جهاد شهید چمران یک جهاد به تمام معنا الهی بود و شوق شهادت او را ناآرام کرده بود و گمشده او چیزی بود به نام شهادت که به این فیض عظیم نائل شد.
این عارف و سالک راه حق و یار وفادار امام راحل با شخصیت برجسته علمی که داشت
مرد عمل بود و جوهره شخصیتی وی را
اخلاص او تشکیل داده بود.
😔
جامانده ترین به خیمه تو کیست
ای شهید
به همان مناجاتی کهدر دهلاویه
در یادمان تو سرشد
شفاعتم میکنی؟ 😔
سلام بر چمران شهید
#در_آرزوی_شهادت
#محرم
🚩#ما_ملت_امام_حسینیم
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
⛔️
❌آهاـــے..
✓دُختـَرے↯ کِه نَــذر کَردے این یِه ماهو واسه #امام_حسیڹ چادر سیاه سَـر کُنــے✓ 🏴
❌آهاــے✘
✓پِسَـرے↯ کِه موهات آخرین مُدِ فَشِنہ ولے این شبا یه تیپ یه دَست مِشکی زَدے و سَرِت رو پاییـــن اِنداختــے✓ 😌
❌آهاــے✘
✓دُختـَرے↯ کِه تو خیابون صِداےِ نوحہ شِنیدے و روسَریتو کِشیدے جُلو و گُفتے اِمشَبو بیخیـــال✓ 😇
❌آهاــے✘
✓پِسـَرے↯ که اِمشَب دوستِت خواست بِه یـِه دُختـَر تیـکہ بِندازه
دَست گُذاشتے رو شونَــش گُفتـــے :
این شبا ⇱مُحرَمہ⇲ بیخیـــال . . . ✋
❌آهاــے✘
✓دوستــے↯ کہ به احترامِ این شَبا بی خیال جُک و ۱۸+ شُدے
" آهاـــــــے"
ـ⇙⇙ با تـــ⇩ ⇩ـــو ام ⇘⇘ـ
↫⇇ #واقعـا_دمٺـــــــ_گـــرم ⇉↬
ـ ⇖⇖⇖⇧⇧⇧⇧⇗⇗⇗ ـ
✔ ولی ای کاش همه میدونستیم :
#ڪل_یوم_عاشورا 💔
و
#ڪل_ارض_ڪربلاست ...!💔
✔ ای کاش همیشه همینطور بودیم
#ما_ملت_امام_حسینیم
#من_ماسک_میزنم
https://eitaa.com/piyroo
💠 #تلنگر
برادر دینی
مسلمان عزیز
حواست هست🤔
وقتی میگویند : #حجاب و #عفاف،
نگاه و ذهن ات فقط بسوی زن ها نرود!!!
خودت را هم وارسی کن.
افکارت را هم بسنج...
آیا نگاه ات را ارزیابی کرده ای⁉️
قلب ات در جمع زنان، چقدر آلوده تر می تپد⁉️
صبر کن🤚
کمی آهسته تر
حیا و حجاب ،فقط مخصوص زنان نیست...
بعنوان یک مرد مسلمان،
چقدر عفیفانه پوشیده ای⁉️
چقدر عفیفانه گفته ای⁉️
چقدر عفیفانه نظر کرده ای⁉️
چقدر عفیفانه کار کرده ای⁉️
چقدر عفیفانه زندگی کرده ای ⁉️
#حجاب_آقایان
#جوان #آقا
♥️)#اللهُمَ عَڄِݪ ڷِوَڸيڪـ اݪـڢڔڄ
#ما_ملت_امام_حسینیم
#من_ماسک_میزنم
https://eitaa.com/piyroo
🖤🌷
به سید میگفتن :
اینا ڪی هستندمياري هيئت ؛
بهشون مسئوليت میدی؟!
میگُفت:🍃
ڪسی ڪه توراه نیست ،اگه بیاد
توی مجلس اهـل بیٺ و یه گوشه بشینـه
و شما بهش بها ندی،میـره و دیگه هم برنمیگرده اماوقتی تحویلش بگیری،جذب
همین راه میشه!
#شهید #سید_مجتبـی_علمدار
🕊روحش شاد با ذکر #صلوات
🚩#ما_ملت_امام_حسینیم
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
1_15641719.mp3
2.29M
چقدر سخت است حال عاشقی 😇 که نمیداند محبوبش نیز هوای او را دارد یا نه....😞💔
#پیشنهاد_دانلود 👌
🎤#شهید سیدمجتبی علمدار💞
🚩#ما_ملت_امام_حسینیم
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
2️⃣ ❌⚫️ کربلا، نماد همه تاریخ - قسمت دوم ♦️▪️ سال دهم هجری حضرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وس
3️⃣
❌⚫️ کربلا، نماد همه تاریخ - قسمت سوم
♦️▪️حضرت امام حسین علیه السلام در مسجد نشسته بودند، عدهای آمدند و گفتند والی مدینه شما را میخواهد، امام فرمود معاویه مرده پسرش به حکومت رسیده، میخواهند مرا ببرند دارالحکومه و از من بیعت بگیرند، حضرت با ۳۰ نفر از جوانان بنی هاشم به دارالحکومه رفتند، به جوانان بنی هاشم فرمودند پشت در منتظر باشید، اگر من فریاد زدم بریزید توی دارالحکومه، حضرت امام حسین علیه السلام از شهادت نمیترسیدند، نمیخواستند از شهادتشان سوء استفاده شود، امام زیر بار بیعت نرفتند، حضرت بعد از این جریان مدینه را ترک کرده و به مکه آمدند، امام میخواستند موجی ایجاد کنند که دنیا را تکان بدهد، میخواستند درسی بدهند که تا آخر دنیا مردم فراموش نکنند، حضرت سوم شعبان وارد مکه شدند، تا هشتم ذیالحجه آنجا بودند، نزدیک به چهار ماه در مکه توقف کردند، در این چهار ماه روشنگری میکردند، یزید ملعون و پلید را به مردم میشناساندند، و قبل از شروع مناسک حج مکه را ترک کردند، میخواستند توجه همه را به این حرکت جلب کنند، مردم حواسشان را جمع کنند که چرا حضرت که چهار ماه در مکه توقف داشتند، چرا مناسک حج را انجام ندادند، چرا دو روز دیگر صبر نکردند؟ همه حرکات حضرت امام حسین علیه السلام حساب شده بود ، در طی پنجاه سال به خصوص در زمان خلافت خلیفه سوم ، اسلام خیلی منحرف شده بود ، امام حسین میخواهد چند ماهه انحراف مسیر پنجاه ساله اسلام را اصلاح کند ، این اصلاح مسیر اسلام از نظر برنامه ریزی و فوت و فن باید خیلی حکیمانه باشد ، باید خیلی مدیریت وجود داشته باشد که بتواند چند ماهه یک مسیر انحرافی پنجاه ساله را به راه اصلی برگرداند ، این خیلی هنر میخواهد ، و این هنر و مدیریت را حضرت امام حسین علیه السلام داشتند...
وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى
#حبیب_الله_یوسفی
#کربلا_نماد_همه_تاریخ
🚩#ما_ملت_امام_حسینیم
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
3️⃣ ❌⚫️ کربلا، نماد همه تاریخ - قسمت سوم ♦️▪️حضرت امام حسین علیه السلام در مسجد نشسته بودند، عدها
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ ۴
❌⚫️ کربلا، نماد همه تاریخ - قسمت چهارم
♦️▪️ امام حسین علیه السلام ،نامه مینوشتند به بزرگان هر قبیله، اگر نمیآمدند اتمام حجت بود، اگر میآمدند و شهید میشدند ولولهای در قبیله خودشان ایجاد میکردند، اینها همه برنامه ریزی شده بود، حرکت امام حسین انقلاب فرهنگی بود، زور شمشیر نبود، حضرت مسلم را به عنوان سفیر فرستادند کوفه، و بیعت کوفیان و بعد بیعت شکنی و شهادت حضرت مسلم علیه السلام، و باقی ماجرای کوفیان عهد شکن...
♦️▪️ خداوند رحمت کند شهید مطهری را ، کتابی دارد به نام حماسه حسینی، شرح تحریفهای واقعه کربلا است، شهید مطهری میگوید هیچ تاریخی مثل کربلا روشن نیست و هیچ تاریخی هم مثل کربلا اینقدر دروغ به آن نبستهاند «لعنت الله علی الکاذبین» قرآن میفرماید خدا لعنت کند دروغگو را، حضرت امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام به اینهایی که غلو میکنند نفرین کردند، فرمودند اینقدر من را بالا نبرید، اینقدر غلو نکنید، گاهی وقتها بعضیها خیلی غلو میکنند، میخواهند حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها را توصیف کنند، میگویند هزار نفر مانند حضرت مریم سلام الله علیها کنیز حضرت فاطمه الزهرا هستند، الله اکبر، پناه بر خدا از شر غلو، حضرت مریم خودشان یک معصوم هستند، آخر این چه حرف غلطی است؟ حالا یعنی میخواهند شأن و مقام حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها را بالا ببرند، حضرت مریم یک معصوم و مادر پیامبر اولی العزم است، شما میخواهی مقام یک معصوم را نشان بدهی حق نداری یک معصوم دیگر را تحقیر کنی...
وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى
#حبیب_الله_یوسفی
#کربلا_نماد_همه_تاریخ
🚩#ما_ملت_امام_حسینیم
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ ۴ ❌⚫️ کربلا، نماد همه تاریخ - قسمت چهارم ♦️▪️ امام حسین علی
❌⚫️ کربلا، نماد همه تاریخ - قسمت پنجم
♦️⚫️ بسیاری از مردم از خطبه حضرت ابوالفضل علیه السلام بر بام کعبه بیخبرند و آن را نخوانده و نشنیدهاند، حضرت ابوالفضل ع. در ایامی که همراه حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در مکه بودند، خطبه شورانگیزی بر بام کعبه خواندند...
❌⚫️ كتاب مناقب ساده الكرام، تألیف سید عین العارفین هندی این خطبه را ثبت کرده است...
⬅️ متن خطبه حضرت ابوالفضل علیه السلام:
❎ بنام خداوند بخشنده مهربان
سپاس خدای را كه بیت الله را با قدوم پدرش (منظور امام حسین است) مشرف كرد، كسی كه دیروز بیت بود، امروز قبله گردید.
ای ناسپاسان گناهكار آیا راه بیت را بر امام نیكوكاران می بندید؟ چه كسی سزاوارتر به این بیت است از دیگر موجودات؟ و چه كسی نزدیكترین به این خانه است؟ و اگر حكمت های خداوند بلند مرتبه نبود و اسرار بالا و امتحانات موجودات نبود، همانا بیت به سوی ایشان [امام حسین] پرواز می كرد؛ قبل از اینكه مردم حجر را لمس كنند، حجر دستانش [امام حسین] را لمس می كند و اگر خواست مولای من خواست خداوند رحمن نبود هر آینه بر سر شما مانند بازِ شكاری كه بر گنجشكان فرود می آید نازل می شدم.
آیا قومی را كه مرگ را در كودكی به بازی می گرفتند می ترسانید، در حالی كه الان در مردانگی قرار دارند. همه جانم فدای آقا که مولای همه موجودات هستند.
هیهات بنگرید سزاوار است از چه كسی پیروی كنید، به كسی كه شراب می نوشد [یزید ملعون] یا كسی كه صاحب حوض و كوثر است؛ كسی كه در خانه وحی و قرآن است، یا كسی كه در بیتش اسباب لهو و نجاست است؛ و یا كسی كه خانه اش محل نزول آیه تطهیر است.
شما در غلطی واقع شدید كه قریش واقع شدند. چرا كه اراده قتل پیامبر (صلی الله علیه و آله) را كردند و شما اراده قتل پسر دختر پیامبرتان را و [این حیله] برای ایشان تا وقتی امیرالمؤمنین (علیه السلام) زنده بود ممكن نشد. پس چگونه ممكن است كشتن ابا عبدالله الحسین تا وقتی كه من زنده ام؟
بیایید تا به راهش [راه كشتن امام حسین] آگاهتان كنم؛ پس باید اول مبادرت به كشتن من كنید، و گردنم را بزنید تا به مقصودتان برسید. تا من زنده هستم دستتان به مولایم نمیرسد، خدا شما را به مقصودتان نرساند و عمرتان و فرزندانتان را كوتاه كند و لعنت خدا بر شما و پدرانتان [كه قصد كشتن پیامبر را داشتند ] باد.
وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى
#حبیب_الله_یوسفی
#کربلا_نماد_همه_تاریخ
ادامه ...
🚩#ما_ملت_امام_حسینیم
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
پویانفر، میخونم هر سحر آروم.mp3
8.39M
⏯مداحی شنیدنی👌👌👌👌
«می خونم هر سحر آروم»
🎤با نوای محمدحسین #پویانفر
🚩#ما_ملت_امام_حسینیم
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 اهتزاز پرچم امام حسین (ع) در نیویورک
این روز حضور در خیابانهای نیویورک را روز «امام حسین» یا «حسین دِی» میخوانند.
🚩#ما_ملت_امام_حسینیم
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_بیست_و_یکم
💠 کنار حوض میان حیاط صورتم را شست، در آغوشش مرا تا اتاق کشاند و پرده را کشید تا راحت باشم و ظاهراً دختری در خانه نداشت که با #مهربانی عذر تقصیر خواست :«لباس زنونه خونه ما فقط لباسای خودمه، ببخشید اگه مثل خودت خوشگل نیس!»
از کمد کنار اتاق روسری روشن و پیراهن سبز بلندی برایم آورد و به رویم خندید :«تا تو اینا رو بپوشی، شام رو میکشم!» و رفت و نمیدانست از #درد پهلو هر حرکت چه دردی برایم دارد که با ناله زیر لب لباسم را عوض کردم و قدم به اتاق نشیمن گذاشتم.
💠 مصطفی پایین اتاق نشسته بود، از خستگی سرش را به دیوار تکیه داده و تا چشمش به من افتاد کمی خودش را جمع کرد و خواست حرفی بزند که مادرش صدایمان کرد :«بفرمایید!»
شش ماه بود سعد غذای آماده از بیرون میخرید و عطر دستپخت او مثل رایحه دستان #مادرم بود که دخترانه پای سفره نشستم و باز از گلوی خشکم یک لقمه پایین نمیرفت.
💠 مصطفی میدید دستانم هنوز برای گرفتن قاشق میلرزد و ندیده حس میکرد چه بلایی سرم آمده که کلافه با غذا بازی میکرد.
احساس میکردم حرفی در دلش مانده که تا سفره جمع شد و مادرش به آشپزخانه رفت، از همان سمت اتاق آهسته صدایم کرد :«خواهرم!»
💠 نگاهم تا چشمانش رفت و او نمیخواست دیدن این چهره شکسته دوباره زخم #غیرتش را بشکافد که سر به زیر زمزمه کرد :«من نمیخوام شما رو #زندانی کنم، شما تو این خونه آزادید!» و از نبض نفسهایش پیدا بود ترسی به تنش افتاده که صدایش بیشتر گرفت :«شاید اونا هنوز دنبالتون باشن، خواهش میکنم هر کاری داشتید یا هر جا خواستید برید، به من بگید!»
از پژواک پریشانیاش ترسیدم، فهمیدم این کابووس هنوز تمام نشده و تمام تنم از درد و خستگی خمیازه میکشید که با #وحشت در بستر خواب خزیدم و از طنین #تکبیرش بیدار شدم.
💠 هنگامه #سحر رسیده و من دیگر زینب بودم که به عزم #نماز_صبح از جا بلند شدم. سالها بود به سجده نرفته بودم، از خدا خجالت میکشیدم و میترسیدم نمازم را نپذیرد که از شرم و وحشت سرنوشتم گلویم از گریه پُر شده و چشمانم بیدریغ میبارید.
نمازم که تمام شد از پنجره اتاق دیدم مصطفی در تاریک و روشن هوا با متانت طول حیاط را طی کرد و از در بیرون رفت. در #آرامش این خانه دلم میخواست دوباره بخوابم اما درد پهلو امانم را بریده و دیگر خوابم نمیبرد که میان بستر از درد دست و پا میزدم.
💠 آفتاب بالا آمده و توان تکان خوردن نداشتم، از درد روی پهلویم کز کرده و بیاختیار گریه میکردم که دوباره در حیاط به هم خورد و پس از چند لحظه صدای مصطفی دلم را سمت خودش کشید :«مامان صداش کنید، باید باهاش حرف بزنم!»
دستم به پهلو مانده و قلبم دوباره به تپش افتاده بود، چند ضربه به در اتاق خورد و صدای مادر مصطفی را شنیدم :«بیداری دخترم؟» شالم را با یک دست مرتب کردم و تا خواستم بلند شوم، در اتاق باز شد.
💠 خطوط صورتم همه از درد در هم رفته و از نگاهم ناله میبارید که زن بیچاره مات چشمان خیسم ماند و مصطفی #صبرش تمام شده بود که جلو نیامد و دستپاچه صدا رساند :«میتونم بیام تو؟»
پتو را روی پاهایم کشیدم و با صدای ضعیفم پاسخ دادم :«بفرمایید!» و او بلافاصله داخل اتاق شد. دل زن پیش من مانده و از اضطرار نگاه مصطفی میفهمید خبری شده که چند لحظه مکث کرد و سپس بیهیچ حرفی از اتاق بیرون رفت.
💠 مصطفی مقابل در روی زمین نشست، انگشتانش را به هم فشار میداد و دل من در قفس سینه بال بال میزد که مستقیم نگاهم کرد و بیمقدمه پرسید :«شما شوهرتون رو دوست دارید؟»
طوری نفس نفس میزد که قفسه سینهاش میلرزید و سوالش دلم را خالی کرده بود که به لکنت افتادم :«ازش خبری دارید؟»
💠 از خشکی چشمان و تلخی کلامش حس میکردم به گریههایم #شک کرده و او حواسش به حالم نبود که دوباره پاپیچم شد :«دوسش دارید؟»
دیگر درد پهلو فراموشم شده و طوری با تندی سوال میکرد که خودم برای #آواره شدن پیشدستی کردم :«من امروز از اینجا میرم!»
💠 چشمانش درهم شکست و من دیگر نمیخواستم #اسیر سعد شوم که با بغضی #مظلومانه قسمش دادم :«تورو خدا دیگه منو برنگردونید پیش سعد! من همین الان از اینجا میرم!»
یک دستم را کف زمین قرار دادم تا بتوانم برخیزم و فریاد مصطفی دلم را به زمین کوبید :«کجا میخواید برید؟» شیشه محبتی که از او در دلم ساخته بودم شکست و او از حرفم تمام وجودش در هم شکسته بود که دلم را به محکمه کشید :«من کی از رفتن حرف زدم؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
✍️ کانال #داستانهای_ممنوعه
🚩#ما_ملت_امام_حسینیم
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_بیست_و_دوم
💠 نگاهش میدرخشید و دیگر نمیخواست احساسش را پنهان کند که #مردانه به میدان زد :«از دیشب یه لحظه نتونستم بخوابم، فقط میخوام ازتون مراقبت کنم، حالا بذارم برید؟»
دلم لرزید و پای رفتنم دل او را بیشتر لرزانده بود که نفسش در سینه ماند و صدایش به سختی شنیده شد :«من فقط میخواستم بدونم چه احساسی به #همسرتون دارید، همین!»
💠 باورم نمیشد با اینهمه #نجابت بخواهد به حریم من و سعد وارد شود که پیشانیام از شرم نم زد و او بیتوجه به رنجش چشمانم نجوا کرد :«میترسیدم هنوز دوسش داشته باشید!»
احساس تهنشین شده در صدایش تنم را لرزاند، در برابر چشمانی که گمان میکردم هواییام شدهاند، شالم را جلوتر کشیدم تا صورتم کمتر پیدا باشد.
💠 انگار دیگر در این خانه هم امنیتی نبود و باید فرار میکردم که با خبرش خانه خیالم را به هم ریخت :«صبح موقع نماز سیدحسن باهام تماس گرفت. گفت دیشب بچهها خروجی #داریا به سمت حمص یه جنازه پیدا کردن.»
با هر کلمه نفسش بیشتر در سینه فرو میرفت و من سختتر صدایش را میشنیدم که دیگر زبانش به سختی تکان میخورد :«من رفتم دیدمش، اما مطمئن نیستم!»
💠 گیج نگاهش مانده و نمیفهمیدم چه میگوید که موبایلش را از جیب پیراهن سفیدش بیرون کشید، رنگ از صورتش پرید و مقابل چشمانم به نفس نفس افتاد :«باید هویتش تأیید بشه. اگه حس میکردم هنوز دوسش دارید، دیگه نمیتونستم این عکس رو نشونتون بدم!»
همچنان مردد بود و حریف دلش نمیشد که پس از چند لحظه موبایل را مقابلم گرفت و لحنش هم مثل دستانش لرزید :«خودشه؟»
💠 چشمانم سیاهی میرفت و در همین سیاهی جسدی را دیدم که روی زمین رها شده بود، قسمتی از گلویش پاره و خون از زیر چانه تا روی لباسش را پوشانده بود.
سعد بود، با همان موهای مشکی ژل زده و چشمان روشنش که خیره به نقطهای ناپیدا مانده بود و قلبم را از تپش انداخت. تمام بدنم رعشه گرفته و از سفیدی صورتم پیدا بود جریان #خون در رگهایم بند آمده که مصطفی دلواپس حالم مادرش را صدا زد تا به فریادم برسد.
💠 عشق قدیمی و #زندانبان وحشیام را سر بریده و برای همیشه از شرّش خلاص شده بودم که لبهایم میخندید و از چشمان وحشتزدهام اشک میپاشید.
مادرش برایم آب آورده و از لبهای لرزانم قطرهای آب رد نمیشد که خاطرات تلخ و شیرین سعد به جانم افتاده و بین برزخی از #عشق و بیزاری پَرپَر میزدم.
💠 در آغوش مادرش تمام تنم از ترس میلرزید و #تهدید بسمه یادم آمده بود که با بیتابی ضجه زدم :«دیشب تو #حرم بهم گفت همین امشب شوهرت رو سر میبره و عقدت میکنه!» و نه به هوای سعد که از وحشت ابوجعده دندانهایم از ترس به هم میخورد و مصطفی مضطرب پرسید :«کی بهتون اینو گفت؟»
سرشانه پیراهن آبی مادرش از اشکهایم خیس شده و میان گریه معصومانه #شهادت دادم :«دیشب من نمیخواستم بیام حرم، بسمه تهدیدم کرد اگه نرم ابوجعده سعد رو میکشه و میاد سراغم!»
💠 هنوز کلامم به آخر نرسیده، خون #غیرت در صورتش پاشید و از این تهدید بیشرمانه از چشمانم شرم کرد که نگاهش به زمین افتاد و میدیدم با داغیِ نگاهش زمین را آتش میزند.
مادرش سر و صورتم را نوازش میکرد تا کمتر بلرزم و مصطفی آیه را خوانده بود که به چشمانم خیره ماند و خبر داد :«بچهها دیشب ساعت ۱۱ پیداش کردن، همون ساعتی که شما هنوز تو #حرم بودید! یعنی اون کار خودش رو کرده بود، چه شما حرم میرفتید چه نمیرفتید دستور کشتن همسرتون رو داده بود و ...» و دیگر نتوانست حرفش را ادامه دهد که سفیدی چشمانش از عصبانیت سرخ شد و گونههایش از #خجالت گل انداخت.
💠 از تصور بلایی که دیشب میشد به سرم بیاید و به حرمت حرم #حضرت_سکینه (سلاماللهعلیها) خدا نجاتم داده بود، قلبم به قفسه سینه میکوبید و دل مصطفی هم برای محافظت از این #امانت به لرزه افتاده بود که با لحن گرمش التماسم میکرد :«خواهرم! قسمتون میدم از این خونه بیرون نرید! الان اون حرومزاده زخمیه، تا زهرش رو نپاشه آروم نمیگیره!»
شدت گریه نفسم را بریده بود و مادرش میخواست کمکم کند تا دراز بکشم که پهلویم در هم رفت و دیگر از درد جیغ زدم. مصطفی حیرتزده نگاهم میکرد و تنها خودم میدانستم بسمه با چه قدرتی به پهلویم ضربه زده که با همه جدایی چندسالهام از هیئت، دلم تا #روضه در و دیوار پر کشید.
💠 میان بستر از درد به خودم میپیچیدم و پس از سالها #حضرت_زهرا (علیهاالسلام) را صدا میزدم تا ساعتی بعد در بیمارستان که مشخص شد دندهای از پهلویم ترک خورده است.
نمیخواست از خانه خارج شوم و حضورم در این بیمارستان کارش را سختتر کرده بود که مقابل در اتاق رژه میرفت مبادا کسی نزدیکم شود...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🚩#ما_ملت_امام_حسینیم
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایتگری شهدایی قسمت766
#ببینید
🎥 #کلیپ_تصویری
🏴 السلام علیک یا اباعبدالله
▪️ کشف پیکر مطهر یک شهید در محور #فکه با #پیراهن_مشکی و در آستانه ماه محرم الحرام ۱۴۴۲
🚩#ما_ملت_امام_حسینیم
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
🕊#شهیدعبدالله_شهروي
فرزند غلامعلي و معصومه شهروي، در دوم دي ماه سال1341 در خانواده اي زحمتكش در روستاي كرند در دو كي ل ومتري شمال غربي گرمسار به دنيا آمد. در كودكي به بيماري سختي مبتلا شد كه اميدي به زنده بودنش نبود ولي خواست خدا بود كه اوبماند.عبدالله در هفت سالگي به مدرسه رفت و دوران تحصيلات ابتدايي را درروستاي خود گذراند. بود. به افراد مسن خيلي احترام ميگذاشت و در كارها به آنها كمك مي كرد.عبدالله ديپلمش را در رشته ي ساختمان گرفت . در طي اين سال ها علاوه بر درس خواندن، در كار كشاورزي و دامپروري به پدرش كمك مي كرد و با شروع حركت انقلابي مردم، در راهپيمايي ها و تظاهرات شركت مي كرد. بعد از آن كه دانشجويان پيرو خط امام لانه جاسوسي آمريكا راتسخيركردند، گروه ها، احزاب و جمعيت هاي مختلفي از سراسر كشور به حمايت ازاين اقدام انقلابي به تهران مي رفتند . يك روز هم عبدالله با تعدادي ازدوستان خود از گرمسار با پاي پياده به طرف لانه جاسوسي در تهران به راه افتادند و پس از اعلام حمايت حضوري، به منزل برگشتند . اين حركت دانشجويان آن قدر بزرگ و مهم بود كه امام خميني آن را به انقلاب دوم تعبير كردند.بعد از پيروزي انقلاب و شروع جنگ تحميلي در هفتم آذر ماه سال1360 عضو رسمي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي گرمسار شد و مدت دوماه آموزش عمومي را در پادگان آموزش شهيد محمد منتظري قم گذراندو بعد از آموزش به جبهه رفت.
🚩#ما_ملت_امام_حسینیم
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
🕊#شهیدعبدالله_شهروي فرزند غلامعلي و معصومه شهروي، در دوم دي ماه سال1341 در خانواده اي زحمتكش در روست
عبدالله بيشتر وقتش در جبهه بودو درجبهه با اين كه فرمانده گردان بودنقش پدر را براي رزمنده ها ايفا مي كرد. به طوري كه در شب
به همه ي چادرها سر مي زد و مواظب آنها بود.زماني كه در كردستان بودبه عمليات برون مرزي مي رفت. براي ماه ها امكان تماس يا دادن نامه نبود .بنابراين چند نامه مي نوشت و در مقر اصلي در قرارگاه رمضان مي گذاشت وبه دوستانش سفارش مي كرد، هر موقع نامه اي از خانه برايش آمد، يكي ازاين نامه ها را به عنوان پاسخ به آدرس منزل بفرستند.او در عمليات هاي زيادي از جمله كربلاي 1،كربلاي 5والفجرشركت داشت.در فرودين ماه سال 1365 به منطقه جنوب اعزام و در تيپ 21 امامرضا(ع) در گردان قائم (عج) به عنوان فرمانده گروهان مشغول شد . درهمان سال در كنكور سراسري شركت كرد و در دانشگاه شهيد مهاجراصفهان در رشته ساختمان پذيرفته شد، ولي ترجيح داد در جبهه بماند. باتاسيس تيپ مستقل 12 قائم آل محمد- عجل الله تعالي فرجه الشريف در مرداد ماه همان سال با رشادت و دلاوري - كه از خود بروز دادبه فرماندهي گردان امام سجاد (ع) منصوب شد.او سي و هشت ماه از عمر شصت ماهه اش در سپاه را داوطلبانه درجبهه هاي غرب و جنوب گذراند.شب عمليات كربلاي 5 گردان عبدالله به محاصره دشمن بعثي درآمد. عبدالله بچه ها را يكي يكي از مسيري كه فقط امكان تردد يك نفر بود به عقب فرستاد. يك دستگاه تانك هم آتش گرفته
بود و منطقه را مثل روز روشن كرده بود. فاصله ي زيادي با دشمن داشتند.تقي و عبدالله و يك بيسيم چي آخرين نفرهايي بودند كه بر مي گشتند.نزديك همان تانك سرانجام در بيست و سوم دي ماه سال 1365آتش گرفته گلوله اي به چشمش اصابت كرد و به شهادت رسيد.
بعد از شهادتش فهميدم او فرمانده گردان بود. » : پدر شهيد بيان مي كندچون هر وقت از او مي پرسيدم: چه كار مي كني؟ مي گفت : هيچي ! همون كاري كه ديگران مي كنند. آنقدر راز دار بود كه كوچكترين خبرهاي جبهه و جنگ را به كسي نمي گفت، مگر به كسي كه مورد اطمينانش بود.
📜#سردارشهيدعبدالله_شهروي در #وصيتنامه_اش بيان مي كند
كه تمام جان و مال خود را در قبال اين انقلاب فدا كرديد- از ولايت فقيه و امام عزيز پيروي كنيد و هميشه يار و ياورشان باشيد و از آنها جدانشويد. وحدت خود را حفظ كنيد. مساجد را پرنماييد و نگذاريد مساجدخالي بماند، چون انقلاب از درون همين مساجد و جماعت ها به وقوع پيوست. از تفرقه و جدايي پرهيز نماييد كه دشمنان اسلام مي خواهند بين ما تفرقه باشد. نمازهايتان را به جماعت بخوانيد و هميشه به نماز جمعه برويد و از رفتن فرزندانتان به جبهه هاي حق عليه باطل جلوگيري نكنيد .امام را دعا كنيد. اي رزمندگان عزيز، اطاعت از ولايت فقيه كنيد و از حرف فرمانده پيروي كنيد و آن را اجرا كنيد و براي اسلام پيكار كن يد . برادران عزيز، سپاه را بايد به صورت حوزه علميه درآوريد و تقوا و علم را پيشه خودسازيد.مادر عزيزم، اگر خواستي گريه كني براي امام حسين (ع) گريه كن و
برادر عزيزم محمد هميشه علم بياموز
🚩#ما_ملت_امام_حسینیم
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
طبق روال شــبانه هر بزرگواری 14 صلوات به
نیابت از
#شهیدعبدالله_شهروی
جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان «عج»
و سلامتی رهبر عزیزمان شفای همه بیماران عاقبت بخیری شما عزیزان ....
» اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم 🌸
#التماس_دعای_فرج
ســـلام و صــلوات خــدا بر شـــهدا و امام شـــ.❤️ـــهدا
🕊ســـلام بـر شــــ🌷ــهید
#شهیدعبدالله_شهروی
#اللهم_الرزقنا_توفیق_الشهادة_فی_سبیلک_مع_رفقائنا_به_حق_دماء_الشهدا
#ملتمس_بهترین_دعا
🚩#ما_ملت_امام_حسینیم
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پســت_پـایـــانـی
🕙سـاعـت عـاشقـے
💠دعـــــاے فـــرج💠
⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄