☀️شروع صبحی زیبا با ذکر سلام و صلوات بر محمد و آل مطهرش
السلام علیک یا محمد یا رســـول الله
السلام علیک یا مـولا امـیرالمؤمنین
السلام علیک یا فاطــمة الزهــــــرا
السلام علیک یا مـعزالمـومنین یا
حســــــــن ابن عـلی المـجتبـــی
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
السلام علیک یا علی موسـی الرضـا
السلام علیک یا ابا صـــالحَ المھــــــدی
#من_غدیرےام
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#زیارتنامه_شهدا
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .
#من_غدیرےام
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
السلام علیک یا ابا عبدالله
یک زیارت عاشورا،به نیابت ازیک شهید
امروز به نیابت از
#شهید_عباس_بابایی🌷
♦️به نیت تعجیل در امر فرج
♦️سلامتی رهبرمون
♦️عاقبت بخیری همه ما
♦️وسلامتی همه عزیزان ودفع بیماری کرونا
#من_غدیرےام
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
ای شهیدان که جایتان خالی
شور و حال دعایتان خالی
بی شما سینه هایمان سنگ است
زندگی بی شما چه د لتنگ است
#سلام صبحتون شهـــــدایـــی🌹
#من_غدیرےام
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌸ولادت هفتمین فخر عالم امکان امام موسی کاظم علیه السلام تهنیت باد🌸
#من_غدیرےام
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
طرح رفاقت باشهدا
#گام_هفتم
نام :جهاد
نام خانوادگی:مغنیه
فرزند:عماد
متولد:۲مه۱۹۹۱(طیربادلبنان)
تاریخ شهادت:۱۸ژانویه(استان قنیطرسوریه)
اولین بار وقتی مردم با چهره جهاد مغنیه آشنا شدند، که او در مراسم ختم والده سردار سلیمانی شرکت کرده بود. فرزند خوش سیمای حاج رضوان درست پشت سر سردار ایستاده بود و به میهمان خوش آمد می گفت. گاهی شانه های سردار را می بوسید و سردار گاه بر می گشت و با او نجوا می کرد. رابطه صمیمانه حاج قاسم و این جوان او را در کانون توجهات قرار داد. سردار گاه او را به بعضی از میهمانان معرفی می کرد و آنها با لبخند او را در آغوش می کشیدند.
#من_غدیرےام
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
طرح رفاقت باشهدا
#گام_هشتم
نام:محمدرضا
نام خانوادگی:تورجی زاده
فرزند:حسن
متولد:۱۳۴۳/۴/۲۳
شهادت:۱۳۶۶/۲/۵
محل شهادت:بانه منطقه عملیات کربلای۴
به نقل از شهید سید محمد حسین نواب
نوایی ملکوتی داشت؛ بعد از آن همیشه در حجره به همراه دیگر طلبهها نوارهایش را گوش میکردیم.
بسیاری از دوستان مجذوب صدای او بودند، دعای کمیل و توسل او مسیر زندگی خیلی از افراد را عوض کرد.
شب بود که به همراه چند نفر از دوستان دور هم نشسته بودیم، دعای توسل شهید تورجی زاده در حال پخش بود، هر کس در حال خودش بود، صدای در آمد بلند شدم و در را باز کردم، در نهایت تعجب دیدم استاد گرامی ما حضرت آیت الله جوادی آملی پشت در است؛ با خوشحالی گفتم بفرمایید.
ایشان هم در نهایت ادب قبول کردند و وارد شدند، البته قبلاً هم به حجرهها و طلبههایشان سر میزدند.
سریع ضبط را خاموش کردیم، استاد در گوشهای از اتاق نشستند.
بعد گفتند:
"اگر مشکلی نیست ضبط را روشن کنید."
صدای سوزناک و نوای ملکوتی او در حال پخش بود.
استاد پرسیدند:
"اسم ایشان چیست؟"
گفتم :
"محمد رضا تورجی زاده."
استاد پس از کمی مکث فرمودند:
"ایشان (در عشق خدا) سوخته است."
گفتم :
"ایشان شهید شده. فرمانده گردان یا زهرا(سلام الله علیها) هم بوده."
استاد ادامه داد:
"ایشان قبل از شهادت سوخته بوده
#من_غدیرےام
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
بسم رب الحسن علیه السلام
شکسته بالم و در هوای بقیع
یا امام مجتبی ع شنیده ام شمارا کریم آل طاها
میخوانند
روز میلاد نواده شما امام کاظم ع است
باب الحوائج
به آن لحظه های سخت درون زندان سر کردنش
به غربت تک تک امامان معصومم قسم
مارا به خیمه رفقا برسان
باز دوشنبه شد و من راهی بقیع شدم
گرد حرم پر کشیدم و دخیل حرم شدم
#امام_حسنی_ام
#من_غدیری_ام
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
💠امام خامنه ای : امام موسی کاظم (ع) همه زندگی خود را وقف جهاد مقدس ساخته بود
💐«امام موسی کاظم علیه السلام همه زندگی خود را وقف جهاد مقدس ساخته بود؛ یعنی: اولاً تبیین اسلام ناب و تفسیر صحیح قرآن؛ ثانیاً، تبیین مسئله امامت و حاکمیت سیاسی؛ ثالثاً، تلاش برای تشکیل آن جامعه.»
#من_غدیرےام
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
❂○° #وصیٺـــ_نامہ °○❂
خداوندا از جان، مال، خون خود در راه تو و در راه اسلام تو و در راه نایب امام زمان (ع) تو امام خمینی رهبر کبیر انقلاب و مردم انقلابی واقعی میگذرم تا جهانی با عدل اسلامی و حکومت اسلامی در کنار قرآن و در پناه تو داشته باشیم. من برای خدا و به عزم جنگ با کفار به فرموده رهبر میروم تا به سه چیز دست یابم. اول رضای خدا، دوم پیروزی اسلام و سوم شهادت ؛ همانهایی که از اماممان حسین علیه السلام درس گرفتهایم.
من در این دنیا هیچ گونه خواسته یا آرزویی ندارم؛ جز آنکه اسلام پیروز و رهبر سلامت باشند و حکومت عدل اسلامی در جهان مستقر گردد و کافران و منافقان به زیر خاک روند.
#شهید_جمال_تاجیک🌷
#سالروز_ولادت
#من_غدیرےام
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#براے_ڪوثر🌿🦋
🌿🌛احمدࢪضا بیضائے|بࢪادࢪ شہید|
شهید محمود رضا بیضائی🌷
وقتی کوثرش از خواب بیدار میشد و بی قراری میکرد، بغلش میکرد و بلند میشد می ایستاد. بعد دور اتاق راه میرفت و آروم همینطور که تکونش میداد تکرار میکرد: علی، علی، علی...
گاهی چند دقیقه پشت سر هم ذکر علی (ع) رو تکرار میکرد و کوثر دوباره خواب می رفت....
#من_غدیرےام
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
¤ شهید #جاویدالاثر علی سلطان مرادی🌹
• تاریخ شهادت: ۲۲بهمن۹۳
• محل شهادت: سوریه شمالغربدرعا💔
پیکر مطهربازنگشت...😔
مراعت کردن در #بیت_المال
شهید علی سلطانمرادی در تمام دوران خدمت خود در سپاه سعی کرد از بهترین ها باشد،👌
ولی هیچ وقت از بیت المال برای بهتر شدن مایه نگذاشت بلکه از تمام وجود خود مایه گذاشت بسیار به مصرف بیت المال حساس بودند☝️
به طوری که وقتی برای ماموریت داخل شهری با همکارانشان تردد می کردند اگر همکارش می خواست برای انجام کار شخصی مسیر را عوض کند به شدت مخالفت می کرد به حدی که می گفتن
من را به محل کار برگردانید من نمی خواهم با شما همراه باشم ❗️
یا اگر ماموریت کاری یک روزه در شهرهای دیگر بود و می خواست خانواده را با خود ببرد از وسیله شخصی استفاده می کردند👌 و می گفتند اگر تنها بودم چون فقط برای کار بود ماشین اداره را میبردم ولی حالا که خانواده میبرم نمی توانم از وسیله بیت المال استفاده کنم.✅
#من_غدیرےام
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
جمعیت زیادی روبرومون ایستاده بود، تعدادشون خیلی بیشتر از ما بود، بعضیهاشون آموزش دیده بودند و آماده هر اقدامی بودند، بچههای ما حسابی خسته شده بودند، بعضیهاشون عقب تر از ما بودند و هنوز به ما نرسیده بودند، من و حاج محمد و برادر خانمش روبروی جمعیت ایستاده بودیم، اوج درگیری های فتنه 88 بود، حاج محمد گفت: باید یه کاری کرد، انگار که فکری به ذهنش رسیده باشه، با تمام توان و صدایی که داشت فریاد زد: یا حیدر! جمعیت روبرو حسابی وحشت کردند و شروع کردند به عقب نشینی، حسابی گیج شده بودند، بچههای خودمون هم از عقب رسیدند و تونستیم همه رو متفرق کنیم، اون روز خود حضرت حیدر بهمون مدد کرد.
🌷شهید محمد پورهنگ🌷
به روایت دوست شهید
#من_غدیرےام
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🔺 نامهای عجیب از شهید " #سیدمجتبی_میرغفاری " که ۳۰ سال پس از شهادت به خانوادهاش رسید.
در بخشهایی از این نامه آمده است:
🔹وقتی در #شلمچه با دشمن نبرد میکردم به خودم آمدم احساس کردم نسیمی از سوی #کربلا میآید، وقتی درون این احساس بودم یکدفعه صدای ملکوتی را احساس کردم، در همین لحظه، ملائکهای مرا به آغوش کشید، وقتی چشم باز کردم خود را در صحن #اباعبدالله_الحسین در کنار سرور شهیدان یافتم، آری مادر، آری مادرِ شهید مجتبی و ای مادران و همسران شهدا، این است مقام شهیدان.
🔹 مادر ماها پشت سر سرور شهیدان #نماز میخوانیم، هنوز باور ندارم چه میبینم، خوابم یا بیدار، خدایا بچههای فلاح به من خوشآمد میگویند، همه بچهها اینجا هستند، وقتی به مقصد رسیدم بچهها جویای حال خانوادهشان بودند... مادر حال میفهمم من اینجا زنده هستم، در آنجا بیجانی بیش نبودهام...
خدایا به عظمت وبزرگی#شهدا مارامدیون #شهدا نگردان
#من_غدیرےام
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیکر شهیده زهرا شیرویه🌹 سرپرستار بخش کرونا بیمارستان آیت اله بروجردی (ره) تشییع و در گلزار شهدا بروجرد به خاک سپرده شد.💔
#شهیده_مدافع_سلامت
#من_غدیرےام
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#نشاط_معنوی
#تلنگر
🌐 همه ما حق داریم از فضای مجازی استفاده کنیم 📱
اما مهم اینه که چجوری استفاده کنیم. ❗️❗️❗️
ومهم تراین که وقتی توی اتاقمون تنها هستیم
با کی چت می کنیم؟💻 توی گوگل چی سرچ میکنیم؟🔮
پس میشه از فضای مجازی همه جور استفاده رو کرد
خوب یا بد✖️✔️
تصمیمش با خودمونه که کدوم رو انتخاب کنیم
فقط قبل از تصمیم باید کمی فکر کنیم تا هیچ وقت سفره ی دلمون رو واسه هر کسی باز نکنیم .
هرچیزی رو توی گوگل سرچ نکنیم و هر فیلمی رو نبینیم .🎥🔞
مراقب تنهایی مون در فضای مجازی باشیم.
قبل از انجام هرکاری فقط کمی به عاقبت کار فکر کنیم تا تصمیم درست رو بگیریم.
✅خــــــوبــــــــــ/بــــــــــــد🚫
شما کدوم رو انتخاب می کنید؟
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
فضای مجازی هم محضر خداست ⚠️
پس در محضر خدا معصیت نکنیم🔞
#من_ماسک_میزنم
https://eitaa.com/piyroo
#ریحانه
هــرگاه صحبت از دین و حجاب مےشود ، مےگوید : بہ شما مربوط نیست❗️
تو دل♥️ مردی را مےربایے ڪہ شاید تمــام زندگے یڪ زن است... ؛
چگــونہ این اتفاق بہ دیگــران مربوط نیست⁉️
مےگوید : مردان نبینند🙈 ... من هرجــور ڪہ مےخواهم لباس👗 مےپوشم !
اما تو تغــییر دهنده ذات بشر نیستے ...
تنہــا میتوانے خودت را تغــییر دهے ...
مےگوید : دلــ❤️ــم پاک است و حجــاب لازم نیست !
عزیــزم همین حــوالے دل پاک ات را هم باد🌬 برد ...
مراقب باش خودت را نبرد ...
قیمتے ها💰 را باید از دید👀 عمــوم پوشاند ...
#محجــبہها_فرشتہاند
#من_ماسک_میزنم
https://eitaa.com/piyroo
✍ یک جرعه حقیقت، برای قاضیان منصف
دختره با هزار قلم آرایش💅💄🙍♀️
یه خانم چادری رو مشاهده می کنه🧕
میگه، رنگ سیاه چادرت یه حس بد بهم میده، درش بیار که دلم گرفت‼️‼️
این ها مگر همان افرادی نیستند که ندای آزادی پوشش شان گوش جهان رو کر کرده و اگر بهشون تذکری صورت بگیره، میگن که، به تو چه ربطی داره، دوست دارم این طور باشم⁉️
بالاخره پوشش افراد ربطی به دیگران داره یا خیر؟ تکلیف شون واقعا نامعلومه...
وقتی خانم محجبه ای می بینند، میگن حتما چیزی گیرش میاد که چادر می پوشه، میگن حتما از یه جا، دستمزدی، چیزی می گیره...
اما وقتی همان خانم چادری مثلا میگه، یکم حجاب تون رو رعایت کنید، بهتر میشید،بی حجابی گناهه
میگه، من دلم پاکه، قضاوتم نکن🙄⁉️⁉️
آخر قضاوت کنیم یا خیر‼️‼️‼️‼️
آخر پوشش دیگران، ربطی به بقیه یا خیر⁉️‼️‼️‼️
قضاوت با شما، البته اگر با انصاف باشید😏
#من_ماسک_میزنم
https://eitaa.com/piyroo
﴾﷽﴿
💠 #رمان_آیه_های_جنون
💠 #پارت_51
گیج از وضعیتے ڪہ پیش آمدہ میخواهم بہ صورتش نگاہ ڪنم ڪہ اجازہ نمیدهد!
دست لرزانش را آرام روے سرم میڪشد،چادرم از روے موهاے آزادم سُر میخورد.
میدانم اینجا ڪہ هستم،اینجا در آغوش پدرم،براے ڪسے دید ندارد پس دست بہ چادرم نمے برم.
دستش میان خرمن موهاے لختم مے لغزد و پدرانہ شروع میڪند بہ نوازششان!
دست هاے زبرش ڪمے مے لرزند.
چقدر خوش طعم است آغوشش!
و چقدر پاڪ!
صداے پر از نگرانے اش بہ گوشم میخورد:میدونے ڪہ چندتا خواستگار دارے؟
آرام میگویم:بلہ!
_نسبت بہ چندتاشون اصرار دارم؟
فڪرے میڪنم و پاسخ میدهم:تقریبا هیچڪدوم جز...
حرفم را ڪامل میڪند:جز هادے!
با شنیدن نامش نفسم را با حرص بیرون میدهم.
صداے پدرم زنگِ عجیبے بہ خود میگرد!
زنگِ التماس!
_چون میدونم خوشبختت میڪنہ! بهش فڪر ڪن آیہ! بہ خدا صلاحتو میخوام! هر چہ زودتر ازدواج ڪنے خیال منم راحت ترہ.
میخواهم حق بہ جناب از ڪارهاے هادے بگویم!
از حرف زدن غیر مودبانہ اش،از غرور و خودشیفتگے اش،از اینڪہ بہ من نمیخورد!
از اینڪہ دل بہ دو چشمِ آسمانے سپردہ!
اما سڪوت میڪنم.
از حرف هاے پدرم میفهمم میخواهد مرا از شهاب دور نگہ دارد!
از او میترسد...و از اینڪہ نزدیڪِ من باشد!
اما ذهنم را خالے از این فڪرها و قلبم را پر میڪنم از حسِ عشق پدر دخترے مان ڪہ تقریبا براے اولین بار مے چشم.
سرم را بہ سینہ اش مے چسباند،درست روے قلبش!
تازہ میفهمم "آذر" گرمترین "ماہ" سال است!
پدرم میخواهد از گنجینہ اش محافظت ڪند...
از من...
شروع تمام دل آشوبے ها...
نویسنده :
#لیلی_سلطانی 💕
#من_غدیرےام
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
﴾﷽﴿
💠 #رمان_آیه_های_جنون
💠 #پارت_52
خمیازہ اے میڪشم و بے حوصلہ روے چهار چوب در مے نشینم.
چشمانم را چند بار باز و بستہ میڪنم تا خواب از سرم بپرد!
نیم بوت هاے قهوہ اے تیرہ ام مقابلم قرار دارد،خواب آلود بہ سمت خودم مے ڪشانمشان و مشغول بہ پا ڪردنشان میشوم.
صداے نورا از بیرون مے آید:آیہ آمادہ نشدے؟!
بدون اینڪہ جوابش را بدهم بلند میشوم و ڪولہ ام را روے دوشم مے اندازم.
بہ سمت در خروجے قدم برمیدارم،دوبارہ خمیازہ مهمان دهانم میشود!
نورا و طاها در پراید نقرہ اے رنگ طاها نشستہ اند.
قرار شد نورا ڪلاس ڪنڪور ثبت نام ڪند،از امروز ڪلاس هایش شروع میشد.
زیر لب سلامے میڪنم و دستگیرہ ے در عقب را مے فشارم.
همین ڪہ روے صندلے مے نشینم طاها میگوید:سلام خواهر زن ڪوچڪ!
زیر لب سلامے میڪنم و سرم را بہ شیشہ مے چسبانم.
نورا با طعنہ میگوید:آیہ خانم سلام بہ رویِ خوشت! صبحت بہ خیر مهربونم!
چشمانم را مے بندم،بے حوصلہ میگویم:چرا منو بیدار ڪردے؟!
صداے نورا بالا مے رود:بیا اینم عاقبت خوبے ڪردن! طاها پیادہ ش ڪن!
صداے خندہ ے طاها مے پیچد،آرام میگوید:چے ڪارش دارے؟ خواب آلودہ!
زیر لب میگویم:دلم براے آقا طاها میسوزہ گیر تو افتادہ!
صداے نورا نزدیڪ میشود:دلت براے شوهر خودت بسوزہ! بیچارہ چطور تو رو میخواد تحمل ڪنہ؟!
پوزخندے میزنم:همین ڪہ قرارہ منو داشتہ باشہ براش ڪافیہ!
قهقهہ میزند:آرہ! منم دقیقا تو صورت هادے اینا رو میبینم!
سریع چشمانم را باز میڪنم،میداند روے هادے حساس شدہ ام.
سرش را بہ سمتم برمیگرداند و میگوید:خوابت پرید؟!
و بلافاصلہ چشمڪ میزند!
چشم غرہ اے نثارش میڪنم و چشم بہ بیرون پنجرہ مے دوزم.
یاد رفتار دیشب پدرم مے افتم.
فڪرم درگیرترہ شدہ،از دیشب برقِ نگرانے مدام در چشمانش مے درخشد!
اصرارش براے ازدواج با هادے بخاطرہ شهاب است!
اما ازدواج با هادے مثلِ از چالہ بہ چاہ افتادن است!
صداے نورا اجازہ نمیدهد بیش از این فڪر ڪنم:اجازہ هست آقا معلم؟
با لبخند نگاهش میڪنم،دستش را بہ نشانہ ے اجازہ گرفتن بالا بردہ.
طاها سعے دارد لبخندش را پنهان ڪند اما من از این یڪ وجب آینہ مے بینم چہ برسد بہ نورا!
جدے میگوید:نورا صد دفعہ نگفتم اینطورے باهام حرف نزن؟
زبانش این را میگوید اما دلش نہ!
مے میرد براے بچہ بازے هاے نورا!
نورا بے توجہ میگوید:اجازہ دادے یا نہ؟!
خندہ در صداے طاها موج میزند:خب! اجازہ!
در ظاهر نشان نمیدهم اما بہ طاها غبطہ میخورم!
منبع انرژے اے مثل نورا دارد!
حرف هایش،شوخے هایش،
و مخصوصا خندہ هایش...
زندگے را برایت جریان مے اندازد.
_اینجا ڪہ میخوایم بریم چطوریہ؟ چرا نذاشتے از بابا پول بگیرم؟
طاها همانطور ڪہ فرمان را مے چرخاند میگوید:بہ منے ڪہ معلمم اعتماد ندارے؟! مطمئن باش از بهتریناس!
_اوووم،خب قسمت دوم سوالم!
طاها از آینہ نگاهے بہ من مے اندازد و میگوید:هزینہ هاے زن بہ عهدہ ے شوهرشہ!
میدانم جلوے من رعایت میڪند،وگرنہ آقاے معلمِ فیزیڪمان خوب نغمہ هاے عاشقانہ را حفظ ڪردہ.
مشغول نگاہ ڪردن خیابان هاے خلوت میشوم،تا هم من ڪمتر معذب باشم هم آن ها.
_خب هزینہ هاش چطوریہ؟!
_خوبہ!
نورا ڪلافہ میگوید:خوب یعنے چقدر؟!
این بار طاها با شیطنت جواب میدهد:یعنے خوب!
فڪر ڪنم نورا نگاہ غضب آلودش را نثارش میڪند ڪہ میگوید:دوازدہ تومن!
با فریاد نورا ڪر میشوم:دوازدہ ملیون تومن؟!
با حرص ادامہ میدهد:اونوقت چرا نذاشتے از بابام بگیرم؟! اون بیچارہ میخواست بدہ!
طاها چیزے نمیگوید.
_با توام!
طاها باز هم چیزے نمیگوید!
نورا با لحن ملایم میگوید:من ڪلاس ڪنڪور نمیخوام! خونہ درس میخونم مگہ غیر ڪتاباے درسیہ؟!
طاها میگوید:تو خواستے منم سعے ڪردم خوبشو فراهم ڪنم!
نورا مظلومانہ میگوید:من هیچ جا نمیرم! آیہ رو میرسونیم بعدش میرے سرڪار!
لبخند میزنم،وقتے نمیگوید نمیروم واقعا نمے رود!
طاها با تحڪم میگوید:میرے!
نورا جدے میگوید:نِ...مے...رَم! سہ بخشہ!
طاها با حرص میگوید:اونوقت چرا؟!
_چون نمیخوام خرج بیخود ڪنیم! بمیرمم تو سختے نمیندازمت!
_میرے! هیچ سختے ام نیس!
_نمیرم!
چقدر دعوایشان شیرین است.
هر دو براے راحت بودن دیگرے بحث میڪنند!
نورا براے طاها و طاها براے نورا!
چشمم بہ ڪوچہ ے مدرسہ مے افتد،سریع میگویم:شڪر میون ڪلامتون یاڪریماے عاشق! من همینجا پیادہ میشم!
نورا حرصے تر میشود:یعنے چے یاڪریم؟!
میخندم:وا پرندہ بہ این ماهے!
طاها نزدیڪ درِ مدرسہ ماشین را نگہ میدارد.
تشڪر میڪنم،دستگیرہ ے در را براے پیادہ شدن مے فشارم ڪہ نورا میگوید:صبر ڪن آیہ!
ڪیفش را باز میڪند و مشغول گشتن میشود،چند لحظہ بعد بستہ ے شڪلاتے بہ سمتم میگرد و میگوید:بیا صُبونہ نخوردے.
شڪلات را از دستش میگیرم:مرسے آجے!
#ادامہ_دارد...
نویسنده :
#لیلی_سلطانی 💕
#من_غدیرےام
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo