eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.1هزار عکس
15.8هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
دوستش‌میگفت: ازکلاس‌زبان‌یك‌راست‌رفتم‌مسجد.. یه‌گوشه‌نشستم‌ودفترکتابم ‌رودرآوردم..روح‌الله‌اومد‌پیشم.. کتاب‌های‌زبانم‌روکه‌دید، ‌تشویقم‌کردوگفت: «آفرین..!سربازامام‌زمان‌ باید‌زبان‌بلد‌باشه...» یکبارم‌بهم‌گفت: «همیشه‌عینك‌آفتابی‌بزن‌چشمات‌ضعیف‌نشه.. سربازامام‌زمان‌باید‌چشماش‌سالم‌باشه...» تمام‌معیارزندگیش‌رو‌گذاشته‌بود‌به‌اینکه 《سربازخوبی‌برای‌امام‌زمانش‌باشه..》 🕊 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
در مسیــر ڪربلا🕌 چــــادرت را محڪم بگیــر و زیـنب(س)، را یــاد ڪن.. هــر چه محڪم میگــرفت محڪم‌تر میــزدند ...😔 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برنامه ریزی برای شهادت !❤️ 🔹لیسانس مدیریت داشت، دانش آموخته دانشگاه امام حسین بود و بر زبان عربی تسلط داشت. 🔸بسیار اهل مطالعه بود. 6 سال در واحد  فعالیت کرد و دو کارگاه تخریب زد یکی در تهران و دیگری در سوریه.. 😊 🔹بچه ها تو منطقه بهش میگفتن ! چون ایشون در نبود امکانات آهن یا آلومینیوم رو از منطقه جمع می کرد و با همین ابزار آلات ترکیباتی درست می کرد و  های کنار جاده ای میساخت. 🔸بعد از اربعین شهادت رسول وقتی در کارگاه تخریبش را باز کردند تابلویی دیدند که روی آن  کرده بود و نقشه هایی کشیده بود.. در کنار آن هم یک شعر نوشته بود: کز سنگ ناله خیزد، روز وداع یاران ..💔 🕊 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
▪️ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در پیامی درگذشت سرلشکر سیّدحسن فیروزآبادی را تسلیت گفتند. 📝 بسم الله الرّحمن الرّحیم درگذشت همکار دیرین اینجانب، سرلشگر جناب آقای دکتر سیّدحسن فیروزآبادی رحمةالله علیه را به همسر گرامی و فرزندان محترم و دیگر بازماندگان تسلیت عرض میکنم. ▫️عمری مجاهدت ارزشمند، از تلاشهای مبارزاتی دوران دانشجوئی در مشهد، تا فعّالیّتهای متنوّع و گسترده در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در عرصه‌های مهم مانند جهاد سازندگی و مجموعه‌های وابسته به شورای عالی دفاع، و بویژه خدمات طولانی مدّت در رأس ستاد کل نیروهای مسلح و سرانجام عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام، ذخیره‌ی معنوی و توشه‌ی اخروی این برادر پرتلاش و خیرخواه است. ▫️روح تعبد و تدین و صدق و ثبات در پایبندی به ایمان و عمل انقلابی، امتیاز بزرگ دیگری است که همواره با این برادر گرامی همراه بود. این خصوصیات برجسته مایه‌ی رحمت و رضوان الهی برای ایشان خواهد بود ان‌شاءالله. مغفرت الهی برای وی و آرامش و بردباری برای بازماندگان را از خداوند متعال مسئلت مینمایم. سیّدعلی خامنه‌ای ۱۴۰۰/۶/۱۲ 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
حضرت سیدالشهداء برای از چند صد کیلومتر آن طرف تر از کشورش به شهادت رسید... آری دفاع از حرم امتداد راه است... 🕊 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
سه روزی که از آمدن‌مان به می‌گذشت، خیلی کم حرف شده بود... یک جا می‌نشست و به دور دست‌ها خیره می‌شد. چه نشانی در آن دور دست‌ها می دید، نمی‌دانم اما دائما به دوستان می‌گفت: "من می شوم "... یک روز مهدی بابت بازدید و سرکشی از یک موقعیت به خط فرستاده شد، چیزی نگذشته بود که بی‌سیم زدند و گفتند یک ماشین مهمات مورد اصابت موشک تاو قرار گرفته است و دو نفر از رزمندگان‌ نجبا و یک ایرانی به رسیدند. مطمئن بودم که مهدی شهید نشده بود چون موقعیتی که مهدی را فرستاده بودم با موقعیتی که گزارش کرده بودند، یکی نبود گفتند از ایرانی فقط یک پلاک مانده است. از نیروهای ایرانی که با مهدی اعزام شده بودند شماره پلاک را پرسیدم تا مطمئن شوم ردیف پلاک یکی هست یا نه ! اولین و دومین پلاک یکی نبود نفس راحتی کشیدم، پلاک سوم ردیفش با پلاک مهدی نزدیک بود. ، یکدفعه جا خوردم اما استعلام کردیم بله ! متعلق به مهدی بود. مهدی هم به رسید و شد. ✍ راوی: همرزم شهید 🕊 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آشنا شدنش با علی محمودوند و مجید پازوکی، او را عاشق بچه های گروه کرد... آخرین تفحص اش، شب بعد از شب های قدر بود قبل از شهادت، به عکاس سفارش کرد تا از او عکس بگیرد که بعدا به دردش می خورد و آخر در جستجوی شهدا، به همراه علیرضا شهبازی، در پر کشید... شهید محمد زمانی زمزمه اش این بود: عشق است در آسمان پریدن عشق است در خاک و خون غلطیدن 🕊 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
هدایت شده از روشنگری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا واکسن برکت مورد بغض دشمنان ایران قرار گرفت؟ 🔹چرا دشمنان ایران و رسانه‌های آنها، سنگین‌ترین هجمه و حمله را علیه واکسن کاملا ایرانی برکت داشته‌اند؟! و چرا موفقت ایران در ساخت واکسن برکت، دشمنان را به واهمه انداخت؟ {کانال روشنگری} ⚫@roshangari_114
. • ☁️🌿 اۍدل‌ِپارھ‌پارھ‌ام، دیـدن‌اوسـت‌چـٰارھ‌ام! اوست‌پناھ و پشت‌ِمـن؛ تڪیه‌براین جھـٰان‌مڪن . . :) ڪجاۍڪمیلۍ؟! . https://eitaa.com/piyroo
Γ🕊✨ پندارمااین‌است‌که‌ماماندھ‌ایم‌وشھدارفته‌اند، اماحقیقت‌آن‌است‌که‌زمان‌ماراباخودبرده است‌وشھدامانده‌اند...(:💔 🌱 https://eitaa.com/piyroo
🦋°• "بی‌ نماز ها را نمیتوانم شفاعت کنم" یکی‌ازآشنایان‌خواب‌ رامی‌بیند. اوازشهیدتقاضای‌شفاعت‌می‌کند. که‌شهیدپلارک‌به‌اومی‌گوید: 《من نمی توانم شما را شفاعت کنم.تنها وقتی می توانم شما را شفاعت کنم که شما نماز بخوانید وبه آن توجه و عنایت داشته باشید. همچنین زبان‌هایتان را نگه‌دارید.در غیر این صورت هیچ کاری از دست من برنمی‌آید.》 🌹 https://eitaa.com/piyroo
🥀🕊 اگـرخواستی‌زندگی‌کنی بایــدمنتـظرمـرگ‌باشی☝🏻 ولی⇠ اگرعاشــــق‌ شـدی دوان دوان⇵ سمـتِ‌فداشـدن در راهِ معشــــوق‌میـروی ... این‌خاصـیت‌کسانی‌است که در فکر جاودانھ شدن‌ هستند ... 🌹 https://eitaa.com/piyroo
چای عراقی(:☕️🌾 💠 یادم افتاد دوباره حرم از راه نجف👣 باز کردم هوس چای عراقی ها را☕️🙂 (علیه السلام)❤️ https://eitaa.com/piyroo
. ایران اسلامی پر از شادی پر از غوغاست شکر خدا تیم نشسته پرچمش بالاست در چشم ظاهربین ماها گرچه معلول‌اند این شیرمردان علّت و معلولْ جشن ماست ✍️ پیروزی غرورآفرین تیم ملی در مسابقات پارالمپیک ۲۰۲۰ توکیو، و کسب بر همۀ ایرانیان غیور خجسته باد. 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
عملیات ارتفاعات جاسوسان چه بود؟ ارتفاعات «جاسوسان» در ارتفاعات مرزی بین ایران و عراق قرار دارد که مدت‌ها به محل شرارت گروهک‌های ضدانقلاب و خصوصاً گروهک تروریستی پژاک تبدیل شده بود در سال 90 ایران تصمیم بر آزادسازی این ارتفاعات گرفت که این مأموریت به‌عهده یگان ویژه صابرین نیروی زمین س.ه که اکنون به تیپ ویژه صابرین تبدیل شده, گذاشته شد. طی این عملیات که در شهریور سال 90 انجام شد، دلاورمردان این یگان در اوج مجاهدت و گمنامی و تحمل سخت‌ترین شرایط اقلیمی و جوی، موفق به رسیدن به آخرین سنگر این عناصر تروریستی شده و در 13 شهریور سال 90، سیزده نفر از نیروهای این یگان طی درگیری با عناصر پژاک ضمن از بین بردن بقایای این گروهک تروریستی به درجه رفیع شهادت نائل شدند اسامی 13 تکاور شهید صابرین در ارتفاعات جاسوسان 1_سردار شهید محمد جعفرخانی 2_شهید علی‌ پرورش 3_شهید مصطفی (کمیل) صفری تبار 4_شهید مجتبی بابایی‌زاده 5_شهید مسلم احمدی‌پناه 6_شهید محمد منتظرالقائم 7_شهید محمد محرابی‌پناه 8_شهید یوسف  فدایی‌نژاد 9_شهید حسن حسین‌پور 10_شهید حسین رضایی 11_شهید محمد غفاری 12_شهید علیرضا بریهی 13_شهید سید محمود موسوی 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 ترنج با تعجب دست از خوردن کشید و گفت: -مامان حرفایی می زنی ها. این همه زن و مرد دارن توی خیابون در شبانه روز تصادف می کنن. بخاطر چادره. سوری خانم نگاهش را از ترنج گرفت و ساکت شد. مسعود پرسید: -خوب بازم خیلی دیر اومدی. تا حالا کجا بودی؟ ترنج انگار نه انگار که تصادف کرده با سرخوشی گفت: -آخه هنوز ادامه داره. بعد دستمالی از جعبه برداشت و دست و دهانش را پاک کرد و گفت: -مردم جمع شده بودن ببین خوبم یا نه که مامانه یهو رسید... ترنج به این جای حرفش که رسید خنده اش گرفت و نتوانست ادامه بدهد. ارشیا برای یک لحظه سرش را بالا آورد و به او نگاه کرد.چقدر با نمک میشد وقتی فقط یک طرف صورتش چال می افتاد. ارشیا سعی کرد باز هم به ترنج نگاه نکند ولی نتوانست. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 خنده اش را جمع کرد و گفت: -مامانه فکر کرد من عین تو این فیلما پریدم پسرشو از جلوی موتوری نجات دادم جاش خودم تصادف کردم. با این حرف ترنج همه زیر خنده زدند. ترنج هم با آب و تاب ادامه داد: -هیچی حالا ول کن نبود. به زور منو سوار تاکسی کرده برده بیمارستان. حال هر چی من می گم به پیر به پیغمبر من خوبم میگه نه جون بچه منو نجات دادی باید ببرمت بیمارستان. ترنج با لذت به چهره خندان خانواده اش خیره شده بود و نفسی از سر آسودگی کشید و ادامه داد: - هیچی دیگه منو برده و تا برم و بیام طول کشید. موبایلمم شارژ تمام کرده بود خاموش شده بود. امشب یادم باشه لااقل شماره یکی تون و حفظ کنم. فقظ شماره خونه یادم بود. اونم موبایل یه نفر و گرفتم زنگ زدم اشغال بود دیگه روم نشد بگیرم. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 .ارشیا به ترنج نگاه می کرد در طی تعریف کردن ماجرا به همه نگاه کرده بود الا او. مسعود بلند شد و گفت: -خدا رو شکر که به خیر گذشت. و رفت طرف اتاق تا لباسش را عوض کند. ترنج هم سر تکان داد و گفت: -آره از وقتی چادرم پاره شد داشتم فکر میکردم خوب شد به حرف سوری جون گوش ندادم اون چادری که مامان الی برام از کربلا آورده سرم نکردم واسه دانشگاه وگر نه الان دیگه حالم حسابی گرفته بود. سوری خانم با تعجب به ترنج نگاه کرد و گفت: -مگه اینی که باهاش می ری دانشگاه همون نیست؟ ترنج با خنده شانه ای بالا انداخت و گفت: -نه. اون یکیه که خودم با الی رفتیم خریدیم. سوری خانم دلخور نگاهش را از ترنج گرفت و در حالی که بلند میشد گفت: -پس بگو منو سرکار گذاشتی. ترنج هم زود بلند شد و دست مادرش را گرفت و نشاند و گفت: -نه به خدا. اخه اون حیفه. دانشگاه میرم با رنگ و هزار تا چیز سر و کار دارم خراب میشه خوب 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا