eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.3هزار دنبال‌کننده
35هزار عکس
16.3هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
💢شهید بهمن امیری شهیدان اهل عهد و پیمان‌اند، آنان به پیمانی که در روز الست باخدای بستند که حسین (ع) را از سرو جان خویش بیشتر دوست بدارند، پایبند ماندند؛ و با خون خود این عهد را محکم نمودند. از تبار وفاداران به عهد و پیمان، یکی بهمن امیری است که در ۱۳۴۸/۶/۱ در روستای جهان‌آباد از توابع شهرستان نی‌ریز در خانواده‌ای مذهبی و کشاورز دیده به جهان گشود. دوران طفولیت را در کانون خانواده پشت سر گذاشت. هفت‌ساله بود که راه دبستان را پیش گرفت. در دبستان شهدای فتح‌المبین جهان‌آباد در زمره دانش‌آموزان ممتاز، توانست تحصیلات ابتدایی را با نمرات عالی به پایان به برد. برای ادامه تحصیل راهی روستای کوشکک شد و دوره راهنمایی را در مدرسه ارشد کوشکک آغاز نمود. سال سوم راهنمایی تحصیلی به‌فرمان امام خود لبیک گفت و به جبهه‌های حق علیه باطل عازم شد. ازنظر اخلاقی فردی بسیار مؤدب بود و تمامی هم‌سنگران او همگی بر این عقیده بودند که او واقعاً عاشق امام خمینی (ره) بود. در نامه‌هایش همیشه اصرار داشت که برای سلامتی امام دعای توسل و دعای کمیل برگزار و برای امام دعا کنید. می‌گفت: آرزو دارم اولین شهید روستا باشم. شهید امیری در تاریخ ۱۳۶۱/۹/۴ در عملیات محرم ـ منطقه شرهانی ـ تپه ۱۷۵ ، به درجه رفیع شهادت نائل شد و پیکر مطهرش در گلزار شهدای روستای جهان‌آباد به خاک سپرده شد. https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
7.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم | خاطره ای کوتاه و شنیدنی از شهید همت، فرمانده ۲۷محمد_رسول‌الله (ص)✌️ 🔹از زبان سید محمد مجتهدی، فرمانده اسبق 🌹 https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
💢شهید کیومرث ظهیری دیگر شهید روستای سیاه تن است که در سال 1348 در این روستا در یکی از خانواده‌های کشاورز و بی‌بضاعت دیده به جهان گشود. مقطع ابتدایی را در مدرسه ابتدایی سیاه‌تن و مقطع راهنمایی را در مدرسه ماتک سپری کردند در مدت کوتاهی که با خانواده زندگی می کردند در امر کشاورزی به پدر و مادر کمک می‌کرد و خیلی زود بر حسب نیاز مملکت به وجودش برای خدمت سربازی داوطلبانه به خدمت اعزام شد و بعد از اتمام مراحل آموزشی به خط مقدم جبهه رهسپار شد، وی در منطقه ابوغریب در تاریخ هفدهم تیر سال 67 به شهادت رسید. 💢گوشه‌ای از وصیت‌نامه شهید: شما را خیلی دوست دارم اما شهادت را بیشتر از شما و چه بسا انسان در راه خدا کشته شود از شما تقاضا دارم که بیش از حد برای من عزاداری نکنید مبادا روح من در عذاب باشد اگر بر مزار من آمدید گریه نکنید. برادران اصل مطلبم با شماست زیرا شما هستید که بعد از من کشور را خالی نخواهید گذاشت مبادا غم به دل راه دهید و لحظه‌ای بی‌توجهی کنید زیرا اینها همه منتظر چنین فرصتی هستند، برادران دیو در دل را بکشید و از بردگی بیرون آیید تا بنده خاص خدا باشید. https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
💢شهید محمد رضا (ناصر) عبادی تاریخ تولد : 1342/1/12 تاریخ شهادت : 1364/12/19 در صبحگاه روز دوازدهم فروردین ماه سال 1342 در خانواده ای مذهبی در تهران فرزندی دیده به جهان گشود. پدرشان آقای ماشاءاله نام محمد رضا را برایش انتخاب نمودند و با مادرش قرار گذاشتند که در منزل او را ناصر صدا کنند. روزها سپری شدند تا این جوانه ی تازه رسته به نهالی زیبا مبدل شد. نام او را در مدرسه ی انتصاریه نوشتند، آنگاه دوران راهنمایی را در مدرسه ی راهنمایی انوری گذراندند سپس در رشته ی ریاضی در دبیرستان دارالفنون ادامه ی تحصیل دادند. ایشان همراه با تحصیل، علاقه ی خاصی به کارهای مذهبی و مسائل دینی و نیز ورزش نشان می دادند. از همان اوان کودکی به خواندن قرآن و رفتن به مسجد علاقه نشان می دادند و به امام راحل عشق می ورزیدند. به همین علت پس از پیروزی انقلاب در بسیج مساجد کاشانی و لاهیجانی شرکت نمودند و در مسابقات حفظ قرآن کریم و نیز کلاسهای ورزش رزمی حضور می یافتند. با شروع جنگ تحمیلی و هنگامی که 17 سال داشتند با اجازه ی پدر و مادر و بطور داوطلبانه به خدمت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمدند و از آن پس بارها و بدفعات در جبهه های نور علیه ظلمت فعالانه شرکت نمودند. در اعمال و رفتارشان همواره اخلاص، متجلی بود و خود را وقف اسلام و قران نموده بودند. حضورشان در بسیج مسجد آل محمد و قابلیتهایی که از خود نشان دادند باعث گردید ایشان مسئول آموزش نظامی این پایگاه بشوند و گسترش دامنه ی این حرکت موجب پذیرش مسئولیت آموزش نظامی پایگاه شهید بهشتی گردید. در اینجا بود که تمام سعی  و تلاششان را بکار بردند تا سلحشور مردانی را برای عرصه ی مبارزه تربیت نمایند و خودشان نیز به همراه آنان در عملیات های مختلف شرکت نمایند. بالاخره این پاسدار رشید و دلاور ایران اسلامی از طریق سپاه یکم ثارا... به جبهه اعزام شدند و سرانجام در تاریخ      19/ 12/ 64  در منطقه فاو در عملیات والفجر 8 با رمز یا زهرا (س) بدرجه رفیع شهادت نائل گردید هر چند که جسم او در میان ما نیست اما روح پر از صفا و صمیمیتش و منش توام با اخلاص و بردباریش در کنارمان همواره احساس می شود . از این روست که معتقدیم شهدا زنده اند و شاهد، هر چند که با چشم سر قابل رویت نباشند. خداوند روح این عزیز را با ارواح طیبه ی اهل بیت عصمت و طهارت محشور گرداند و در آخرت از شفاعت ایشان برخوردار گرداند. پیکر مطهر این یاور خمینی(ره) اینک در بهشت زهرا قطعه 53 ، ردیف 105 ، شماره ی 3 آرمیده است. در اینجا خوب است یادی هم از محمد عبادی اخوی کوچکتر این شهید بشود که ایشان هم از بچه های مسجد ما بودند و 10 ماه قبل از شهادت اخوی شهیدشان در حالیکه هنوز به سن بلوغ نرسیده بود در یک حادثه اتومبیل به رحمت خدا رفتند.روحش شاد https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
💢شهید محمد میرحسنی تاریخ تولد : 1342 تاریخ شهادت : 1362/12/19 شهید محمد میر حسنی برخاسته از استان شهید پرور خراسان بودند استانی که مدفن گوهری گرانبها از خاندان عصمت و طهارت است. ایشان در روستای گازار واقع در حومه بیرجند متولد شدند . پدرشان محمد ابراهیم نام داشت در سال 1346 بود که این شهید بزرگوار بهمراه خانواده به تهران آمدند. دوره ی ابتدائی را در مدرسه ی پیمان (شهید مدبر) پشت سر گذاشتند و پس از طی دوره ی راهنمائی وارد هنرستان انقلاب اسلامی گردیدند . در طول دوران تحصیل ، تمام معلمین از درس و اخلاق ایشان رضایت کامل داشتند . با ورودشان به هنرستان عملا وارد جریانات انقلاب شدند و از جمله فعالیتهایشان پخش اعلامیه و نوارهای امام خمینی (ره) بود. شیفتگی بی حد او به امام سبب گردید که هنگام تشکیل نیروهای مردمی به عضویت بسیج در آیند و مسئوولیت آموزش  اسلحه در مسجد سپهسالار حسین (ع) را بعهده بگیرند. با شروع جنگ تحمیلی به جبهه اعزام شدند ضمن اینکه در اواخر دوران ریاست جمهوری بنی صدر و هنگامی که چهره ی پلید این مزدور استعمار روشن شد درگیرهای بسیاری با منافقین داشتند و در افشای چندین خانه ی تیمی شرکتی فعال نمودند . بطور خلاصه 7 بار به افتخار حضور در جبهه و رزم در صف سربازان اسلام نائل گردیدند و در این مدت 3 بر مجروح شدند پس از سومین بار حضورشان در جبهه بود که یکی از دوستان بسیار عزیزشان بنام محمدرضا کوشکی به شهادت رسید و این حادثه عزم او را برای مبارزه با دشمن راسخ تر نمود. این شهید گرانقدر در عملیاتهای فتح المبین آزادی خرمشهر ، والفجر مقدماتی ، والفجر 2 و والفجر 4 و در نهایت در عملیات خیبر با رمز یا رسول الله در جزیره ی مجنون ، آنجا که میعادگاه عاشقان واقعی الله بود در جریان یک پاتک سنگین دشمن ، در تاریخ 62/12/19در اثر بمب شیمیائی و اصابت ترکش به لقاء پروردگار نائل گردیدند. مدفن این شهید عزیز در بهشت زهرا قطعه 27 ردیف 19 شماره 37 است . با خون پاکش میثاق می بندیم که همواره از ارزشهایی که او به خاطرشان جان خود را نثار کرد پاسداری کرده و برای استقرار آنها در جامعه اسلامی مان بکوشیم. https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 روایت اسرای مفقود الاثر 💢 قسمت دویست و هفتاد و یکم آخرین جابجایی روز شنبه ۱۳ مرداد ۶۹ عراقی ها بدون مقدمه اومدن و گفتن سریع وسایلتونو جمع کنین و آماده رفتن بشید. ما هم که دیگه این جابجایی‌ها برامون عادی شده بود، وسایلامونو جمع کردیم وکوله پشتیا رو انداختیم روی دوشمون و حرکت کردیم. درِ قلعه وا شد و بدون اینکه دست و چشمامون رو ببندن راه افتادیم. نگهبانای بعثی بدجوری مضطرب و دستپاچه بودن. خبرایی شده بود که ما از اونا بی خبر بودیم. انگار مسافتمون زیاد نیست که پیاده داریم میریم. آره همینجور بود. رسیدیم سر جای چند ماه پیشمون که همه چیز خوب بود. بچه ها به هم می‌گفتن اینجا ملحقه آره خودشه. دوباره برمون گردوندن ملحق. توی این فکر بودیم که چه اتفاقی افتاده که برگشتیم ملحق و از زندان قلعه خلاص شدیم، شایعاتی از طرف برخی نگهبانای عراقی بگوش می‌رسید که تعدادی اسیر کویتی رو میخوان بیارن سرِ جای ما توی قلعه. کم‌کم شایعات به حقیقت پیوست و از طریق آشپزا و بهیارای خودمون و تعدادی از نگهبانای عراقی متوجه شدیم که بله! قضیه اسرای کویته. حالا اونا باید زندانی بکشن و ما برگردیم اردوگاه. بعثیا، کویتی‌های دوست و برادر عربِ دیروز و دشمن امروز رو حتی به این اندازه آدم حساب نکرده بودن که بیارنشون توی اردوگاهِ خالی ملحق. چپوندنشون توی زندان و خدا می‌دونه چه بلاهایی که سرشون نیاوردن. حالا اونا زیر کابل و کتک بودن و افتاده بودن تو اتاقای تنگِ زندان قلعه، دقیقا مثل روزای اول اسارتِ ما. هر چه بود برای ما خیر شد و ۴۲ روز پایانی اسارت رو راحت گذروندیدم. ماجرا ازین قرار بود که بعد از حمله صدام به کویت، تعدادی از کویتی‌ها اسیر شده بودن و آورده بودنشون اردوگاه ۱۸ و می‌خواستن بیارنشون زندان قلعه بجای ما. واقعا خنده‌دار بود. نمردیم و دیدیم چطور گردن‌کلفتا و پولدارای کویتی که همیشه دستشون تا آرنج توی حلق صدام بود و همه جوره کمکش می‌کردن، حالا باید میومدن مثل ما شوربا با طعم کابل می‌خوردن. دنیاس دیگه! انتظار وفا از گرگ داشتن مثل انتظارِ خُنَکی از آتیشه. چقدر امام به این زبون نفهما گفته بود که دلتونو به این صدام خوش نکنین و بهش کمک نکنین. این آدم دیوونه‌س. کارش که با ما تموم بشه میاد سراغتون. حالا همون روزی شده بود که امامِ ما پیش‌بینی کرده بود. هر چه بود برای ما بد نشد. کاش صدام زودتر به کویت حمله می کرد.! از اون زندان و چاردیواری دلتنگ خلاص شدیم. ادامه دارد ⏪ خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی https://eitaa.com/piyroo ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾