eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4هزار دنبال‌کننده
36.8هزار عکس
17.4هزار ویدیو
134 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
° چنـد‌ وقتـی‌ستــ ڪه‌ مـا از‌ دیـدن‌ خنـده‌هـای دلـربایت رجـز‌هـای حیدریت و محـروم‌ شدیـم و‌ تـو‌‌ چنـد‌ وقتـی‌ست در‌ قهقهـه‌‌ی مستانـه‌ات "عنـد‌ ربهـم‌ یرزقـون" شـدی . . . . 🌷 https://eitaa.com/piyroo
فعالیت امروز کانال متبرک به نام شهید 🌿🌻
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
فعالیت امروز کانال متبرک به نام شهید #محسن_حججی🌿🌻
فعالیت امروز کانال متبرک به نام شهید 🌿🌻 تاریخ تولد:1370/4/21 محل تولد: نجف آباد اصفهان تاریخ شهادت:1396/5/18 محل شهادت:استان الانبار عراق وضعیت تأهل:متأهل دارای یک فرزند پسر مزار شهید:گلستان شهدای نجف آباد🕊🍃 ۵صلوات❤️ https://eitaa.com/piyroo
🥀 🎤 راوی: همسر شهید ☀️ بعد از نماز صبح، زیارت حضرت زهرا علیهاالسلام خواند، پرسیدم: مگر شهادت حضرت زهراست؟ گفت: نزدیکه! وقتی خواست برود، پسرم حسین (که کوچک بود) گریه کرد. ☀️ بردش بیرون، چیزی برایش خرید و آرامش کرد، گریه ام گرفت، گفتم: تا کی ما باید این وضع را داشته باشیم؟ گفت: تا حالا صبر کرده ای، باز هم صبر کن، درست می شه! ☀️ حضرت زهرا علیهاالسلام را خیلی دوست داشت، روضه اش را هم دوست داشت، روضه او را که می خواندند، به سومین زهرا علیهاالسلام که می رسید، دیگر نمی توانست ادامه دهد. ☀️ ترکش که خورد و بردنش بیمارستان، زنده ماند تا روز شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام و در روز شهادت مادرش به شهادت رسید. https://eitaa.com/piyroo
📸شهید کر و لالی که با امام زمان(عج) ارتباط داشت! 🔸اسمش عبدالمطلب اکبری بود. زمان جنگ توی محل ما مکانیکی می‌کرد و چون کر و لال بود، خیلیا مسخره‌ش می‌کردن. یه روز رفتیم سر قبر پسر عموی شهیدش ”غلامرضا اکبری“. 🔹عبدالمطلب کنار قبر پسر عموش با انگشت یه چارچوب قبر کشید و توش نوشت ”شهید عبدالمطلب اکبری“! ما هم خندیدیم ومسخره‌ش کردیم! هیچی نگفت فقط یه نگاهی به سنگ قبر کرد و با دست، نوشته‌‌ش رو پاک کرد و سرش رو انداخت پایین و آروم از کنارمون رفت… 🔸فردای اون روز عازم جبهه شد و دیگه ندیدیمش. ۱۰ روز بعد شهید شد و پیکرش رو آوردن. جالب اینجا بود که دقیقا جایی دفن شد که برای ما با دست قبر خودش رو کشیده بود و مسخره‌ش کردیم! 🔹وصیت نامه‌ش خیلی سوزناک بود؛ نوشته بود: ” بسم الله الرحمن الرحیم “ یک عمر هر چی گفتم به من می‌خندیدن! یک عمر هر چی می‌خواستم به مردم محبت کنم، فکر کردن من آدم نیستم و مسخره‌‌م کردن! یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم، خیلی تنها بودم. اما مردم! ما رفتیم. بدونید هر روز با آقام امام زمان (عج) حرف می‌زدم. آقا خودش گفت: تو شهید میشی... https://eitaa.com/piyroo
✨یک روز صبح که برای نماز صبح بیدار شدم، بعد از نماز خواندن، بدون آنکه همسر عزیزم بفهمد، به بی غیرتی خویش گریه کردم. چرا که داعش کثیف و حرامزاده به حرم دختر علی(ع) حمله کرده بود و من بی غیرت به راحتی خوابیده بودم و خیلی از امیرالمومنین خجالت کشیدم و از ایشان خواستم که مرا به سوریه ببرد تا من فدای دختر عزیز ایشان شوم. که الحمدلله این امر برای من مهیا شد و من به سوریه رسیدم.🍃 ✨بعد که به زیارت ایشان مشرف شدم، حال عجیبی داشتم. فهمیدم که عنایت خاص به من شده است و خواستم که من و تمام اعضای خانواده ام فدای ایشان شویم که ان شاالله این اتفاق خواهد افتاد. در حرم حضرت رقیه (س) احساس خاصی داشتم، ناخودآگاه یاد حضرت زهرا (س) افتادم...😢 🔖دست نوشته های شهید درباره علت عزیمت به سوریه 🌷 🌷 https://eitaa.com/piyroo
52.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 روایت رهبر معظم انقلاب از یک داستان عاشقانه ،بیانات اقامربوط به شهریورسال۹۷میباشد یک کتابی تازه خوانده‌ام که خیلی برای من جالب بود. دختر و پسر جوان متولّدین دهه‌ی ۷۰، می‌نشینند برای اینکه در جشن عروسی‌شان گناه انجام نگیرد، نذر می کنند سه روز روزه بگیرند! به ‌نظر من این را باید ثبت کرد .اینها مال قضایای صد سال پیش و دویست سال پیش نیست، مال سال ۹۴ و ۹۵ و مال همین سالها است. روایتی است عاشقانه از زندگی یک شهید مدافع حرم که پاییز سال ۸۹ به کربلا رفت، پاییز سال ۹۱ عقد کرد، پاییز سال ۹۲ ازدواج کرد و نهایتاً در پاییز سال ۹۴ در دفاع از حرم مطهر حضرت زینب کبری(س) به شهادت رسید! ‌‌یاد همه شهدا گرامی وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ https://eitaa.com/piyroo
4.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لحظاتی با اقاحمیدعزیز اقاحمیددست ماراهم بگیر بدجوری دلمون تنگ شما شده 🍃برگی از کتاب: سر سفره که نشست گفت:" آخرین صبحونه رو با من نمی خوری؟!" با بغض گفتم:" چرا این طور میگی؟ مگه اولین باره میری ماموریت؟!" گفت:" کاش می شد صداتو ضبط می کردم با خودم می بردم که دلم کمتر تنگ بشه". گفتم:" قرار گذاشتیم هر کجا که تونستی زنگ بزنی، من هر روز منتظر تماست می مونم، منو بی خبر نذار". با هر جان کندنی بود برایش قرآن گرفتم تا راهی کنم، لحظه آخر به حمید گفتم:" حمید تو رو به همون حضرت زینب(س) هر کجا که تونستی تماس بگیر." گفت:" جور باشه حتما بهت زنگ می زنم، فقط یه چیزی، از سوریه که تماس گرفتم چطوری بگم دوستت دارم؟ اونجا بقیه هم کنارم هستن، اگه صدای منو بشنوند از خجالت آب میشم". به حمید گفتم:" پشت گوشی به جای دوستت دارم بگو یادت باشه! من منظورت رو می فهمم." از پیشنهادم خوشش آمده بود، پله ها را که پایین می رفت برایم دست تکان می داد و با همان صدای دلنشین چند باری بلند گفت:" یادت باشه، یادت باشه!". لبخندی زدم و گفتم:" یادم هست! یادم هست!". https://eitaa.com/piyroo