eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4هزار دنبال‌کننده
36.9هزار عکس
17.5هزار ویدیو
134 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روایت جانسوز دختر شهید مدافع حرم از نخستین دیدار با پدر 🔹 بابا گفته بود هروقت دلتان گرفت یاد اسارت دختران اباعبدالله کنید. 🚩 https://eitaa.com/piyroo
شخصى نزد امام صادق رفت و گفت من از لحظه_مرگ بسيار ميترسم چــه کنــم؟ امام صادق(ع) فرمودند⇩ را زيـاد بخوان.. آن مرد گفت: چگونه با خواندن زيارت عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم؟ امام صادق فرمود: مگر در پايان زیارت عاشورا نمى خوانيد؟ •{ اَللّهُمَّ‌ارْزُقْنی‌شَفاعَهَ‌الْحُسَیْنِ‌یَوْمَ‌الْوُرُودِ }• یعنی خدايا علیـه‌السلام را هنگام ورود به قبر روزى من کن... اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ 🚩 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
❌⚫️ کربلا، نماد همه تاریخ - قسمت هفتم ♦️✖️ عزاداری را از اهل بیت یاد بگیریم، عزاداری‌های ما بعضی‌‏ه
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ ❌⚫️ کربلا، نماد همه تاریخ - قسمت هشتم ❌⚫️ خداوند نیروهائی درون انسان به امانت گذاشته، از جمله عقل و عاطفه، هر یک از اینها نشانه‌ای دارد، نشان عقل در گفتار انسان نمایان می‌شود، تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد، آدم وقتی حرف می‌‏زند، از حرف زدنش می‌‏فهمیم چقدر عقل دارد، اگر عقل قوی بود بیان هم منطقی است، اگر عقل ضعیف بود، بیان هم ضعیف است، بیان تابلو عقل است... 🔸 و اما عاطفه، نشان عاطفه چشم است، چشم گریان نشان از وجود عاطفه‏‌ای قوی دارد، نشان از قلبی رقیق دارد، چشمی که گریه نمی‌کند دلیل اصلی‌اش بی عاطفگی است، قساوت قلب است... 🔸عزاداری برای شهادت مظلومین ریشه‌‌‏‌هایی در قرآن دارد، قرآن در سوره بروج نوحه خوانی می‌کند : مرگ بر اصحاب اخدود، اصحاب اخدود چه کسانی هستند؟ مسیحیانی که به دست یهودیان زنده زنده در آتش سوزانده شدند، به جرم ایمان به مسیحیت زنده زنده آنها را در گودال آتش انداختند ، یهودیان گودالی کندند، و در آن گودال آتش بزرگی برافروختند، مسیحیان را انداختند توی آن گودال و خودشان از بالای گودال تماشا می‌کردند، قرآن می‏‌فرماید اینها فقط به جرم اینکه مؤمن بودند سوزانده شدند، خداوند در قرآن بر سوزانده شدن این مظلومین مؤمن مرثیه سرائی می‌کند... ♦️ ممکن است کسی بپرسد آقا این روضه ‏خوانی ریشه قرآنی هم دارد یا خیر؟ می‌گوئیم بله، قرآن در سوره آل‌عمران آیه ۱۴۶ می‏‌فرماید: چه بسیار پیامبرانی بودند که یاران مخلصی داشتند که این یاران مخلص تلاش و جهاد می‌‏کردند، خسته نمی‏‌شدند، سست نمی‌‏شدند، اینها تا آخرین نفس، تا آخرین نفر جنگیدند، یعنی قرآن دارد از ایثار آنها تعریف می‏‌کند، قرآن مرثیه سرائی می‌کند... ❌ ما باید واقعه کربلا را زنده بداریم، به چه دلیل قرآنی؟ بدلیل اینکه در سوره مریم آیه ۱۶ و آیه ۴۱ خداوند فرمان می‌دهد از کسانی که در راه خدا فداکاری کردند تجلیل کنید، یاد آنها را زنده نگه دارید، در سوره تکویر ذکر مصیبت مظلومان شده، قرآن مرثیه می‏‌‌خواند، می‏‌‌فرماید روز قیامت که نور خورشید گرفته می‏‌‌شود، دریاها به جوش می‌‏‌آید، اموال رها می‌‏شود و مردم پا به فرار می‌‏‌گذارند، آن روز سؤال می‏‌‌شود که به چه گناهی این مظلوم را کشتید، خداوند در سوره تکویر مرثیه خوانده، در سوره بروج مرثیه خوانده، پس ما در قرآن هم تجلیل داریم و هم مرثیه، الگوی اصلی ما برای زنده نگهداشتن ایثار حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و یارانش قرآن است... وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى 🚩 https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ ❌⚫️ کربلا، نماد همه
: اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ ❌⚫️ کربلا، نماد همه تاریخ - قسمت نهم ❌ بعضی‌ها کار بد را بد انجام می‌دهند، بد را بد اجرا می‌کنند، یعنی چه؟ اصل کشتن امام بد است، حالا اگر کشتن امام همراه با شهادت فرزندان و برادران و اصحاب، تشنگی، اسب بر اجساد مطهر شهدا تاختن، غارت اموال، آتش زدن خیمه ها، اسارت زن و بچه به فجیع ترین وضع ممکن، سر بریده شهدا بر سر نیزه، رها کردن اجساد مطهر زیر آفتاب، اگر کشتن امام همراه با این فجایع باشد، کار بد را بد انجام دادند، خیلی هم بد انجام دادند... لشکر یزید ابن معاویه لعنت الله علیه کار بد را خیلی بد و فجیع انجام دادند، خدایا عذابشان را زیاد کن... حضرت امیرالمؤمنین امام علی ابن ابیطالب علیه السلام فرمودند خداوند ما را انتخاب کرد، و برای ما شیعه را انتخاب کرد، و علامت شیعه یکی‏‌اش این است که «تنصروننا» ما را نصرت و یاری می‏‌دهند «یفروحون لفرحنا» از خوشحالی ما شادمانند و «یحزنون لنا» و از ناراحتی ما غمگینند «یبذلون اموالهم» در راه خدا و اهل بیت اموالشان را خرج می‌کنند، فقیر و مسکین اطعام می‌کنند، بذل مال می‏‌کنند، اینهایی که در شادی اهل بیت شادند و در عزای اهل بیت غمناکند و در این راه بذل مال می‌کنند «اولئک منا» اینها از ما هستند «و الینا» و به سوی ما می‌‏آیند... بعد از جنگ احد حضرت پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله و سلم دیدند که در مدینه همه خانه‏‌ها عزاداری می‌‏کنند، فرمودند چرا برای عمویم حمزه عزاداری نمی‌کنید؟... حضرت پیامبر اکرم یک پسر داشتند به نام ابراهیم، وقتی ابراهیم از دنیا رفت، پیامبر خیلی گریه کردند... گریه برای مظلوم، گریه برای شهید، عزاداری برای اینها سفارش شده است... حدیث داریم که گریه کردن بر مصائب حضرت امام حسین علیه السلام خیلی ارزش دارد، اما باید مواظب باشیم که گرفتار آفات عزاداری نشویم، عزاداری آفاتی دارد، گاهی وقت‌‌ها ممکن است کسی گریه کند اما قلبش تقوا نداشته باشد، اگر کسی خیلی گریه می‌‏کند فکر نکنید آدم خوبی است، ببینید قلبش هم تقوا دارد یا نه، ممکن است شخصی در عزاداری شرکت کند، خیلی هم گریه کند اما اهل غیبت باشد، با آبروی مردم بازی کند، یا شخصی با سوز و گداز در مجالس محرم حاضر شده و عزاداری جانانه می‌‌کند، اما اهل خمس و زکات نیست، اشک چشم همراه با معرفت دل و سلامت دین ارزش دارد، قرآن در سوره مائده آیه ۸۳ می‌فرماید ﭼﻮﻥ ﺁﻳﺎﺗﻰ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺭﺳﻮﻝ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺷﺪﻩ بشنوند، اشک ﺍﺯ ﺩﻳﺪﻩ ﺁﻧﻬﺎ ﺟﺎﺭﻯ ﻣﻰ‌ﺷﻮﺩ، ﺯﻳﺮﺍ ﺣﻘﺎﻧﻴﺖ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ‌ﺍﻧﺪ، ﮔﻮﻳﻨﺪ ﺑﺎﺭﺍﻟﻬﺎ، ﻣﺎ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻳﻢ، ﭘﺲ ﻧﺎم ﻣﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﻣﺮﻩ شاهدان ﺑﻨﻮﻳﺲ... یعنی قرآن می‌‌فرماید اشک با معرفت و شناخت ارزش دارد، شخصی برای دهه محرم خواروبار و برنج و گوشت می‌خرد و نذری می‌‌دهد، بعد چک‌اش پاس نمی‌شود، فروشنده باید کلی دوندگی کند تا شاید به پولش برسد، خوب این عزاداری و نذری چه ارزشی دارد؟ حیف است این عزاداری مقدس را با یک سری کارها خراب کنیم... در عزاداری غلو نکنیم، ما گاهی وقت‌‌ها فکر می‌‌‏کنیم هر چه بیشتر غلو کنیم چهارده معصوم از ما راضی‌‏تر هستند، حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام می‌‌فرمایند خدایا شاهد باش من از اینهائی که چاپلوسند ناراحتم... غلو نکنیم، هر چیز اندازه‌ای دارد... وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى 🚩 https://eitaa.com/piyroo
💠شهید محمد حسین محمد خانی 🌹 🌷چله ميگرفت؛ قرار های مختلفی می‌گذاشت؛ مي خواند يا يک چله نماز صبح ميرفت کنار شهدای گمنام تيپ الغدير. نيتش را نميدانستيم ،وقتی مدتی بعد از نماز مغرب، زیارت عاشورا ميخواند حدس ميزديم که دوباره چله خوانی دارد. يکی از کار هايی که باب کرده بود و به ما هم ياد داد ، قبل از محرم، شروع ميکرديم به عدس پلو خوردن، ميگفت عدس اشک را زياد ميکند. از چند روز مانده به محرم را شروع میکرد... 🌷یک روز عاشورا یادم هست توی خانه غذا درست کرد، حدود چهل نفر بودیم. روز عجیبی بود. حتی موقع شستن دیگ و پختن غذا هم می‌خواندند. 💔 تعداد کم بود ولی، اثرش قابل قیاس نبود. عشقِ این بود که با شور و حرارت بخواند. میگفت نباید در بند سبک باشی؛ وقتی هم مثل ما مستمع بود اصلاً کاری به مداح نداشت. هر کسی اسم امام حسین (علیه السلام) را می آورد با خودش حسین حسین میگفت و ناله میکرد.😔 📚کتاب عمار حلب 🌹 پای ‌درس ‌عشق ‌و‌ معرفت‌ شهید❤️ 🚩 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷در مورد رفتنش به سوریه جمله قشنگی را به من گفت که برای همیشه در خاطرم حک شد. می‌گفت: «تنها چیزی که در آن ریا نیست، صبر است. حضرت زینب(س) خیلی سختی کشید، ولی در مقابل همه‌اش صبر کرد. پس شما هم صبوری کنید.» و من مطمئن هستم که صبری که امروز در نبودنش دارم، از دعای خیر شهید بود.🌸 🌷همسرم همیشه به من این دعا را یادآور می شد که از خدا بخواه عاقبت بخیر شویم؛ به همین خاطر تلاش می‌کردم بیشتر از هرچیزی به عاقبت به خیری همسرم فکر کنم و آنچه خیر است را برایش بخواهم ولی همه این موارد، دلیل بر عدم دلتنگی من نسبت به مردی که از او درس های زیادی در زندگی گرفتم نخواهد شد.❤️ 🌹 🚩 https://eitaa.com/piyroo
✍️ 💠 منتظر پاسخم حتی لحظه‌ای صبر نکرد، در را پشت سرش آهسته بست و همه در و دیوار دلم در هم کوبیده شد که شیشه بغضم شکست. به او گفته بودم در جایی را ندارم و نمی‌فهمیدم چطور دلش آمد به همین سادگی راهی ایرانم کند که کاسه چشمانم از گریه پُر شد و دلم از ترس تنهایی خالی! 💠 امشب که به می‌رسیدم با چه رویی به خانه می‌رفتم و با دلتنگی مصطفی چه می‌کردم که این مدت به عطر شیرین محبتش دل بسته بودم. دور خانه می‌چرخیدم و پیش مادرش صبوری می‌کردم تا اشکم را نبیند و تنها با لبخندی ساده از اینهمه مهربانی‌اش تشکر می‌کردم تا لحظه‌ای که مصطفی آمد. ماشین را داخل حیاط آورد تا در آخرین لحظات هم از این محافظت کند و کسی متوجه خروجم از خانه نشود. 💠 درِ عقب را باز کردم و ساکت سوار شدم، از آینه به صورتم خیره ماند و زیر لب سلام کرد. دلخوری از لحنم می‌بارید و نمی‌شد پنهانش کنم که پاسخش را به سردی دادم و دیدم شیشه چشمانش از سردی سلامم مِه گرفت. در سکوتِ مسیر تا فرودگاه دمشق، حس می‌کردم نگاهش روی آینه ماشین از چشمانم دل نمی‌کَند که صورتم از داغی احساسش گُر گرفت و او با لحنی ساده شروع کرد :«چند روز پیش دو تا ماشین بمبگذاری شده تو منفجر شد، پنجاه نفر کشته شدن.» 💠 خشونت خوابیده در خبرش نگاهم را تا چشمانش در آینه کشید و او نمی‌خواست دلبسته چشمانم بماند که نگاهش را پس گرفت و با صدایی شکسته ادامه داد :«من به شما حرفی نزدم که دلتون نلرزه!» لحنش غرق غم بود و مردانه مقاومت می‌کرد تا صدایش زیر بار غصه نلرزد :«اما الان بهتون گفتم تا بدونید چرا با رفتن‌تون مخالفت نمی‌کنم. ایران تو امنیت و آرامشه، ولی معلوم نیس چه خبر میشه، خودخواهیه بخوام شما رو اینجا نگه دارم.» 💠 به‌قدری ساده و صریح صحبت می‌کرد که دست و پای دلم را گم کردم و او راحت حرف دلش را زد :«من شما رو می‌خوام، نمی‌خوام صدمه ببینید. پس برگردید ایران بهتره، اینجوری خیال منم راحت‌تره.» با هر کلمه قلب صدایش بیشتر می‌گرفت، حس می‌کردم حرف برای گفتن فراوان دارد و دیگر کلمه کم آورده بود که نگاهش تا ایوان چشمانم قد کشید و زیرلب پرسید :«سر راه فرودگاه از رد میشیم، می‌خواید بریم زیارت؟» 💠 می‌دانستم آخرین هدیه‌ای است که برای این دختر در نظر گرفته و خبر نداشت ۹ ماه پیش وقتی سعد مرا به داریا می‌کشید، دل من پیش زینبیه جا مانده بود که به جای تمام حرف دلم تنها پاسخ همین سؤالش را دادم :«بله!» بی‌اراده دلم تا دو راهی زینبیه و داریا پر کشید، که ادا شد و از بند سعد آزادم کرد، دلی که دوباره شکست و نذر دیگری که می‌خواست بر قلبم جاری شود و صدای مصطفی خلوتم را پُر کرد :«بلیط‌تون ساعت ۸ شب، فرصت دارید.» 💠 و هنوز از لحنش حسرت می‌چکید و دلش دنبال مسیرم تا ایران می‌دوید که نگاهم کرد و پرسید :«ببخشید گفتید ایران جایی رو ندارید، امشب کجا می‌خواید برید؟» جواب این سوال در حرم و نزد (سلام‌الله‌علیها) بود که پیش پدر و مادرم شفاعتم کند و سکوت غمگینم دلش را بیشتر به سمتم کشید :«ببخشید ولی اگه جایی رو ندارید...» 💠 و حالا که راضی به رفتنم شده بود، اگرچه به بهای حفظ جان خودم، دیگر نمی‌خواستم حرفی بزنم که دلسوزی‌اش را با پرسشم پس دادم :«چقدر مونده تا برسیم ؟» فهمید بی‌تاب حرم شده‌ام که لبخندی شیرین لب‌هایش را بُرد و با خط نگاهش حرم را نشانم داد :«رسیدیم خواهرم، آخر خیابون حرم پیداست!» و چشمم چرخید و دیدم حرم در انتهای خیابانی طولانی مثل خورشید می‌درخشد. 💠 پرده پلکم را کنار زدم تا حرم را با همه نگاهم ببینم و بی‌تاب چکیدن شده بود که قبل از نگاهم به سمت حرم پرید و مقابل چشمان مصطفی به گریه افتادم. دیگر نمی‌شنیدم چه می‌گوید، بی‌اختیار دستم به سمت دستگیره رفت و پایم برای پیاده شدن از ماشین پیش‌دستی کرد. او دنبالم می‌دوید تا در شلوغی خیابان گمم نکند و من به سمت حرم نه با قدم‌هایم که با دلم پَرپَر می‌زدم و کاسه احساسم شکسته بود که اشک از مژگانم تا روی لباسم جاری شده بود. 💠 می‌دید برای رسیدن به حرم دامن صبوری‌ام به پایم می‌پیچد که ورودی حرم راهم را سد کرد و نفسش به شماره افتاد :«خواهرم! اینجا دیگه امنیت قبل رو نداره! من بعد از جلو در منتظرتون می‌مونم!» و عطش چشمانم برای زیارت را با نگاهش می‌چشید که با آهنگ گرم صدایش به دلم آرامش داد :«تا هر وقت خواستید من اینجا منتظر می‌مونم، با خیال راحت زیارت کنید!»... ✍️نویسنده: 🚩 https://eitaa.com/piyroo