eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.2هزار عکس
15.9هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
دخترم؛ هر وقت دلت گرفت دختر اباعبدالله را به یادآور که در خرابه های شام جان داد، آن وقت حتما قدری دلت آرام میشود . 🌷 شهید علی تجلایی🌷 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
#پنج_شنبه_های_شهدایی #افسران_جنگ_نرم 🌸سلام بر تمامی همسنگران 💐عزیزانی که امروز گلزار شهدای شهرشون رفتن عکسی از 🌹قبور مطهر شهدا ارسال نمایند به آی دی خادم کانال @shahiideh61 تا در کانال قرار بگیرد منتظر تصاویر شما عزیزان هستیم.التماس دعا #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
♥✨ پیشنهاد میکنم در حال خوندن این متن چیزی نخورین😬😶 شلمچه بودیم .از بس که آتش سنگین شد، دیگه نمی تونستیم خاکریز بزنیم. حاجی گفت: «بلدوزرها رو خاموش کنید بزارید داخل سنگرها تا بریم مقّر». هوا داغ بود و ترکش کُلمَن آب رو سوراخ کرده بود. تشنه و خسته و کوفته، سوار آمبولانس شدیم و رفتیم. به مقر که رسیدیم ساعت دو نصفه شب بود. از آمبولانس پیاده شدیم و دویدیم طرف یخچال. یخچال نبود.گلوله‌ی خمپاره صاف روش خورده بود و برده بودش تو هوا. دویدیم داخل سنگر. سنگر تاریک بود، فقط یه فانوس کم نور آخر سنگر می‌سوخت. دنبال آب می‌گشتیم که پیر مرادی داد زد: «پیدا کردم!» و بعد پارچ آبی رو برداشت و تکون داد. انگار یخی داخلش باشه صدای تَلق تَلق کرد. گفت: «آخ جون». و بعد آب رو سرازیر گلوش کرد. می‌خورد که حاج مسلم- پیر مرد مقر- از زیر پتو چیزی گفت: «کسی به حرفش گوش نداد. مرتضی پارچ رو کشید و چند قُلُپ خورد.».به ردیف همه چند قُلُپ خوردیم. خلیلیان آخری بود. تَهِ آب رو سر کشید.پارچ آب رو تکون داد و گفت: «این که یخ نیست. این چیه؟!» حاج مسلم آشپز، سرشو از زیر پتو بیرون کرد و گفت: «من که گفتم اینا دندونای مصنوعی منه! یخ نیست، اما کسی گوش نکرد، منم گفتم گناه دارن بزار بخورن!» هنوز حرفش تموم نشده بود که همه با هم داد زدیم:وای!.  از سنگر دویدیم بیرون. هر کسی یه گوشه‌ای سرشو پایین گرفته بود تا...!  که احمد داد زد:«مگه چیه! چیز بدی نبود! آب دندونه! اونم از نوعِ حاج مسلمش! مثل آب‌نبات.».😂 اصلاً فکر کنید آب انار خوردید.😀😂 😄 🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/piyroo
خاطرات شهید 🌷 🌷داشتیم برای #عملیات آماده می شدیم #اذان_صبح گفتند، سریع آمدیم توی چادر تا نمـــاز بخونیم و حرکت کنیم 🌷منطقه شناسایی شده بود و بمباران? شروع شد توی #چادر مشغول نماز خواندن بودیم که دو سه تا راکت افتاد کنار چادر ما برادری که درحال تشهد بود یهو به #سجده رفت وهمانطور ماند... 🌷دیدم از کنار پیشانی اش رگه خونی بیرون زد یاد ضربت خوردن #حضرت_علی(ع) افتادم این بچه ها به آقای خودشان اقتدا کردند حتی #شهادتشان هم علی گونه بود... #شهید_یوسف_شریف 🕊🕊🕊🕊 #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌎🌍🌏🌎🌍 💵یکی پول نداره شامپو بخره بزنه به سرش ،👨‍🦰🧔 🛁یکی دیگه هفت قلم شامپو میزنه به سگش🐕🐒🐶 🍪یکی نون نداره واسه شام شبش🌗 😁یکی مستی نمودن شده کارهر شبش🌓 💉یکی تنهاراه چاره اش شده فروش کلیه اش😭 🔸یکی هم شباپُزمیده بامدل ماشینش🚘 😳ﯾﮑﯽ ﺑﺎسادگیﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺧﺪﺍﺳﺖ 🕋 🔸ﯾﮑﯽ ﺗﻮهرمکان ﺑﻪ ﻓﮑﺮ رِیاست🕌 💝ﯾﮑﯽ ﺑﺎچادرﻭ در پی ﺫﮐﺮﺧﺪﺍﺳﺖ 📿 🔸ﯾﮑﯽ بی حجاب ﻭ ﺗﻮ ﻓﮑﺮ ﮔﻨﺎﺳﺖ🙈 📛ﯾﮑﯽ فکرقلیان است و سیگارواعتیادمیان ملّت🚬 👨‍✈️یکی فکروطن است و ناموس وغیرَت🧕 🥓ﯾﮑﯽ میزند نان راهمراه باکباب🌭 🖌 📝 یکی درفکر قلم وکتاب📚 آرﯼ ﭼﻨﯿﻦ ﺍﺳﺖ... ﻭ ﺍﯾﻦ ﻗﺼﻪ ﺳﺮ ﺩﺭﺍﺯ ﺩﺍﺭﺩ.... ✅کمی هم فکرو اندیشه کنیم⁉️ 🌓🌓🌓🌓🌓🌓 https://eitaa.com/piyroo 🕊
🍃انسان یک تذکر در هر۴ ساعت به خودش بدهد، بد نیست. 🍃بهترین موقع بعد از پایان است، 🍃وقتی سر به سجده میگذارید، مروری بر اعمال از صبح تا شب خود بیندازید... 🍃که آیا کارمان برای "رضای خدا" بود؟! 📝قسمتی از وصیت نامه 🌷 محمدابراهیم همت 🌷 https://eitaa.com/piyroo 🕊
‍ عشق بدون شناخت معنا ندارد.👌 شناخت میخواهدکه یکی روی مین بخوابد. 😰 سینه اش رابگذارد روی سیم خاردارتادیگران از روی بدن او ردشوند.😱 شوخی نیست تا درک نباشد 😐 نیتها پاک نمی شود.👌 🌷شهید همت🌷 http://eitaa.com/piyroo
اهل مطالعه و رفیق کتاب بود. به هر خانه و پیش هر دوست و آشنایی می‏ رفت ، اول کتابی هدیه می‏کرد. او از تازه‏ های کتاب با خبر بود. کتاب های مناسب کودکان و نوجوانان را نخست خودش مطالعه می‏ کرد و بعد به خانه ما می ‏آورد و با زمینه ‏‌سازی می ‏گفت که ، بهتر است چه کتابی را بخوانید..... 📕 ستارگان خاکی 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ https://eitaa.com/piyroo 🕊
شهید رسول مهربان پژوه بیستم اسفندماه سال ۱۳۲۶ در ارومیه و در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمد. پدرش آقاجان نام داشت. سال ۱۳۳۳ وارد دبستان شد و تحصیلات خود را آغاز کرد و تا سال اول مقطع متوسطه در رشته علوم انسانی ادامه تحصیل داد. سال ۱۳۵۳ ازدواج کرد و صاحب سه پسر و یک دختر شد که از وی به یادگار مانده است. در سال های انقلاب دوشادوش مردم انقلابی و مجاهد کشور در راه قیام بزرگ ملت ایران گام برداشت و در این راه از هیچ کمک و اقدامی فروگذار نبود. به ارتش جمهوری اسلامی ایران پیوست و مشغول دفاع از کشور شد. بنابر تشخیص فرماندهان به استان همدان منتقل شد و در این استان خدمت خود را ادامه داد. در سال‌های دفاع مقدس به عنوان ستوان یار سوم ارتش در جبهه های نبرد حق علیه باطل حضور یافت و در مناطق مختلف عملیاتی همراه با دیگر همرزمان خود حماسه ها آفرید. سرانجام در هفتم خرداد ماه سال ۱۳۶۷ در خرمشهر بر اثر اصابت گلوله مستقیم دشمن به شهادت رسید و به کاروان عظیم شهدا پیوست. آرامگاه وی در گلزار شهدای باغ بهشت شهرستان همدان زیارتگاه عاشقان و دلدادگان است. 🕊🕊🕊🕊 #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
شهید رسول مهربان پژوه بیستم اسفندماه سال ۱۳۲۶ در ارومیه و در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمد. پدرش آقاج
تا آخرين قطره خونم سنگر اسلام را ترك نخواهم كرد. هر جا و هر زمانى صداى حق باشد صداى قرآن و امام معصوم است. سلام و درود به پيشگاه ولى الله الاعظم، حضرت مهدى(عجل الله فرجه) و رهبر كبير انقلاب اسلامى و به اميد پيروزى اسلام و درود بر شهداى صدر اسلام تا انقلاب و جنگ تحميلى ايران كه با ايثار خون خود درخت اسلام را آبیاری کردند و رحمت خدا بر شما ملت قهرمان که با هديه كردن جان و مال خود اين انقلاب را يارى می كنید. پدر بزرگوارم! من دست هاى تو را مى‌بوسم و تو و لباس تو را سرمه چشم خود مى‌كنم. اى مادر مهربان! ناراحتى به خود راه مده كه فرزندت در راه اسلام به شهادت رسيده است. همسر و فرزندانم! اميد است اسلام را سرلوحه زندگانى خودتان قرار دهيد و از آن نتيجه خواهيد گرفت. از فرزندانم مى‌خواهم هيچ گاه سنگر درس را ترك ننمايند تا فردى مفيد براى جامعه اسلامى باشند و اگر بنده مختصرى در رابطه با تعليم و تربيت، شماها را ناراحت نمودم مرا ببخشيد.شهادت تقديرى است الهى كه نصيب همه افراد نمى‌شود و اين جانب بر حسب وظيفه‌ام رفتن به جبهه و دفاع از اسلام واجب كفایى مى‌باشد تا از اسلام عزيز دفاع كنم تا هميشه قرآن سربلند در سراسر جهان باقى بماند و آن روز پيروزى اسلام است. جبهه تجلى‌ بخش آرمان هاى رزمندگان و جايگاه آقا امام زمان(عجل الله فرجه) است؛ جبهه مكان عارفان است، هر كس كه در اين منجلاب دنيا نجات پيدا كند بايد هدف خود را مشخص كند و به راهى برود كه امامان رفتند.مبادا دنيا را براى خودتان آباد كنيد و خودتان را در آن غرق كنيد که نجات يافتن از آن كار بسيار مشكلی است به فرمايش حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) دولتى دنيا منشاء همه ؟؟؟ خوب است، هر كسى موقعيت خود را ارزيابى نمايد تا از مسير اصلى حق گمراه نشود. 🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/piyroo
#حےعݪےاݪصݪاة مؤذن‌ ندا سَر داد عَجِّلُوا بِالصَّلاةِ قَبْلَ الْفَوْتِ ... #شهید_محمدصادق_جاویدی 🍃🌹 #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
🍂 🔻 💢 قسمت صد و نود و هفتم: سرهنگ حسین از کودتا تا اعدام(۱) یکی از ماجرای های عجیب و در عین حال تأثر برانگیز سال سوم اسارت و در اواخر سال ۱۳۶۷(حدود دی ماه) انتصاب یه سرهنگ شیعه بنام سرهنگ حسین به فرماندهی اردوگاه یازده تکریت بود. همون روز اول بازدید سرهنگ حسین، از وضع بسیار بدِ تغذیه، بهداشت و لباس بچه‌ها به شدت متاثر شد. آسایشگاه به آسایشگاه می‌گشت و به حرف و درد دلِ بچه‌ها گوش می‌کرد و نیازمندی‌ها رو یادداشت می‌کرد. بچه‌ها هم در یه ابتکار جالب اومدن تمام لباس تکه و صله شده‌ها رو اطراف آسایشگاه پهن کردن و سطلای شکسته ، کفشا و دمپایی‌های تکه پاره و غیره رو در معرض دید ایشون قرار دادن و از وضع وخیم بهداشت و تغذیه تا بدرفتاری و کتک کاری نگهبانا شکایت کردن. هر آسایشگاهی که تموم می‌شد و میخاست بره، قول می‌داد که تموم نیازمندی‌های اساسی بچه‌ها رو خیلی سریع برطرف کنه. روز بعد تمامی کابل و چوبا از دست نگهبانا جمع شد و چن تا نگهبان جدید و خوشرفتار، جای افراد شکنجه گر و کینه‌ای رو گرفتن. به همه یه دست لباس نو، زیرپوش و دمپایی تا خمیر و مسواک داده شد و دستور داد تمام لباسای کهنه و پاره رو جم کنن و دور بندازن. وسایل و مواد شوینده و ضد عفونی کننده تا سطل‌های نو در اختیار بچه‌ها قرار گرفت. سهمیه غذایی به نحو چشمگیری اضافه شد. علاوه بر این اقدامات شروع کرد به یه سری بازجویی و پرس و جو از افراد. از تخصص افراد در زمینۀ نظامی سوال می‌کرد. بعضی از ما و شاید اکثرا فک می‌کردیم این یه حقۀ جدید برای تخلیه اطلاعاتی بچه‌هاست و بذل و بخشش‌ها و رسیدگی به اوضاع و بهبود شرایط شاید برای جلب اعتماد ما باشه تا اطلاعات از افراد جمع آوری بشه. اما از طرفی آتش بس برقرار شده بود و جنگی در میون نبود و به نظر میومد این اطلاعات به درد اونا نمی‌خوره. به هر حال بچه‌ها سعی می‌کردن اطلاعاتی در اختیارشون قرار بدن که مشکلی برای کشور پیش نیاره و البته سرهنگ حسین هم کاری به اطلاعات نظامی ایران نداشت و بیشتر میخاست توانمندی‌های افراد در زمینه تخصص نظامی و رزمی رو بدونه. ادامه دارد ⏪ خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
🍂 🔻 💢 قسمت صد و نود هشتم: سرهنگ حسین از کودتا تا اعدام(۲) حدود دو ماهی این اوضاع ادامه پیدا کرد و در اون مدت نه کسی کتک خورد و نه مشکل گرسنگی و سوء تغذیه داشتیم و خیلی از بیمارها مداوا شدن و اسارت برای همه تحمل پذیر شده بود. اما متأسفانه این شرایط خیلی زودگذر بود و بزودی دوباره ورق برگشت. یه روز صبح که برای رفتن به هواخوری داشتیم آماده می‌شدیم، دیدیم شرایط کاملاً عوض شده. تعدادی از نگهبانا مجددا عوض شدن و قبلیا برگشتن و همه عصبانی و مجهز به کابل و چوب و باطوم. یه سرگرد بلند قامت با سبیلای بلند وارد اردوگاه شد و بند بند همه رو جمع می‌کرد و ضمن معرفی خودش بعنوان فرمانده جدید اردوگاه، شروع کرد به فحاشی و تهدید که اگه کوچک‌ترین خلافی از شما ببینم چنین و چنان می‌کنم و به نگهبانا این اجازه رو داده بود که بشدت با بچه‌ها برخورد کنن و هر کسی که جنبید، بشدت در هم بکوبن. همه مات و مبهوت شده بودیم از اون رفتار انسانی و ملاطفت سرهنگ حسین و از این همه خشونت سرگرد بعثی. با خودمون گفتیم واقعا چه اتفاقی افتاده؟ اون که سرهنگ تموم بود و دو درجه ازین بالاتر بود چرا اون همه محبت و رسیدگی کرد؟ و حالا چی شده که این سرگرد اینجور می کنه؟ اونم سال سوم از اسارت؟! گاهی هم شک می‌کردیم نکنه همه اون دو ماه یه ترفند و برنامۀ فریب بوده ولی دلمون قبول نمی کرد که اون همه محبت و رسیدگی همش ریاکاری و حُقه بوده باشه! مدتا از این ماجرا گذشت تا اینکه از طریق برخی از نگهبانای عراقی که از قبل با بچه‌ها خوش‌رفتاری کرده بودن و هنوزم تو اردوگاه یا اطرافش کار می‌کردن، فهمیدیم قضیه خیلی فراتر از این چیزایی بوده که ما تصور می کردیم. می‌گفتن سرهنگ حسین و تعدادی از افسران بلند پایه و چند تا از ژنرالای عراقی کودتایی رو علیه صدام طراحی کرده بودن و این سرهنگ حسین هم با برنامه از طرف سران کودتا به اینجا فرستاده شده بوده که بتونه در صورت لزوم از نیروی رزمی این اردوگاه که از نظر اونا قوی‌ترین اردوگاه اسرا بوده استفاده کنن . حتی زمزمۀ هِلی بُرن نیروی هوایی ایران و نجات اسرا نیز در بین بوده. بعد می‌گفتن که کودتا لو رفته و همه عوامل اون از جمله همین سرهنگ حسین اعدام شدن. حالا این قضیه چقد درست بود و با واقعیت تطابق داشت یا نه، خدا بهتر می دونه و ما هیچ مستندی در این زمینه، جز گفتۀ چند نفر نگهبان عراقی شیعه نداریم. ولی هر چه بود واقعا شیرین‌ترین دوران اسارت ما که تقریباً از همه امکانات در حد قابل قبول برخوردار بودیم و عراقیا یه دست با ما خوشرفتاری کردن همون دو ماه یا دو ماه و خورده‌ای بود. ادامه دارد ⏪ 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
⚫️ ‏امروز زادروز شهید عباس بابایے است ▪️اسطوره مردانگے، شجاعت و افتادگے ڪه با بیش از ۳۰۰۰ ساعت پرواز با هواپیماهاے جنگنده و صدها عملیات موفق، صبح پنجشنبه 15 مردادماه 1366 هدف گلوله ضدهوایے قرار گرفت و نامش یادگارے پرآوازه براے آینده ایران زمین شد 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
(ع) فرمودند: و قَالَ الحسن بن علی (ع): أَقَلُّ النَّاسِ رَاحَةً الْحَقُودُ. 🔻 کم‌بهره‌ترین مردم از نعمت راحتی، انسان است. 📖 تحف‌العقول، ص488 https://eitaa.com/piyroo 🕊
🎉اومده آیینه ی خدا 🎉نواده ی علیِ مرتضی 🎉دومین امیرِ سامرا 🎉رسیده سومین ابن‌الرضا 🎉تو مدینه گل میبارن 🎉اسمشُ حسن میذارن 🎊 🎊 بر عاشقان و پیروان ایشان مبارک🎈 https://eitaa.com/piyroo 🕊
💢از سفارش‌های (ع): 👈شما را سفارش می‌کنم به سعی و کوشش برای خدا، 👈راستگویی و بازگرداندن امانت، 👈 و طول دادن سجده و 👈خوش‌همسایگی؛ 👈هر یک از شما وقتی در دین خود پارسا باشد و راست گوید و امانتدار باشد و اخلاقش را با مردم خوب کند، گفته خواهد شد: او است. و این مرا خوشحال می‌کند. 👈از خدا بترسید و مایه و آبرومندی ما باشید، نه باعث عیب و ننگ ما. 📚تحف العقول ، صفحه ۴۸۷ http://eitaa.com/piyroo
🍃💔 شهادت سنگ را بوسیدنے کرد؛ شهادت خاک ها را دیدنے کرد؛👌 در آنجایی که عقل و علم ماندند؛ شهادت عشق را فهمیدنے کرد #رزقک_شهادت 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 میهمان شــ🕊ــهید پنجشنبه ها #شهـید_والا_مـقام_ #عباس_سیف_زاده از شــــ💔ــهدای شـــهرستان شهید پرور #بندر_انزلی #سلام_من_بر_شهدا‌_وامام_شهدا #شـهدا_همیشه_نـگاهی🌷 #یاد_شهدا_با_صلوات ‌#اللهم_الرزقنا_توفیق_الشهادة #فی_سبیلک #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
بسمــ رب الشهدا : جنگ اگرهست همه عشق شهادت داریم مابه دنیای پرازحادثه عادت داریم سالیانیست که اسپنددرآتش هستیم ماهمانیم که رندان بلاکش هستیم عشق آموخت ره کرببلاپروازاست یادمان داددرباغ شهادت بازاست #رزقک_شهادت 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 میهمان شــ🕊ــهید پنجشنبه ها #شهـید_والا_مـقام_ #غلامرضا_نقی_زاده قطعه یک از شــــ💔ــهدای شـــهرستان شهید پرور بجنورد #سلام__بر_شهدا‌_وامام_شهدا #شـهدا_همیشه_نـگاهی🌷 #یاد_شهدا_با_صلوات ‌#اللهم_الرزقنا_توفیق_الشهادة #فی_سبیلک #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
#روایٺــ_عِـشق ✒️ 🔸بچه اولمون قزوين به دنيا اومد. ماه های آخر بارداری رفته بودم قزوين، تا پدر، مادرم مواظبم باشن. در مورد اسم بچه قبلاً با هم حرفامونو زده بوديم. عباس دلش میخواست بچه اولش دختر باشه. 🔹ميگفت: "دختر دولت و رحمت واسه خونه آدم مياره..." قبل به دنیا اومدن بچه، بهم گفته بود: "دنبال يه اسم واسه بچه مون گرد که مذهبي باشه و تک از کتابی که همون وقتا ميخوندم پيدا کردم: سلما 🔸تو کتاب نوشته بود، سلما اسم قاتل يزيد بوده. دختری زيبا که يزيد (لعنة الله عليه) عاشقش ميشه. اونم زهر ميريزه تو جامش. 🔹بهش گفتم که چه اسمی روانتخاب کردم. دليلشم براش گفتم. خوشش اومد. گفت: "پس اسم دخترمون ميشه، سلما گفتم: اگه پسر بود...؟ 🔸گفت: نه ، دختره. گفتم: حالا اگه پسر بوووود؟؟؟ گفت: حسين…اگه پسر بود اسمشو میذاریم حسین. بچه که دنيا اومد. دزفول بود. 🔹بابام تلفنی خبرش کرد. اولش نگفته بود که بچه دختره ، گمون میکرد ناراحت میشه. وقته بهش گفت، همونجا پای تلفن سجده شکر کرده بود. واسه ديدن من و بچه اومد قزوين. 🔸از خوشحالی اينکه بچه دار شده بود. از همون دم در بيمارستان به پرستارا و خدمتکارا پول داده بود. يه سبد بزرگ گلايل و يه گردنبند قيمتی هم واسم خریده بود. دخترم سلما دختر زيبايی بود. پوست لطيف و چشای خوشگلی داشت. عباس يه کاغذ درآورد و روش نوشت: "لطفاً مرا نبوسيد..."خودشم اونقده ديوونش بود که دلش نميومد بوسش کنه. ✍به روایت همسربزرگوار شهید #خلبان‌شهید_عباس_بابائی🌷 #سالروز_ولادت 🕊🕊🕊🕊 #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
#روایٺــ_عِـشق ✒️ 🔸بچه اولمون قزوين به دنيا اومد. ماه های آخر بارداری رفته بودم قزوين، تا پدر، مادر
💠یک سالی از زندگی مشترکمان می گذشت که یکی از دوستانش دعوت کرد، رویم خانه شان گفته بود ( یک مهمانی ساده گرفتیم به مناسبت سالگرد ازدواجمان )همراه عباس و دختر چهل روزه مان رفتیم. از در که وارد شدیم، فهمیدیم آن جا جای ما نیست. 💠خانم ها و آقایان مختلط نشسته بودند و خوش و بش می کردنداز سر اجبار و به خاطر تعارف های صاحب خانه رفتیم نشستیم، ولی نتوانستیم آن وضعیت را تحمل کنیم. خدا حافظی کردیم و آمدیم بیرون. 💠پیاده راه افتادیم سمت خانه عباس ناراحت بود. بین راه حتی یک کلمه هم حرف نزد. قدم هایش را بلند بر می داشت که زودتر برسد به خانه که رسیدیم دیگر طاقت نیاورد زد زیر گریه مدام خودش را سرزنش می کرد که چرا به آن مهمانی رفته کمی که آرام شد، 💠وضو گرفت سجاده اش را گوشه ای پهن کرد و ایستاد به نمازتا نزدیک صبح صدایش را می شنیدم قرآن می خواند و اشک می ریخت. 💠آن شب خیلی از دوستانش آنجا ماندند. برایشان مهم نبود که شاید خدا راضی نباشد ولی عباس همیشه یک قهرمان بود؛ حتی در مبارزه با نفس اماره اش. 🌷 🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا