#معرفی_کتاب
کتاب"امتحان نهایی"
زندگی نامه، وصایا و خاطرات 53 شهید دانشجوی استان اردبیل است که توسط انتشارات محقق اردبیلی و به سفارش بنیاد شهید و امور ایثارگران به چاپ رسیده است
💠در بخشی از کتاب نگارنده با توصیف شهادت آورده است:
شهید در سیر معنوی به دو بهشت نایل است؛ بهشت نخستین تبتیل به سوی رب است و بهشت دوم جایگاهی است که خون شهید در آن ریخته و به تعبیر معصوم " مسجد" می شود یعنی کانون نور و معرفت و حلقه ی درس و تربیت و بدین سان شهید در عداد مصلحان و پایه گذاران نسل های صالح نیز قرار می گیرد.
#شادی_ارواح_مطهر_شهدا
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
✾•┈┈••✦🌸✦••┈┈•✾
آن ها چفیه بستند تا بسیجے وار بجنگند
من چادر مے پوشم تا زهرایے
زندگی کنم! ❣
آن ها چفیهـ را خیس مے ڪردند تا نفس هایشان”آلوده شیمیایے” نشود
من چادر مے پوشم تا از”نفس های آلوده”دور بمانم! 😍
“بانو چادرت را بتکان
قصد تیمم داریم {♥️📿}
#چادرانه
#شهدا
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
https://eitaa.com/piyroo🕊
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
part18.mp3
2.76M
💞یادت باشد
☂قسمت 18
#پیشنهادویژه_دانلود 🌷
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
✾•┈┈••✦🌸✦••┈┈•✾
part19.mp3
2.8M
یادت باشد 💞
☂قسمت 19
#پیشنهادویژه_دانلود 🌷
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
✾•┈┈••✦🌸✦••┈┈•✾
#معرفی_شهدا
🔹نام پدر: محمدحسن
🔹تاریخ تولد: ۱۳۳۸/۱۲/۱۱
🔹محل تولد: فردوس
🔹تاریخ شهادت: ۱۳۶۱/۱/۱۳
🔹محل شهادت: چزابه
#شهید_مهدی_صبوری
#سالروز_شهادت
#شهید_مهدی_صبوری
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
✾•┈┈••✦🌸✦••┈┈•✾
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
#معرفی_شهدا 🔹نام پدر: محمدحسن 🔹تاریخ تولد: ۱۳۳۸/۱۲/۱۱ 🔹محل تولد: فردوس 🔹تاریخ شهادت: ۱۳۶۱/۱/۱۳ 🔹مح
#شهید_مهدی_صبوری
فرمانده گردان در عملیات طریق القدس (فتح بستان) از تاریخ ۲۸/۲/۱۳۶۰ تا ۲۲/۵/۱۳۶۰، ـ
که بعد از آن به خاطر اصابت ترکش به ران چپ، یک هفته در بیمارستان یزد بستری بود ـ
فرمانده ی محور چزابه از تاریخ ۲۳/۹/۱۳۶۰ تا ۲۰/۱۲/۱۳۶۰، که پس از آن به مدت ۱۵ روز جهت معالجه و جراحی ترکش ها به تهران اعزام گردید.
و بالاخره فرماندهی محور چزابه از تاریخ ۲۰/۱۲/۱۳۶۰ تا ۱۳/۱/۱۳۶۰ به عهده ی ایشان بود.🕊🌹
#فرازی_از_وصیتنامه
هر چند که فردی خطاکار و معصیت کارم و او خالقی یکتا و بزرگ،به امید میروم و به این آرزو زندهام تا امانتی که نزدم دارد انشاءا… ایندفعه تقدیمش خواهم کرد و افتخار میکنم که هدفم الله ،مکتبم اسلام و کتابم قرآن و مرجعم روح خدا امام خمینی نائب به حق حضرت مهدی (عج) است و خوشحالم که خدا در این معامله خیلی به ما ارفاق کرده و بهترین خریدار است که هر کس در این معامله پشیمان شود بطور حتم بدانید که ضرر کرده است :ان الله من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه.
#نشر_بمناسبت_سالروز_شهادت
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
✾•┈┈••✦🌸✦••┈┈•✾
🔸مهدی #ساده بود. آن قدر ساده و بیتکلف که وقتی میان جمع👥 مینشست، اگر نمیشناختیاش، نمیتوانستی تشخیص بدهی کدام #زینالدین است.
🔸خودش را قاطی #رزمندهها میدانست. گاهی که کارهایش سبکتر بود، با بچهها فوتبال⚽️ هم بازی میکرد.
راوی: سردار جمال بابا مرادی #شهید_مهدی_زینالدین
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
✾•┈┈••✦🌸✦••┈┈•✾
🌈بیشتر بدانیم
▪️پیامبرانی که باهم پسر خاله بودند؟
حضرت عیسی (ع)وحضرت یحیی( ع)
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
✾•┈┈••✦🌸✦••┈┈•✾
🌹🍀🌸🌺🌸🍀🌹
#سیزده_بدر_در_جبهه
روز #طبیعت با رزمندگان اسلام
نثار ارواح مطهر #شهدا
#صلوات
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
✾•┈┈••✦🌸✦••┈┈•✾
🍂
🔻 #خاکریز_اسارت
روایت اسرای مفقود الاثر
💢 قسمت دویست و نود و هفتم
ستاره باران آسمان وطن
مراسم تبادل مرزی که تموم شد، دیگه داشت وقت نماز مغرب و عشا میشد. همه رفتیم سمت تانکر آب وضو گرفتیم و اولین مراسم رسمی ما در وطن اقامه نماز مغرب و عشا به امامت حجت الاسلام پرتوی بود که اون زمان مسئول نمایندگی ولی فقیه در سپاه استان کرمانشاه بود.
بعد از نماز حاج آقا به ما خوشامد گفت و اولین باری بود که از لفظ آزاده برای ما استفاده شد. دیگه بجای «اسرالعدوالفارسی» شدیم آزاده های سرافراز وطن.
درجایگاه استقبال جملهای از حضرت امام خمینی(قدس سرّه)، خیلی خودنمایی میکرد و با دیدن این جمله اشکمون جاری شد و چقدر دوست داشتیم که بعد از آزادی به زیارت آن بزرگوار مشرف میشدیم و بهش میگفتیم، اماما ما سربازای وفاداری برات بودیم و هرگز به تو و آرمانای بلندت خیانت نکردیم، اما این آرزو برآورده نشد و حسرت دائمی ندیدن امام(رضوان الله تعالی علیه) تا ابد بر دلمون موند.
با خط بسیار زیبایی نوشته بود: «سلام مرا به اسرا برسانید و بگوئید خمینی به فکرتان بود.» این جمله هم آرامشبخش بود و هم ناراحتکننده. رابطۀ بین امام و امت یه رابطه قلبی و دو طرفۀ مرید و مراد بود. همونگونه که ما در فراق مرادمان میسوختیم و در رحلتش در غربتِ اسارت خون گریه کردیم، آن عزیز سفر کرده نیز بیاد ما بوده و ما رو مثل فرزندای خودش دوست داشته. امام نبود که بریم براش درد دل کنیم ، اما دلخوش بودیم به رهبر فرزانهای که به حق جانشین شایستهای برای امام بود و تمومی عشق و علاقهمون رو باید نثار جانشین بر حق امام و مقتدایمون، علی زمان میکردیم.
تصاویر زیبایی که بعد از سالا از چهرۀ نورانی و با صلابت ولی امر مسلمین حضرت امام خامنهای میدیدیم، همون آرامشی رو بهمون میداد که از دیدن چهرۀ زیبا و نورانی امام(رحمه الله علیه)، در سالای قبل از اسارت و تا رحلت امام احساس میکردیم. بعد از نماز و صرف شام، سریع به کرمانشاه منتقل شدیم و با یه فروند هواپیما روانه تهران و قرنطینه شدیم. جالب بود در هواپیما با اون خلبانایی که روزای آخر دیده بودم و می خواستن بعنوان گروگان نگهشون دارن مواجه شدم و بهشون تبریک گفتم.
ادامه دارد ⏪
خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
✾•┈┈••✦🌸✦••┈┈•✾
🍂
🔻 #خاکریز_اسارت
روایت اسرای مفقود الاثر
💢 قسمت دویست و نود و هشتم
زیباترین جلوههای عاشقی
قبل از آزادی همه همقسم شدیم تا به زیارت حرم امام نرفتیم پا به خانههامون نذاریم. مسئولین هم در ایران تدارک برنامههایی دیده بودن که با ورود ما به ایران در یه محیط کاملاً مناسب و با تیم پزشکی مجرب ،آزمایشات گوناگون و چکاب کامل بر روی تکتک ما انجام بشه و کسانی که مبتلا به بیماریهای مسری و خطرناک بودن رو به بیمارستان اعزام میکردن و به خوانواده هاشون اطلاع میدادن که نگران نباشن.
بعد از چکاب کامل، برنامۀ زیارت حرم حضرت امام خمینی(رحمه الله علیه) بود. بچه ها بی صبرانه منتظر رسیدن به حرم و عرض ادب به محضر فرمانده و امام و معشوقشون بودن. هنوز از اتوبوس پیاده نشده بودیم که عده ای خودشون رو به زمین انداختن و مثل فرزندی که پدر مهربانشو همین امروز از دست داده باشه گریه و زاری میکردن. تعدادی هم مسافت ورودی حرم تا ضریح رو بصورت سینه خیز و یا روی زانوها طی کردن.
با دیدن حرم، واقعا زانوهامون سست شد و انگار روح از کالبدمون جدا شد. نمیتونستیم در اولین ملاقات با امام تموم قد و با گامای استوار بسمت مرقد آن پیر فرزانه حرکت کنیم. زیباترین جلوههای عاشقی و دلدادگی در اولّین زیارت و ملاقات، خلق شد و هر کسی بدون توجه به بقیه و با تموم وجود به محضر امام اظهار ارادت میکرد. بارش اشک، دیدگان ما رو تار کرده بود و زیبایی حرم و عظمت اون رو نمیدیدیم و با دل به محضر مرادمون شرفیاب شدیم. به ضریح که رسیدیم صدای ضجه و نالههایی که سالای غربت در دلمون عقده شده بود بلند شد و دقایقی طولانی سر به ضریح با اماممون درد دل کردیم و از رفتن و تنها گذاشتنمون شکوه و گلایه کردیم.
سلام یاران شهیدمون رو به محضر پیر فرزانهمون، ابلاغ کردیم و در کنار مضجع شریفش دست بیعت به جانشین و نایبش دادیم و قول دادیم همانطوری که مطیع و فرمانبردار او بودیم، جانشین و نائب امام زمونمون، سید علی رو تا آخرین نفس اطاعت نموده و یاری کنیم و در صورت لزوم هستی و زندگی و تن رنجور و کتکخوردهمون رو نثارش کنیم. دل کندن از امامی که سالای طولانی شوق دیدارش روداشتیم سخت بود و به خواهش مسئولین کاروان و با نگاه های مداوم به پشتِ سر با روح خدا خداحافظی کردیم و با آرامشی خاص به قرنطینه برگشتیم.
ادامه دارد
خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
✾•┈┈••✦🌸✦••┈┈•✾