4.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مینویسم تا یادم نرود:
تمام اقتدار میهنم را از پرواز شما دارم...
با شهدا بودن سخت نیست، باشهدا ماندن سخته❤️🌹
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
حیـف ڪہ
خش خشِ #دنیا
زیــــاد شده ...
و دیگر #صدایت
مفهـــــوم نیست
لطفاً بلندتـر بگو #فرمانده ...😔
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
3.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ارمني ها هم عاشق شهدا هستند...
🎤روايت #حسين_يكتا از ماجراي تابوت شهيد گمنام
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#نجوا_با_شهدا🕊
دلم "تنگ" است،
برای یک "دلتنگی"
از جنس جا ماندن...
که درمانش "رسیدن" باشد؛
رسیدن به قافله
"شما یاران سفرکرده"
منِ جامانده باید
حسرت رفتن بکشم...
😔آخر با کدام لیاقتم ؟
برادرم بی صبرانه منتظر نگاهت هستم
#شهید_غیرت
#شهید علی خلیلی
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
15.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴شهید چمران از آن دسته شهدایی بود پیش از شهادت به زمان شهادتش آگاه بود و ساعاتی پیش از مرگ، وصیت نامه خود را نوشت؛
🔹در این فیلم برادرش مهدی چمران، وصیتنامه عجیب این شهید او را میخواند.
۳۱# خرداد سالروز شهادت 🕊
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
2.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 رییسی: ما اعتماد مردم را به بورس با اقداماتی بازمیگردانیم. دولت بورس را به عنوان قلک برای خود نخواهد دید و کسری بودجه را از این محل تامین نمیکنیم.
🔹اقدامات دیگری از جمله عمقدادن به بورس در دست بررسی است. کار را برای شرکتهایی که آماده ورود به بورس هستند، تسهیل میکنیم.
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
1.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 آیت الله رئیسی:
🔸 تیم مذاکرهکننده هستهای کار را دنبال میکنند. آنها گزارش عملکرد دادهاند و تیم سیاستخارجی من در حال بررسی آن هستند
🔹آمریکا موظف به رفع تحریمهاست و ما باید این اقدام را راستیآزمایی کنیم. آمریکا باید به دنیا پاسخ دهد که چرا نسبت به انجام تعهداتش نسبت به ایران کوتاهی میکند.
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
814.7K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ آیت الله رئیسی در پاسخ به خبرنگاری که پرسید آیا با رئیسجمهور آمریکا دیدار خواهید کرد در یک کلام گفت: خیر
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_192
مهرناز خانم از آشپزخانه بیرون آمد ماکان که تازه نشسته بود بلند شد و سلام کرد:
-سلا عرض شد. چشمتون روشن.
-سلام عزیزم. ممنون. مامان اینا خوبن؟
-به لطف شما.
-بگو کم پیدا شدن ها.
-احوال پرس هستن.
-لطف دارن سلام برسون.
-چشم.
راحت باش پسرم
عماد و اتنا عذر خواستن و ان دو را تنها گذاشتن. مهر ناز خانم هم بعد از تعارف و پذیرائی دنبال کار خودش
رفت. ماکان رو به ارشیا گفت:
-خوب بگو ببینم اون طرفا چه خبر بود؟
ارشیا برای ماکان میوه گذاشت و گفت:
-هیچی جز ترافیک و آلودگی هیچ خبری نبود.
ماکان با بدجنسی گفت:
-اره جون خودت.
ارشیا با خنده گفت: -مرض منحرف.
-ای بابا من که چیزی نگفتم. خودت ریگی به کفشته لابد.
-حالاخوبه منو می شناسی.
-همین که می شناسمت می گم دیگه. هیچ فکری برا خودت نکردی؟
- من همش سرم به کار خودم بود. اگه فردا دخترای هم کلاسمو ببینم اگه بشناسم شاهکار کردم.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_193
ماکان آهی کشید و گفت:
-همون دیگه نمی فهمی چه کفران نعمتی کردی.
ارشیا خندید و گفت:
-آقا تقدیم تو.
-حالا دیگه؟ یک بار تو این چند سال دعوتمون نکردی اونجا بلکه این خوش تیپ و دخترای تهرانی
ببینن و همونجا موندگار شیم.
-حالام دیر نشده. بخوای معرفی میکنم.
-نه دستت درد نکنه. من جواب سوری خانم و
نمی تونم بدم. تازه گی ها با مامان جناب عالی دوره افتادن برا ما دوتا دنبال زن می گردن.
ارشیا با چشمای گرد شده گفت:
-جدی که نمی گی؟
ماکان پرتقالش را توی دهانش گذاشت و گفت:
-حالا چند وقت دیگه می فهمی. برات برنامه
ها دارن. چون من که بودم و از خودم دفاع کردم تو غایب بودی نمی دونی چه نقشه هایی برات ریختن.
-ای نامرد. نمی تونستی از منم یه دفاعی بکنی.
-برو بابا من خیلی هنر کردم با وعده وعیده کشوندمشون تا اومدن تو والا دو سال پیش اسم بچه امم انتخاب کرده بودن.
ارشیا زد زیر خنده و گفت:
-فکر کنم با بد کسایی طرف شدیم.
-آره بابا خیال
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_194
باطله که فکر کنی می تونی قصر در بری.
مهر ناز خانم که قسمتی از مکالمه آنها را شنیده بود وارد سالن شد و گفت:
_دیگه نه تو بهونه درس داری نه ماکان بهونه نبودن تو وقتشه یه فکری برا خودتون بکنین. بیست و نه سالتونه ها.
ارشیا با اعتراض گفت:
-مامان بخدا بذار من برسم. عرقم خشک بشه. چشم زنم می گیرم.
ماکان زیر زیرکی خندید و گفت:
-پسر بدبخت شدی.
-ای مرض تقصیر توه این بحث و راه انداختی.
هر دو خندیدن و مهرناز خانم گفت:
-به مامان بگو برای جمعه شب جایی قول ندن که ما مهمونی داریم.
-به به جشن فارغ التحصیلیه دیگه.
مهرناز خانم نگاه پر اشتیاقی به ارشیا انداخت و گفت:
-به امید خدا.
بعد در حالی که بلند میشد گفت:
-من از طرف مامان اینا قول میدم.
ارشیا هم بلند شد و گفت:
- حالا کجا؟
-برم بابا شرکت و ول کردم اومدم اینجا.
-میام سر میزنم.
-به جون خودت میزتم اماده کردم. نیای دلخور میشم.
-باشه بابا.
بعد از خداحافظی از مهر ناز خانم قدم زنان به طرف در رفتند.
-راستی باید یه داوری هم بکنی.
ارشیا دست به سینه ایستاد و گفت:
-داوری؟
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻