افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
💢شهید علی خوش روش ماسوله
شهید “علی خوش روش ماسوله” در دوازدهم خرداد سال ۱۳۴۱ در خانوادهای مذهبی و عاشق اهلالبیت علیهمالسلام در شهرستان فومن دیده به جهان گشود. وی از همان دوران کودکی با عشق وافر به خاندان عصمت و طهارت علیهالسلام خو گرفت و بزرگ شد به همین علت فردی متواضع، بردبار، باتقوا، پرهیزگار، صبور و مهربان و در حسن خلق شهره شهر فومن و سر آمد جوانان بود. وی تحصیلات ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان را با موفقیت سپری کرد، او در حالیکه دانشآموز سال چهارم دبیرستان بود به جمع لشکریان اسلام پیوست و به مبارزه با متجاوزین بعثی مشغول گردید.
علی آقا در چهاردهم تیرماه سال ۱۳۶۰ عشق و علاقهای که نسبت به نظام مقدس جمهوری اسلامی و حفظ دستاوردهای آن داشت به عضویت رسمی سپاه شهرستان فومن درآمد. پس از طی دورههای ویژه آموزشی، با استعداد و توانایی فوقالعادهای که در ایشان وجود داشت بهعنوان مربی آموزش نظامی در سطح شهرستان فومن مشغول به فعالیت و خدمت شد. با درخشش او در این رسته، پس از مدتی بهعنوان یکی از مربیان آموزش نظامی برای دوره پایانی در منطقه ۳ کشور (استان های گیلان و مازندران و گلستان) انتخاب شد. ظاهر آراسته، خوش خلقی، اخلاق نیکویی پسندید و جدیت در کار و دوره آموزشی از خصائلی بود که علی خوش روش را از مربیان ممتاز و مورد علاقه نیروهای آموزشی در طی دوران آموزش برجسته نموده بود.بعد از حضور در عملیاتهای “فتحالمبین” و “بیتالمقدس” و “محرم” به دلیل نیاز به ایشان در امر آموزش نیروها، مسئولین وقت سپاه مدتها از حضور وی در جبههها جلوگیری نمودند. اما حسرت از دست دادن عملیات و شهادت دوستان و پس از عملیات “رمضان” ماندن در پادگان آموزشی، دیگر برایش طاقتفرسا شده بود و با اصرار فراوان راهی جبهههای حق علیه باطل شد.با همکاری دوستانی نظیر شهید “نظری” گردان علیبن ابیطالب (ع) را در لشکر ۲۵ کربلا تشکیل دادند و علی خوش روش بهعنوان فرمانده گردان انتخاب و مشغول به خدمت شد و در عملیات “والفجر ۶” در منطقه عمومی چیلات واقع در دهلران، گردان وی بهعنوان یکی از گردانهای خط شکن وارد عمل شد. با رشادت و دلاوری و تدبیر خاص شهید علی خوش روش نیروهایش توانستند به اهداف ازپیش تعیینشده دستیابند. ایشان در این عملیات مجروح میشود و شدت جراحات بحدی بود که علیرغم میل باطنیاش به پشت جبهه انتقال داده میشود.در فواصل استراحت در پشت جبهه به پیشنهاد خانوادهاش با خواهر شهیدان “سید حسن” و “سید حسین بقایی نژاد”، در کمال صفا و سادگی و صمیمیت در حالیکه آن روز روزه بود پای سفره عقد نشست. ابتدا با صوت زیبایش آیاتی چند از کلامالله مجید تلاوت نمود، و آنگاه پیمان زناشویی بست و با تکیه بر پروردگار لایزال زندگی مشترک خود را آغاز نمود، که ثمره این پیوند مقدس “صدیقه” خانمی شد که دو ماه پس از شهادت پدر شهیدش متولد شد. اما تشکیل زندگی مشترک او را از حضور در جبهه و مبارزه لحظهای غافل نکرد، زیرا همه اینها را بر خود فریضه و تکلیف میدانست.شهید خوش روش در حالیکه در دوران نقاهت در فومن بسر میبرد، لیکن بیماری و جراحات شدید نتوانست مانع حضور مؤثر او در کارها، بهخصوص فعالیتهای فرهنگی وی در شهر شود و کلاسهای قرآنی ایشان با جذب پرشور جوانان و نوجوانان خداجوی و تشویق آنان به حضور در میادین نبرد، خود سنگری دیگر بود و ایشان در بین مردم از احترام و محبوبیت خاصی برخودار بودند.علی خوش روش از چنان صلابت و نفوذ در کلام و نورانیت در سیما و روح بلند و احترام خاص و تقوای الهی برخودار بود که پیر و جوان فومن در هنگام حضور وی در مسجد برای اقامه نماز جماعت، در مواقعی که امام جماعت مسجد حضور نداشت همه جمع به او اقتدا میکردند.شهید خوش روش با شروع عملیات “بدر” و انعکاس اخبار مربوط به آن و نیز خبر شهادت فرمانده گردان امام حسین (ع)، شهید بزرگوار “اسودی”، تاب ماندن در شهر را نیاورد و در روز دوم عملیات خود را به گردان امام حسین (ع) رساند و فرماندهی گردان را برعهده گرفت، که حضورش در جمع بچههای گردان باعث نشاط و التیام غم فقدان فرمانده گردان، شهید اسودی را فراهم نمود و نیروها با روحیهای عالی به عملیات خود ادامه دادند.
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
💢شهید علی خوش روش ماسوله شهید “علی خوش روش ماسوله” در دوازدهم خرداد سال ۱۳۴۱ در خانوادهای مذهبی و
با صلاح دید شهید علی خوش روش بعد از تصرف پاسگاه ترابه و با توجه به شدت آتش دشمن برای جلوگیری از تلفات نیروهای رزمنده، مقررگردید که صبحها بلافاصله پس از اقامه نماز صبح برای تصرف پاسگاههای کوچک همجوار اعزام شوند و شبها مجدد به پاسگاه ترابه برگردند. در همین ترددها بود که در شب جمعه ۲۳ اسفند سال۶۳ درست زمانی که علی آقا مترنم به ذکر متبرک آیه استرجا (انا لله واناالیه راجعون) بود، با اصابت خمپاره ۸۰ به قایق حامل علی خوش روش و دوستانش، مجروح و بداخل آب پرتاب میشوند. در حالیکه علی آقا از ناحیه پشت سر و بدن به شدت جراحت پیدا کرده بود توسط دوستان از آب خارج گردید، و از دوست و همرزم خود تقاضا کرد تا برایش قرآن بخواند، و علی در حالیکه از اعماق جان به صوت دلنشین کلام نور بخش قرآن گوش جان سپرده بود، دعوت حق را لبیک گفت و به کسب فیض شهادت نائل آمد.
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
1_62962751.mp3
1.15M
👆حتما بشنوید/ مقایسه ی زیبای خاطره شهید کاظمی و شهید حججی
#تلنگر_مراقبه
✍تو که داری گوش میدی
خیلی از کارهای فرهنگی و حرفهای رهبرمون روی زمین مونده. پاشو به کارات برس. امام زمان یار میخواد
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
part24.mp3
2.95M
نمایشنامه صوتی
💞 یادت باشد
◀قسمت ۲۴
#پیشنهادویژه
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
part25.mp3
2.83M
نمایشنامه صوتی
💞 یادت باشد
◀قسمت ۲۵
#پیشنهادویژه
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
┄┅═✧❁🌸❁✧═┅┄
«نمونه ای از امر و نهی به روش #ابراهیم»
♾ در جبهه یک فرمانده ارتشی داشتیم
که خیلی با ابراهیم رفیق بود.
مرتب به ما سر میزد و ابراهیم هم
حسابی او را تحویل میگرفت.
تعجب کردم که اینها از کجا همدیگر
را میشناسند.
📌 این فرمانده میگفت: ماجرای
آشنایی ما به یک امر به معروف بر
میگردد. یک بار من عمل حرامی انجام
دادم و نمیدانستم این کار گناه است.
☘همان روز دیدم جوانی خوش سیما
از سنگر بسیجیها به سمت من آمد.
بعد از سلام و احوالپرسی، مقداری
میوه تعارف کرد و کمی صحبت کردیم.
◽بعد مرا از میان جمع بیرون آورد
و خیلی محترمانه تذکر داد که کار
من اشتباه بوده و بهتر است دیگر
انجام ندهم.
💗این قدر با مهربانی و روی خوش
تذکر داد که شیفته این جوان و مرید
اخلاق خوبش شدم.
✨كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ
بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ
🔹شما بهترین امتی بودید که به سود
انسانها آفریده شدهاند؛ (چون)
امر به معروف و نهی از منکر میکنید
و به خدا ایمان دارید.
(آل عمران /١١٠)
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
✾•┈┈••✦🌸✦••┈┈•✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نسل جوان را به جهان رهبری
جلوه ی توحید، علی اکبری
هر که هوای رخ احمد کند
در تو تماشای پیمبر کند
میلاد حضرت علی اکبر(ع) و روز جوان مبارک
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎤روایت برادر سیدحسین پور از مادر ۳شهید در مازندران
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
🌷خاطرهایازشهیدمحمدرضاشفیعی🌷
◽️مجروح که شد، به اسارت دشمن در آمد و در آنجا به شهادت رسید. او را دفن کردند و شانزده سال بعد هنگام تبادل جنازه شهداء با اجساد عراقی، جنازه محمدرضا شفیعی و دیگر شهدای دفن شده را بیرون میآورند تا به گروه تفحص شهداء تحویل دهند. اما جنازه محمدرضا سالم است ، سالمِ سالم.
◽️صدام گفته بود این جنازه این طور نباید تحویل ایرانیها داده شود. او را سه ماه زیر آفتاب سوزان میگذارند، اما تفاوتی نمیکند. روی پیکرش آهک میپاشند، ولی باز هم بی تأثیر است.
◽️مادر شهید میگوید: موقع دفن محمدرضا، حاج حسین کاجی به من گفت: شما میدانید چرا بدن او سالم است؟ گفتم: چرا؟ گفت: راز سالم ماندن ایشان چهار چیز است: هیچ وقت نماز شب ایشان ترک نمیشد؛ دائماً با وضو بود، هیچ وقت زیارت عاشورایش ترک نمیشد. مداومت بر غسل جمعه داشت.
◽️ هر وقت برای امام حسین(ع) گریه میکرد، اشکهایش را به بدنش میمالید. مادرش میگوید: به امام زمان (عج) ارادت خاصّی داشت و هر وقت به قم میآمد، رفتن به جمکران را ترک نمیکرد.
🕊شهداءرايادكنيمباذكرصلوات🕊
اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج
🌹🌹
•┄═•🕊🌹🕊•═┄•
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
•┄═•🌹🕊🌹•═┄•۰
2222.mp3
6.49M
#نواهنگ ای آنکه خون کردی دل سَیّدعَلی را ...
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
🍂 🔻 #خاکریز_اسارت روایت اسرای مفقود الاثر 💢 قسمت سیصد و یکم جمالِ زیبای مادر
🍂
🔻 #خاکریز_اسارت
روایت اسرای مفقود الاثر
💢 قسمت سیصد و دوم
صحنه تراژدی مرگِ پسرم جلو چشمام
داداشم از شدت شوق و هیجان انگار اصلا حرفهاشو نشنید و منو بسمت ماشین میکشید. من بهش گفتم داداش اجازه بده من با جیپ برم این مقرراته و ما باید احترام بذاریم و شما هم پشت سر ما حرکت کنید. وقتی دستم رو رها کرد و به سمت جیپ رفتم همه با حسرت از پشت نگاهم می کردن، انگار که دوباره به اسیری می برنم. راننده گفت نگران نباشید هلال احمر خیلی دور نیست و چند دقیقة دیگه شما عزیزتون رو با خودتون می برید.
به هلال احمر که رسیدیم، برادرم حاج رضا منو تحویل گرفت و یه برگه رو امضا کرد. و در روز ۲۷ شهریور ۶۹ عازم ایلام شدیم. در بین راه آقای نظری که اون وقت مسئول تبلیغات سپاه ایلام بود و لطف کرده بود و رانندگی استیشن رو بعهده داشت با گفتن جوک و لطیفه های بامزه و خنده دار مسیر سه ساعته کرمانشاه تا ایلام رو حسابی برامون دلپذیر و شاد کرد و بعد از ساله، ساعتهای متمادی از تهِ دل خندیدم و از منظره زیبا و کوهستانی اطراف و چهره مهربون مادر و بقیه بستگانم لذت می بردم و آرامش می یافتم.
به ایلام که رسیدیم در ۱۵ کیلومتری شهرِ ایلام و پلیس راه چوار به ایلام، دهها ماشین از اقوام و بستگان و دوستان اومده بودن استقبال، اجازه ندادن از ماشین پیاده بشم. ماشین ما جلو و بقیه پشت سر، به سمت ایلام و با سرعت زیاد براه افتادیم. چند ماشین نیروی انتظامی، کاروان رو اسکورت و مراقبت میکرد که اتفاقی نیفته. استیشن ما با سرعت زیادی حرکت می کرد و بقیۀ ماشینا هم برای این که عقب نمونن با سرعت دنبالش راه افتادن. یه دستگاه بنز نیروی انتظامی تلاش میکرد خودشو به ابتدای کاروان برسونه و سرعت ماشینا رو کنترل کنه. بعد از شهر چوار به پیچ تندی رسیدیم و در همین حال پسر چهارسالهم «حسین» رو از ایلام آورده بودن که به من ملحق بشه. یکی از اقوام که در کنار جاده ایستاده و دست پسر خردسالم بدستش بود بدون توجه و از روی علاقه و با دستپاچگی از عرض جاده عبور کرد و بسمت ماشین ما حرکت کرد. مادرم فریاد زد حسینه و به راننده گفت بایسته تا با خودمون ببریمش.
ادامه دارد ⏪
خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
✾•┈┈••✦🌸✦••┈┈•✾