم روے شقیقہ هام
_خدایا...خودت کمکم کـ.تصمیم گیرے سختہ
از آینده میترسم.علے پسره خوبیہ اما....
دوباره از پرویے خودم خندم گرفت(علی)
در اتاق بہ صدا در اومد یہ نفر اومد تو
اول فکر کردم مامانہ
تو هموݧ حالت گفتم:سلام ماماݧ
سلام دختر بے معرفتم
صداے ماماݧ نبود
_سرمو آوردم بالا زهرا بود اما اینجا چیکار میکرد
إسلااااااام زهرا تویے؟اینجا چیکار میکنی؟
دستشو گذاشت رو کمرشو با لحـݧ لوس و بچگانہ اے گفت:میخواےبرم؟
دستشو گرفتم و گفتم:دیوونہ ایـݧ چہ حرفیہ بیا اینجا بشیـݧ
چہ خبر؟
راستش ظهر بعد از اذاݧ رو بروي مسجد داداشت آقا اردلاݧ و دیدم..
خب؟خب؟
گفت یکم مریض احوالے اومدم بهت سر بزنم....
#ادامه_دارد
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ تشیع شهید مدافع وطن شهید میلاد امینی
استوار یکم «میلاد امینی» هفته گذشته در درگیری با سارقان مسلح شاهین شهر به شهادت رسید و یک دختر یک و نیم ساله از او به یادگار باقی ماند
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
حجاب زیباست ولی…
شهیدی گفت:
«خواهرم…تو در سنگر حجاب مدافع خون منی…»
.شهید دیگری گفت:
«خواهرم… استعمار از سیاهی چادر تو بیشتر از سرخی خون من می ترسد…»
.یادمان باشد که تا ابد مدیون این شهدائیم...
شهدایی که لباس و نوع شلوار و مُد روز برایشان معنایی نداشت…
.حجاب هم فرهنگی است که مُد روز و مدلهای مختلف بر نمیدارد…
.بانوی خوبم !
.فلسفـه حجاب
تنها به گنـاه نیفتـادن مردهـا نیست!
.که اگر چنین بود ،
چرا خدا تو را با حجـاب کامل
به حضور میطلبد در عاشقانه ترین عبادتت؟!
.جنـس تو با حیـا خلق شده...
.رعایت حجاب تو شرط انتظار حجت ابن الحسن (عج) است.
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حےعلےالصلاه
اذان بسیار زیبا با صدای ملکوتی
#شهیدحامدبافنده
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
همین الان کسانۍ در دنیا هستند
که با شهدا اُنس بیشترۍ دارند
در مشکلات زندگۍ متوسّل به شهدا
مۍشوند و شهدا جواب مۍدهند...🌸
اُنس با شهدا را امروز تجربه کن
با شهدا که انس داشتهباشۍ
یکقدم👣به خدا نزدیکترۍ...
#مقاممعظمرهبرۍ°•
#برادرآسمونے...✨
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#وصیتنامه_شهید
🔹بنده حقیر، حسین همدانی، شاگرد تنبل دفاع مقدس اعتراف میکنم که وظایف خودم را به خوبی انجام ندادم و بعضی موقعها این نفس سرکش سراغ من میآمد و مرا گول میزد.
🔸وسوسه میشدم، نق میزدم، در درونم اعتراض ایجاد میشد اما خدا مرا کمک میکرد، متوجه میشدم، پشیمان میشدم، توبه میکردم و از خدا طلب عفو و بخشش میکردم و مرا میپذیرفت و این اواخر هم خیلی دلم هوای رفتن کرده بود.
🔹خدا کند که در موقع جان دادن راضی باشد خدای مهربان ، و خودم به رحمت او امیدوار هستم نه به عملکرد خودم.
🔸از همه دوستان و آشنایان حلالیت میطلبم، از امام و مولایم حضرت آیتاللهالعظمی سیدعلی خامنهای (مدظلهالعالی) که نتوانستم سرباز خوبی باشم عذرخواهی و کوتاهی مرا انشاالله به لطف و بزرگواری خودشان ببخشند.
🔹از خانواده شهیدان، جانبازان و آزادگان همیشه شرمنده بودم که نمیتوانستم خدمتگزار خوبی باشم؛ مرا حلال کنند..
📎فرماندهی : لشگر ۳۲ انصارالحسین، ۱۶ قدس ، قرارگاه نجف اشرف ، ۴ بعثت ، ۲۷ محمدرسولالله ، قرارگاه ثارالله ، مشاور فرماندهٔ کل سپاه ، جانشین سازمان بسیج مستضعفین ، سپاه محمد رسولالله تهران و دارای دو نشان #فتح
#سردارشهید_حسین_همدانی🌷
#سالروز_شهادت
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
#وصیتنامه_شهید 🔹بنده حقیر، حسین همدانی، شاگرد تنبل دفاع مقدس اعتراف میکنم که وظایف خودم را به خوبی
#حبیب_سپاه
📎نابغهٔ جنگهای نامنظم ؛ سرداری که #راهکارش سوریه را از سقوط حتمی نجات داد.
🔰اسفند 1391 تروریستها کاملا به نقطه پیروزی نزدیک شده بودند آنها با حمایت همه جانبه عربستان، قطر، امارات و کشورهای غربی توانسته بودند حلقه محاصره را تنگ تر و به کاخ ریاست جمهوری سوریه در دمشق نزدیکتر شوند طوری که عنقریب کاخ را به اشغال خود درمیآوردند.
🔰 آن شب وضعیت بسیار بغرنجی پیش آمده بود البته خانوادهها را فرستاده بودیم به جاهای امن، بشار اسد هم کار را تمام شده میدانست و دنبال رفتن به یک کشور دیگر بود.
🔰آخرین پیشنهاد آن شب به بشار اسد داده شد، گفتم: حالا که همه چیز تمام شده و کاخ ریاست جمهوری در آستانه سقوط میباشد شما باید این آخرین پیشنهاد ما را عملی کنید. گفتند: چه کنیم؟ گفتم: در اسلحه خانهها را باز کنیم و مردم را با اسلحههای موجود در آن مسلح کنید تا خود مردم جلوی این تروریستها را بگیرند.
🔰شکر خدا با این پیشنهاد موافقت کردند و همان شب با این اقدام، سوریه از سقوط حتمی نجات پیدا کرد و مردم تروریستهای تکفیری را از اطراف کاخ ریاست جمهوری و بعد هم شهرهای سوریه عقب راندند.
🔰همین نیروها، هسته اولیه تشکیلاتی به نام دفاع وطنی را شکل دادند که الان در سوریه با داعشیها، النصرهایها و... میجنگند.»
✍ به روایت خود شهید
#سردارشهید_حسین_همدانی🌷
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۲۹ آبادان
شهادت : ۱۳۹۴ سوریه
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
خاکریز یا دکل .mp3
2.31M
روایتگری شهدایی قسمت 469
🔊 #پادکست | خاکریز یا دکل
🎙 به روایت حاج حسین یکتا
ما باید انقلاب اسلامی را از بالای دکل ببینیم، نه از پشت خاکریز!
طبق روال شــبانه هر بزرگواری 14 صلوات به
نیابت از
#شهید_بابک_نوری
جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان «عج»
و سلامتی رهبر عزیزمان شفای همه بیماران عاقبت بخیری شما عزیزان ....
» اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم 🌸
#التماس_دعای_فرج
ســـلام و صــلوات خــدا بر شـــهدا و امام شـــ.❤️ـــهدا
🕊ســـلام بـر شــــ🌷ــهید
#بابک_نوری
#اللهم_الرزقنا_توفیق_الشهادة_فی_سبیلک_مع_رفقائنا_به_حق_دماء_الشهدا
#ملتمس_بهترین_دعا
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
❤️❤️❤️❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پســت_پـایـــانـی
🕙سـاعـت عـاشقـے
💠دعـــــاے فـــرج💠
⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
💦🌹💦🌹💦🌹💦
هر صبح روزمان را با سلام به ساحت مقدس چهارده معصوم علیهم السلام
منور و متبرک کنیم.🌹
❤️بسْمِﺍﻟﻠَّﻪِﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦِﺍﻟﺮَّﺣِﻴﻢ❤️
❣️اﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺭﺳﻮﻝَ ﺍﻟﻠﻪ و رحمة الله و بركاته
❣️ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺍﻣﯿﺮَﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ علي بن ابي طالب و رحمة الله و بركاته
❣️السلام علیکِ یا فاطمةَﺍﻟﺰﻫﺮﺍﺀو رحمة الله وبركاته
❣️ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ايّها ﺍﻟﻤﺠﺘﺒﯽ و رحمة الله و بركاته
❣️اﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ايّها الشهيد و رحمة الله وبركاته
❣️ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﺍﻟﺤﺴﯿﻦِ ﺯﯾﻦِ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﯾﻦ و رحمة الله وبركاته
❣️السلاﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ایّها ﺍﻟﺒﺎﻗﺮ و رحمة الله وبركاته
❣️اﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺟﻌﻔﺮَ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ایّها ﺍﻟﺼﺎﺩﻕ و رحمة الله وبركاته
❣️اﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﻮﺳﯽ ﺑﻦَ ﺟﻌﻔﺮٍ ایّها ﺍﻟﮑﺎﻇﻢُ و رحمة الله وبركاته
❣️ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﻮﺳَﯽ ايّها ﺍﻟﺮﺿَﺎ و رحمة الله وبركاته
❣️اﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ايّها ﺍﻟﺠﻮﺍﺩ و رحمة الله وبركاته
❣️السلاﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ايّها ﺍﻟﻬﺎﺩﯼ و رحمة الله وبركاته
❣️اﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ايّها ﺍﻟﻌﺴﮑﺮﯼ و رحمة الله وبركاته
❣️السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی و یا خلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القرآن اِمامَ الاِنسُ و الجّانّ و رحمة الله وبركاته.
🌷السلام عليكم جميعاً ورحمة الله و بركاته🌷
💦🌹💦🌹💦🌹💦🌹💦🌹
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
تلاوت امروز قرآن کریم صفحه ۱۱۷
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo