دلـــــم
چراغانے مے شود ...
لبـــــم
شیرین مے شود
و حـــــالم
خوش مے شود
از ذکر نـــــام و یـــــادت!✨
#السلام_علیک_یا_صاحب_الزمان
#السلام_علیک_یا_اباصالح_المهدی ✋
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
السَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
#شادی_روح_شهدا_صلوات
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
✨فرمودند
"جواب سلام واجب است"
و مگر مےشود
سلام مرا پاسخ نگویی؟!!!❤️
سـلام🌹
صبحتون متبرک به نگاه شهید
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#معرفی_شهدا
امیر سرلشکر خلبان #شهید_محمد_کاظم_روستا
🌹تاریخ تولد : 1332/7/10 فارس ، آباده
🌹تاریخ شهادت : 1359/9/8 سکوی نفتی البکر عراق
یک #خاطره
👈ناگهان زنگ تلفن به صدا در آمد . خبری فوری آرامش پایگاه هوایی بوشهر را بر هم زد . از آن لحظه به بعد حال و هوای خلبانان پایگاه هوایی بوشهر عوض شد . خبر حاکی از جنگ تمام عیار عراق در برابر ایران بود . تیزپروازان ایرانی هم جزء اولین کسانی بودند که باید در مقابل تجاوز رژیم بعث ایستادگی می کردند .
عشـــــــــ💖ــــــــق محمد کاظم روستا به پرواز از چهره اش نمایان بود . او هم از اوایل مهر 1359 دوشادوش با شهید دوران و یاسینی مشغول پرواز های🛫 عملیاتی شد . از هر فرصتی برای پرواز استفاده میکرد و در اکثر عملیات ها هم شرکت داشت .🌹
اما در یکی از پرواز ها ، بال هواپیما مورد اصابت گلوله های خط پدافندی عراق قرار می گیرد و یکی از بال هایش منهدم می شود . هواپیما در آن لحظه تعادل خود را از دست می دهد و در آستانه ی سقوط قرار میگیرد . بدن محمدکاظم هم بی نصیب از این عدم تعادل نبود ، همین موضوع نگرانی او را دو چندان کرده بود . نمیدانم در ان لحظات چه گذشت اما محمد کاظم موفق می شود با توکل بر خدا و مهارت خویش هواپیمای شکاری اش را تنها با یک بال به آشیانه ی پایگاه هوایی برگرداند . کار بی نظیر او ، زبان همه را به تحسین او گشوده بود .
#صلوات
#ایام_شهادت
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#زندگینامه
#شهید_عبدالرسول_بیخوف
🔸نام:عبدالرسول
🔸نام خانوادگی: بیخوف
🔸نام پدر: غلامحسین
🔸تاريخ تولد: ۱۳۳۷/۱/۱۱
🔸تاريخ شهادت :۱۳۶۰/۹/۹
🔸محل شهادت : بستان
🔸عملیات منجر به شهادت : جنگهای نامنظم شهید دکتر مصطفی چمران
🔸محل مزار::بهشتصادق شهر:بوشهر - بوشهر
#سالروز_شهادت
#وصیتنامه_شهید در تصویر بالا👆👆
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#زندگینامه #شهیده_طوبی_یزدانخواه
طوبی که تنها 10 سال داشت در تظاهراتی در نهم آذر 57 در حالی که خواهر 3 سالهاش را به پشتش بسته بود با گلوله سربازان رژیم شاهنشاهی هر دو به شهادت رسیدند. طوبی یزدانخواه کناری 23 شهریور 1347 در خانوادهای مذهبی متولد شد.
وی تحصیلاتش را تا پایه سوم ابتدایی در دبستان "بهشت" گذراند و پایه چهارم ابتدایی به دبستان ناموس شهر فریدونکار" رفت که با شهادتش، تحصیل در پایه چهارم ابتدایی ناتمام ماند. طوبی فرزند پنجم خانواده بود و خواهری کوچکتر به نام خدیجه داشت که همیشه او را بر دوشش میگرفت و درس میخواند. طوبی در نهم آذر 57 در یک تظاهرات مورد اصابت گلوله سربازان رژیم شاهنشاهی از پشت قرار گرفت و با خدیجه 3 ساله که به پشتش بسته بود، به مقام رفیع شهادت نائل شد. آن تیر در قلب خدیجه بود مادر شهیده طوبی یزدانخواه میگوید: طوبی را که از قبر بیرون آوردند، مشخص بود تیر خورده ولی در بدنش نبود. در همان لحظه پدرشان وضو گرفت تا نماز شکر بخواند. خدیجه را از هم از قبر بیرون آورند که دیدند آن تیر در قلب خدیجه است. «شهربانو ثمنی» مادر شهیده «طوبی یزدانخواه» میگوید: در آن زمان برای تشییع جنازه عمومی اجازهای نبود. به همین دلیل بدون مراسم، طوبی و خدیجه را تشییع کردیم و با مشکلات فراوان آنها را در حیاط مسجد امام سجاد (ع) به خاک سپردیم. وی ادامه میدهد: از سویی سربازی که طوبی و خدیجه را به شهادت رسانده بود، قصد فرار داشت که مردم جلوی او را گرفتند. او در اعترافات خود ادعا میکرد طوبی و خدیجه را نکشته است و بچهها از ترس سکته کردند. شهربانو ثمنی میافزاید: بعد از حرفهای این سرباز، در روز سوم شهادت بچهها، پزشکی آمد تا بعد از نبش قبر مشخص کند که آنها بر اثر اصابت تیر به شهادت رسیدهاند یا سکته کردهاند. وی اضافه میکند: طوبی را که از قبر بیرون آوردند، دیدند که تیر خورده است ولی تیر در بدنش نبود در همان لحظه پدرش وضو گرفت تا نماز شکر بخواند. خدیجه را از هم از قبر بیرون آورند که دیدند تیر در قلب خدیجه است. مادر شهیده «طوبی یزدانخواه» اظهار میدارد: چند ماه بعد، برخی آشنایان از پدرشان پرسیدند که چرا آن زمان نماز شکر خواند و او پاسخ داد «زیرا بچههایم نزدیکم هستند و جنازه آنها را به جای دیگری نبردند و به خاطر اینکه ادعای آن سرباز راجع به ترسیدن بچهها غلط از آب درآمد پس باید خدا را شکر میکردم».
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
جزئياتي از ترور #شهید_مجید_شهریاری را از زبان #دکتر_بهجت_قاسمي همسر اين شهيد بزرگوار مي خوانيم:
همسر اين شهيد بزرگوار در گفتگو با واحد مرکزي خبر ماجراي ان حادثه تلخ و فراموش نشدني را اينگونه توصيف مي کند . روز قبل از حادثه دکتر از دانشگاه به من زنگ زد و گفت در دانشگاه جلسه اي هست که من هم بايد بروم ، چون من يک طرح در دست اجرا داشتم که مدتي بود به مشکل خورده بودم و دکتر گفت مشکل طرح من در آن جلسه حل مي شود . فرداي آن روز من خيلي خوشحال بودم . صبح روز بعد با دکتر از منزل بيرون رفتيم . بعلت آلودگي هوا و زوج و فرد شدن خودروها ، دکتر نمي توانست خودرو بياورد به همين دليل با خودروي من رفتيم و به پسرم محسن هم گفتيم با ما بيايد اما گفت کلاس دانشگاه او ساعت ۱۰ صبح است و نيامد و اين لطف خدا بود که نيايد تا شاهد اين حادثه تلخ نباشد . دکتر و راننده جلو نشستند و من هم عقب ، دکتر مطابق معمول که بيشترين استفاده را از وقتش مي کرد در ماشين شروع به گوش کردن تفسير قرآن آيت اله جوادي آملي کرد ، حدود پانصد ، ششصد متر در بزرگراه ارتش رفته بوديم که يک موتوري نزديک ماشين شد در همين حين راننده فرياد زد دکتر برو بيرون . دکتر پس از فرياد راننده گفت چي شده ؟ من چون کمربند نداشتم بلافاصله از ماشين پياده شدم راننده هم سريع پياده شد من رفتم در سمت دکتر را باز کنم تا دکتر سريع پياده شود که در همين حين بمب جلوي صورت من منفجر شد . بيهوش نشدم ، فقط حرارت اوليه انفجار را در صورتم احساس مي کردم . خواستم بروم به مجيد کمک کنم اما نمي توانستم حرکت کنم و فقط ميگفتم مجيد من . راننده آمد بالاي سر من به او گفتم برو مجيد را کمک کن اما راننده که آمد بالاي سر مجيد ، ديدم توي سر خود مي زند . يک نگاه به من مي کرد و يک نگاه به مجيد . ديدم کسي نبود کمک کند خودم را کشان کشان رساندم به درب خودرو ديدم مجيد بي سر و صدا سرش به سمت راننده بي حرکت افتاده فهميدم که مجيد شهيد شده در اين دقايق من فقط داد مي زدم و ناله مي کردم مجيد من .لحظه اي بعد فهميدم روي برانکارد نيروهاي امداد هستم ، بي اختيار تا ياد مجيد افتادم صحنه کربلا به ذهنم خطور کرد که سر فرزند زهرا (س ) را بريدند و چه بلاهايي که بر سر اهل بيت نياوردند اما مجيد من که خاک پاي انها هم نمي شود . پس از ان گفتم الحمدلله .
همسر و همرزم شهيد شهرياري گفت من چون نزديک بمب بودم خيلي صدمه ديدم و يکي از ترکشها تا نزديکي قلبم نفوذ کرده بود و واقعا معجزه الهي بود که خطر مرگ رفع شد ، پاي چپ من هم از ده جا شکسته و تکه تکه شده بود که پزشکان با پيوند عضله آن را ترميم کردند .
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
بایستی
شهــادت را
در آغوش گرفت
گـــونہ هـا بایستی
از شوقش سـرخ شـود
و ضربان قلب تندتر بزند
خدایا! مرا پاڪـیزہ بپذیر
#شهـیدجاویدالاثر_مهـدی_باڪری
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo