فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رأی میدم به عشق رهبرم ...❤
🇮🇷| #ایران_قوے
#ما_منتظر_انتخاباتیم
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
📜قسمتی از وصیت نامه شهید #مدافع_حرم شهید #زکریا_شیری به همسرخود، خوب میدانی که برای دفاع از حرم سه ساله #امام_حسین(ع) باید سه ساله خودم را تنها بگذارم. پس صبوری کن همچون #زینب_کبری(س)
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهیدی که هیچ کس منتظرش نبود جزخدا...🕊
◽️سیف الله شیعه زاده از شهدای بهزیستی استان مازندارن که با یک زیر پیراهن راهی جبهه شد و هیچ کس در جبهه نفهمید که خانوادهای ندارد. کمتر سخن میگفت: و با سن کمش، سخت ترین کار یعنی بیسیمچی بودن را انتخاب کرده بود!
◽️هنگام اسارت برگهی حاوی کدهای عملیات را خورد تا به دست منافقین نیفتد! اما منافقین کوردل برای بدست اوردن اسم رمز، سینه و شکمش را شکافته بودند...
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌿راے میدهم...
چون در مڪتبـــــ حاج قاسم
جمهورے اسلامے حَرم استـــــ
و هر راے دهنده یڪ مدافع حرم !
#انتخاباتـــــ
#بهنیابتازحاجقاسم(:
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🔰به نقل از برادر شهید
سعید خیلی به نفس خود مسلط بود، هیچگاه او را عصبانی و یا پرخاشگر ندیدم، در این مواقع سکوت می کرد. با وجود اینکه بسیار شاد و شوخ بود اما هیچگاه از حد اعتدال خارج نمی شد و هرگز کسی را با مزاح و خنده هایش نمی رنجاند. ببسیار مراقب بود که گناه نکند. نظم خاصی داشت بویژه در خصوص نماز بسیار دقیق و منظم بود.
🔹به نماز که می ایستاد بسیار، سنگین، باوقار و متواضع بود، گاهی اوقات به او نگاه که می کردی با خود می گفتی آیا این همان سعید شاد و شوخ است که این چنین باوقار به نماز ایستاده است؟
اهل تعقیبات و ذکر و اهل دعا و مناجات بود.
🔸بارها در موضوعات مختلف به ما می گفت باید طوری زندگی کنیم که زمینه ساز ظهور امام زمان(عج) باشیم. زن و زندگی، مهمانی رفتن، حتی لباس پوشیدنمان و ... اصلاً ورد زبانش بود که زمینه ساز ظهور باشیم.
#شهید_سعید_کمالی🕊
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_112
.خدایا کمکم کن.بلند شدم و رفتم سراغ کمدم.
چی بپوشم؟
خدایا من ترنجم همون که بی خیال همه چیز بود حالا نگران لباسم
شدم.
نمی دونستم چکار کنم.
تصمیم گرفتم به آنی زنگ بزنم بعدم پشیمون شدم.نه فعلا نمی خوام کسی چیزی بفهمه.کمدم و باز کردم.
با توجه به اخلاقی که ارشیا داره از تیپای جلف و سبک و خوشش نمی اد.
مانتو مشکلی مو برداشتم یه کم کوتاه بود ولی رنگش خوب بود.
جین طوسی و شال طوسی که روش حروف انگلیسی مشکی بود و هم پوشیدم. موهامو زدم به یک طرف و شالمو انداختم.جلوی آینه ایستادم و به خودم نگاه کردم.
مردد بودم آرایش بکنم یا نه ولی آخر سر یه آرایش کم رنگ کردم . کتابامو ریختم توی کوله ام و از اتاق اومدم بیرون.مامان توی سالن نشسته بود با دیدنم با تعجب گفت:
_کجا؟
لبم و گاز گرفتم و برای اینکه مامان متوجه هیجانم نشه طلبکار گفتم:
_واقعا که مامان ترم داره تمام میشه هنوز از من می پرسین کجا؟
مامان باز هم همان حالت متعجبش و حفظ
کردم و گفت:
_با این قیافه؟
کوله مو روی شونه ام جابجا کردم وبا تردید به خودم نگاه کردم و گفتم:
_خیلی بده؟
مامان دست به سینه نگام کرد و گفت:
_نه به نظر من که کامال برای یک دختر پونزده ساله طبیعیه ولی برای تو غیر طبیعیه.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_113
.تازه متوجه منظور مامان شدم.سرم و انداختم پائین تا مامان متوجه هیجانم نشه.
_خوب با اون تیپم خیلی ضایع تک افتاده بودم بین بچه ها.
مامان اومد طرفم و گفت:
_ترنج عزیزم برای اینکه هم رنگ جماعت بشی کاری رو که بش عقیده ای نداری انجام نده.
با تعجب به مامان نگاه کردم از مامان این حرف بعید بود. مامانی که خودش فقط دنبال مد و طرحهای جدید بود داشت این حرف و به من می زد.بعد هم صورتم و بوسید و گفت:
_دیگه کم کم داری خانم میشی.
و بعد بهم لبخند زد. انگار استرسم با این حرف مامان تمام شد. منم تند صورتشو بوسیدم و دویدم طرف
در.
کتونی های سفیدم و پوشیدم و از خونه زدم بیرون. یک ساعت تا قرارم با راشیا وقت داشتم.
وای خدایا قرار با ارشیا. همین فکرشم حس خوبی بهم میداد.
اره از بچه ها زیاد شنیده بودم. که می گفتن اول بذار پسره بیاد سر قرار بعد تو برو کلاس بذار و از این حرفا.
در اون لحظه فکر کردم هیچ کدوم از اونا طرف مقابلشون و واقعا دوست نداشتن وگرنه این حرفا وقتی یکی و دوست داری بی معنیه.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_114
دلم می خواست برای ارشیا یه چیزی بگیرم.
نمی دونستم کار درستیه یا نه. ولی بعدش دیدم ارشیا آدمی نیست که به این راحتی با این مسئله کنار بیاد.
بنابراین رفتم گل فروشی و یه شاخه رز سرخ خریدم و پیاده رفتم طرف پارک.هنوز ربع ساعت مونده بود به پنج.
هوا حسابی گرم بود. روی نیمکتی زیر سایه نشستم. آینه مو از کیفم در آوردم و خودمو نگاه کردم.
اه لعنتی چرا اینقدر بی ریخت شدم.این جوشای لعنتی کجا بودن تا حالا دماغم چرا دو برابر شده؟
خدایا شانس منو باش چرا امروز این ریختی شدم.
موهامو یه کم از روی چشمم کنار زدم. ولی گذاشتم بازم بیرون از شالم روی پیشونیم بمونن.
آینه مو که گذاشتم توی کیفم یه صدا از جا پروندم.
_کدوم بی معرفتی بوده که اینجا تو رو کاشته؟
یه پسر تقریبا هیجده نوزده ساله دست به سینه وایساده بود و زل زده بود بهم.اخم کردم گفتم:
_کلانتری؟
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
5.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روایتگری شهدایی قسمت 1041
❌ همه بریده بودند تا اینکه حسن بلند شد ...
🔸️روایت شهید حاج قاسم سلیمانی از نقش موثر شهید حسن باقری در فتح خرمشهر
🗓 به مناسب سوم خرداد، سالروز فتح خرمشهر
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo