eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.3هزار دنبال‌کننده
35هزار عکس
16.3هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻 کتاب "شب های بمباران" کتاب «شب های بمباران» حاصل تلاش داوود غفارزادگان و محمدرضا بایرامی در بازنویسی آثار تعدادی از کودکان و نوجوانان درباره بمباران شهرها در دوران جنگ تحمیلی است. این کتاب را انتشارات سوره مهر با قیمت 12000 تومان و در شمارگان 2500 نسخه به بازار کتاب فرستاده است. کتاب «شب های بمباران» شامل 128 روایت از کودکان و نوجوانان در شهرهای مختلف است و در ابتدای هر نامه، نام و سن نویسنده و نام شهر، نوشته شده است. صفحات کتاب مانند دفترچه خط داری است که سطرها برروی آن نگاشته شده اند و به همین لحاظ سعی شده از نظر گرافیکی هم مورد توجه مخاطبان قرار بگیرد. اگر چه عدم وجود تصاویری از بمباران شهرها می تواند نقطه ضعفی برای این کتاب باشد اما طرح جلد ساده و گویای آن این نقیصه را جبران کرده است. 🍂 نمونه ای از کتاب ساعت ۱۱:۳۰ بود. می خواستم به دنبال خواهر کوچکم، که در کودکستان بود، بروم. از خانه بیرون آمدم و کمی در خیابان قدم زدم. ساعت دوازده شد. صدای اذان از بلندگوی مسجد به گوش می رسید. از رادیوی یکی از مغازه ها شنیدم که وضعیت قرمز است. ناگهان صدای عجیبی از دور به گوش رسید. به طرف کودکستان رفتم. صداها هر لحظه نزدیکتر می شدند. کمی بعد، صدای چند انفجار از نزدیکی کودکستان بلند شد. ترکشی آمد و به پایم خورد. کشان کشان خودم را به کودکستان رساندم. خواهرم را دیدم که داشت گریه می کرد. به او دلداری دادم. با پای زخمی به طرف خانه راه افتادیم. شیشهٔ مغازه ها شکسته بود. توی یک مغازهٔ پرنده فروشی خیلی از پرنده ها مرده بودند. به خانه رسیدیم
یہ سربند داده بود گفت: شهید ڪہ شدم ببندیدش بہ سینہ‌ام پیکرش کہ اومدسر نداشت😔 سر بند رو بستیم بہ سینہ‌اش رویِ سربند نوشتہ بود: |انا زائر الحسین|😭💔 🏴 https://eitaa.com/piyroo
پیام من به پدر و مادر ها این است که بچه های خود را لوس و ننر بار نیاورید ؛ از بچه ها میخواهم امام را تنها نگذارند و خدا را فراموش نکنند . به خدا توکل کنند . پدر و مادرها فرزندان خود را اهل مبارزه و جهاد در راه خدا بار بیاورید . 🌷 🏴 https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
✍ #ڪلام_شـ‌هید پیام من به پدر و مادر ها این است که بچه های خود را لوس و ننر بار نیاورید ؛ از بچه ه
🔹هر وقت اسلحه ژ-۳، روی دوشش می‌انداخت، نوک اسلحه روی زمین ساییده می‌شد. شب‌ها که روی پشت‌بام می‌خوابیدم از من درباره شهادت و بهشت می‌پرسید. باز فکر می‌کنم مگر نوجوان ۱۳- ۱۲ساله از مرگ و شهادت چه تصویری دارد که آرزوی آن را دارد. 🔸هر بار او را به بهانه‌ای از خرمشهر بیرون می‌بردیم تا سالم بماند، باز غافل که می‌شدیم می‌‌دیدیم به خرمشهر برگشته و در مسجد جامع مشغول کمک است. 🔹شهر دست عراقی‌ها افتاده بود. در هر خانه چند عراقی پیدا می‌شد که یا کمین کرده بودند و یا داشتند استراحت می‌کردند. خودش را خاکی می‌کرد. موهایش را آشفته می‌کرد و گریه‌کنان می‌گشت. خانه‌هایی را که پر از عراقی بود، به خاطر می‌سپرد. عراقی‌ها هم با یک بچه‌ خاکی نق‌نقو کاری نداشتند. 🔸گاهی می‌رفت درون خانه پیش عراقی‌ها می‌نشست، مثل کر و لال‌ها و از غفلت عراقی‌ها استفاده می‌کرد و خشاب و فشنگ و حتی کنسرو برمی‌داشت و برمی‌گشت. همیشه یک کاغذ و مداد هم داشت که نتیجه‌ شناسایی‌ را یادداشت می‌کرد پیش فرمانده که می‌رسید، اول یک نارنجک، سهم خودش را از غنایم برمی‌داشت، بعد بقیه را به فرمانده می‌داد. 🔹یک اسلحه به غنیمت گرفته بود. با همان اسلحه، هفت عراقی را اسیر کرده بود. احساس مالکیت می‌کرد. به او گفتند باید اسلحه را تحویل دهی. می‌گفت به شرطی اسلحه را می‌دهم که دست کم یک نارنجک به من بدهید. پایش را هم کرده بود در یک کفش که یا این یا آن. دست آخر یک نارنجک به او دادند. یکی گفت: «دلم برای اون عراقی‌های مادر مرده می‌سوزه که گیر تو بیفتند.» بهنام خندید. 🔸برای نگهبانی داوطلب شده بود. به او گفتند: «یادت باشه به تو اسلحه نمی‌دهیم‌ها !» بهنام هم ابرو بالا انداخت و گفت: «ندهید. خودم نارنجک دارم!» با همان نارنجک دخل یک جاسوس نفوذی را آورد. 🔹زیر رگبار گلوله، بهنام سر می‌رسید. همه عصبانی می‌شدند که آخر تو اینجا چه کار می‌کنی. بدو توی سنگر… بهنام کاری به ناراحتی بقیه نداشت. کاسه آب را تا کنار لب هر کدام بالا می‌آورد تا بچه‌ها گلویی تازه کنند. 🔸اولش شده بود مسئول تقسیم فانوس میان مردم. شهر به خاطر بمباران در خاموشی بود و مردم به فانوس نیاز داشتند. بمباران هم که می‌شد، بهنام سیزده ساله بود که می‌دوید و به مجروحین می‌رسید. 🌷 🏴 https://eitaa.com/piyroo
⚫قابل توجه کسانی که از قافله اربعین جا ماندند! 🌸امام باقر عليه السلام: ✅نيّت مؤمن از عمل او بهتر است زيرا (فرد مؤمن) کار خوبي را نيّت مي کند که به (انجام دادن) آن نمي رسد. 📛و نیت کافر بدتر از عمل اوست، زيرا قصد و آرزوي کار بدي را مي کند که به (انجام دادن) آن نمي رسد. ✳️به همين دليل است که خداوند، مردم را روز قيامت بر اساس نيّت هايشان محشور مي گرداند. 🌹امام صادق عليه السلام خود را در زمره‌ي شهداي کربلا شمرده اند: 🍃 من خود را خارج از شهداي دشت کربلا نمي دانم و پاداشم را کمتر از آنها نمي شمارم؛ 🏴 زيرا نيّت من اين است که اگر آن روز را درک مي کردم امام حسين عليه السلام را ياري مي نمودم. و هم چنين شيعيان ما شهيدان (محسوب) هستند هرچند که در بسترهايشان از دنيا بروند. 🌺اميرالمؤمنين علیه السلام: ✅کسي که ما را به قلبش دوست بدارد و با زبانش ياري کند و همراه ما با دشمنان ما بجنگد، پس (در قيامت) با ما و در درجه ي ما خواهد بود. 🌟وکسي که ما را دوست داشته باشد و با زبانش ياري کند، ولي همراه ما با دشمنان ما نجنگد، در درجه‌ي پايين تري قرار دارد. 🔰منابع: وسائل الشيعه: ج 1 ص 39 ح 17 .-وسائل الشيعه: ج 1 ص 34 -ح مکيال المکارم: ج 2 ص 228 به نقل ازشرح صحيفه سجّاديّه سيّدنعمت اللّه جزایری بحارالانوار: ج 44 ص 286. 🏴 https://eitaa.com/piyroo
شهیدسیدمحمدتقی مغیثی https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
شهیدسیدمحمدتقی مغیثی https://eitaa.com/piyroo
شهيد سيدمحمدتقي‌ مغيثي‌ فرزند شادروان‌ سيدمحمدرضا به‌ سال‌ 1342 در شهر فومن‌ ديده‌ به‌جهان‌ گشود. دوران‌ كودكي‌ را سپري‌ نمود و پس‌ از آن‌ وارد مدرسه‌ گرديد و تا أخذ ديپلم‌ مكانيك‌ به‌ادامه‌ي‌ تحصيل‌ پرداخت‌ و حتي‌ پس‌ از آن‌ توانست‌ وارد دانشكده‌ فني‌ مهندسي‌ كاشان‌ شده‌ و درآنجا به‌ ادامه‌ي‌ تحصيل‌ بپردازد. اين‌ شهيد بزرگوار در شهريورماه‌ 1365 بود كه‌ از طريق‌ واحد بسيج‌ سپاه‌ فومن‌ به‌ جبهه‌ي‌ پيرانشهراعزام‌ گرديد تا با تمام‌ قدرت‌ در مقابل‌ اسلام‌ ستيزان‌ و كفر محوران‌، مبارزه‌ نمايد. در منطقه‌ي‌پيرانشهر با دمكراتهاي‌ كردستان‌ درگيري‌ شديدي‌ پيدا نمود و از ناحيه‌ي‌ كمر مجروح‌ و مدتي‌ را دربيمارستان‌ بستري‌ گرديد. پس‌ از بهبودي،‌ دوباره‌ عزم‌ جهاد نمود و به‌ ميادين‌ نبرد شتافت‌، تا اينكه‌ سرانجام‌ در بيست‌ و سوم‌ديماه‌ 1365 در عمليات‌ كربلاي‌ 5 در محل‌ شلمچه‌ به‌ شهادت‌ رسيد و به‌ گلگون‌ كفنان‌ تاريخ‌ پيوست‌. پیکرش بعداز تشیع باشکوه درگلزار شهداء شهر (امامزاده میرزا) بخاک سپرده شد. درباره‌ خصوصيات‌ اخلاقي‌ اين‌ شهيد والامقام‌ «شهيد مغيثي‌ كارهايش‌ را برمبناي‌ رضاي‌ الهي‌ انجام‌ مي‌داد و اصلاً اهل‌ ريا و ظاهر فريبي‌نبود. وي‌ با اخلاق‌ و رفتار نيك‌ خود نسبت‌ به‌ پدر و مادر، سرمشق‌ و الگوي‌ خوبي‌ براي‌ سايراعضاي‌ خانواده‌ بود. پنهاني‌ از افراد نيازمند دستگيري‌ مي‌كرد و مددكار آنان‌ بود. در رعايت‌ حق‌النّاس‌، نهايت‌ دقت‌ و اهتمام‌ را به‌ خرج‌ مي‌داد. پيرو ولايت‌ فقيه‌ و گوش‌ به‌ فرمان‌ امام‌ خويش‌ بود. ازآن‌ جهت‌ كه‌ در خانواده‌اي‌ مذهبي‌ تربيت‌ يافته‌ بود، با مسجد بالامحله‌ فومن‌ انس‌ زيادي‌ داشت‌ وغالباً در همان‌ جا به‌ مطالعه‌ و فراگيري‌ علوم‌ ديني‌ و خواندن‌ نماز و قرآن‌ مشغول‌ مي‌شد. پاره‌اي‌ اوقات‌ نيزكلاسهاي‌ عقيدتي‌ و سياسي‌ را در جهت‌ ارتقاء و رشد فكري‌ جوانان‌ منطقه‌ به‌ كمك‌ ساير دوستان‌ وهمسالان‌ خود در همان‌ مسجد برگزار مي‌كرد». در بخشي‌ از وصيت‌نامه‌ي‌ اين‌ شهيد والامقام‌ آمده‌ است‌: «عده‌اي‌ به‌ فكر اين‌ نباشند، چون‌ در يك‌ارگان‌ يا يك‌ نهاد انقلابي‌ خدمت‌ مي‌كنند، ديگر يك‌ انسان‌ كامل‌ و مذهبي‌ هستند. اين‌ اشتباه‌ محض‌است‌ و اين‌ فكر در صورتي‌ درست‌ است‌ كه‌ هميشگي‌ باشد. يعني‌ اينكه‌ هميشه‌ در صحنه‌ انقلاب‌باشيم‌ و صحنه‌ را ترك‌ نكنيم‌. صحنه‌ انقلاب‌ اين‌ است‌ كه‌ در نماز جماعت‌، نماز جمعه‌ و ديگر مراسم‌ديني‌ حضور فعال‌ داشته‌ باشيم‌...». https://eitaa.com/piyroo
گم شده ایم.....!! نمیدانیم آخراین زندگی به کجاخواهدرسید!!! دنیاپرشده ازآدمهایی که راهشان راگم میکنند....... نه میتوانندخبردهند؛ نه آدرس بگیرند!!!!! خدایا🖤زمین گیرمان نخواه! #آسمان گیرمان کن..... به یادشهیدوالامقام💕 #شهید_محمدابراهیم_همت https://eitaa.com/piyroo
١٦_سالگى_تیر_خلاص_خورد ! 🌷والفجر مقدماتی تعدادی منافق به عنوان بیسیم‌چی در گردان و لشکر‌ها حضور داشتند و همین ها حمله را به عراقیها اطلاع داده بودند. در این عملیات موانع و سیم‌ خاردار‌ها و میدان مین های عظیمی مقابل رزمندگان وجود داشت. در کنار اینها با این مشکل هم مواجه بودیم که عملیات لو رفته است. 🌷گردان ما گردان حنظله از لشکر حضرت رسول جزو گردانهای خط‌ شکن بود. عملیات که شروع شد تا جایی که در توانمان بود جلو رفتیم ولی صبح پاتک شد و در محاصره گیر افتادیم. برای این عملیات، شهیدان زیادی دادیم. بیشتر رزمندگان شهید شدند. من هم جزو آخرین نفرات بودم که ابتدا مجروح و سپس اسیر شدم. 🌷وقتی دیدند، توان راه رفتن ندارم یک افسر عراقی به سربازی دستور داد تیرِ خلاصى بزند و هنگامی که با سرباز چشم در چشم شدم او متوجه سن و سال کم من شد. دلش نیامد شلیک کند و با قنداق اسلحه به سرم زد. در آخر افسر عراقی خودش کلت کشید و شلیک کرد که گلوله از پشت سر به فکم خورد. فکم از جای در آمد، بیهوش شدم و بی جان روی زمین افتادم. موقعی که گلوله شلیک شد من یک لحظه سرم را برگرداندم و همین باعث شد گلوله به فکم بخورد. وگرنه به مغزم خورده بود. 🌷از زمان به هوش آمدن صحنه‌ های عجیب و غریبی دیدم. دیدم یکی از این سوسمارهای بزرگ صحرایی پیکر رزمنده‌ای که به شدت مجروح و برخی اجزای بدنش متلاشی شده است را می‌خورد. آن روز رزمنده‌ای از بچه ‌های محله سرآسیاب مرا روی کولش گذاشت و از میدان مین عبور داد. می‌ گفت: اشهدت را بخوان. 🌷هنگام حرکت کاتیوشاهای دشمن از کنارمان رد می‌شد. صورتم به طرف پشت این عزیز بود که ناگهان دیدم دل و روده‌اش از پشت سر بیرون ریخت. گلوله کاتیوشا دو زمانه است و زمانی که به هدف می‌ خورد عمل می‌ کند. خورده بود به شکمش و منفجر شده بود و بدنش را تکه تکه کرده بود. 🌷در میدان مین افتادم و فرمانده گروهانمان را دیدم که کاسه سرش پریده و مغزش بیرون افتاده است. سعی می‌ کردم خودم را از مهلکه نجات دهم. میدان مین عرضش ۲۰ متر بود. ولی وقتی می‌ خواستی از همین ۲۰ متر رد شوی، ممکن بود جان سالم به در نبری. اتفاقاتی که باعث شهادت بسیاری از رزمندگان شد. 🌷خودم را کشان کشان به رزمندگان رساندم و دوباره بیهوش شدم. چشم که باز کردم خود را در بیمارستان صحرایی دزفول دیدم. بعد از آن با هواپیما به بیمارستان ژاندارمری آمدم و چند ماه تحت درمان بودم. 🌷کمی که حالم بهتر شد گفتم دوباره می‌ خواهم بروم. دهانم سیم كِشى شده بود. با اصرار زیاد دوباره به جبهه رفتم و این بار در منطقه جفیر شیمیایی شدم. بعد از عملیات خیبر و از پادگان حمیدیه به این منطقه اعزام شدیم. هوا بسیار گرم و منطقه خاکی بود. رزمندگان برای فرار از گرما چاله‌ هایی می‌ کندند و در آن می‌نشستند. ۴۰۰، ۵۰۰ نفر از شدت گرما چاله می‌ کندند و هر کدام در چاله می‌ نشستند تا خنک شوند. متأسفانه همین کار باعث شد خاک شیمیایی بر بدن و چشم‌ ها اثر بگذارد که من هم مستثنی نبودم. راوى: رزمنده جانباز سيد هادى مزينانى 🏴 https://eitaa.com/piyroo
✍گاهـــی 📌 گاهي يك "نگاه حرام"👀 شهادت را براي كسي كه لياقت شهادت دارد عقب مي اندازد؛ چه برسد به كسي كه هنوز "لايق شهادت بودن" را نشان نداده. https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا