تا پیش از سفرش به کربلا پسر خیلی شری بود همیشه چاقو در جیبش بود خالکوبی هم داشت خیلی قلدر بود و همه کوچک تر ها باید حرفش را گوش میدادند . مجید کسی بود که زیر بار حرف زور نمی رفت بچه ای نبود که بترسد خیلی شجاع بود اگر می شنید کسی دعوا کرده هر دو طرف را زور می کرد آشتی کنند و گرنه با خود مجید طرف بودند
وقتی از سفر کربلا برگشت مادرم از او پرسید
چه چیزی از امام حسین علیه السلام خواستی؟
مجید گفت: یک نگاه به گنبد حضرت ابوالفضل
و یک نگاه به گنبد امام حسین کردم و گفتم آدمم کنید....
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_مجید_قربانخانی🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🔸بعد از شهادت تکفیریها روی بدن و سینه شهید #نفت ریختند و آتش🔥 زدند اما فقط لباس های شهید سوخت و بدن سالم ماند
🔹مادر شهید میگفت: قبلا هم به خاطر تصادف💥 دچار سوختگی شده بود اما به خاطر عزاداری و سینهزنی برای #امام_حسین (ع) هیچ آسیبی به بدنش نرسیده بود.
#شهید_غلامرضا_لنگریزاده
#شهید_مدافع_حرم
محل دفن:گلزارشهدای کرمان
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
قرار بود آن روز هردو جوابشان را به خانواده ها اعلام کنند. آخرهای صحبتشان بود. زینب به دستان روح الله خیره شده بود که با پوست میوه ها بازی می کرد، بدون مقدمه گفت: «می شه یه سوالی بپرسم؟»
– بله
– چرا دستاتون اینقدر زخمی شده؟
روح الله نگاهی به دستانش کرد. انگار برای اولین بار بود که زخم های دستش را می دید. کمی مکث کرد «دیگه کار منم اینجوریه دیگه»
زینب سرش را پایین انداخت و با دلسوزی گفت: «بیشتر مراقب خودتون باشبن، دوست ندارم آسیبی بهتون برسه.»
روح الله چندثانیه به او خیره ماند. انتظار شنیدن این حرف را نداشت. دوباره به دستانش نگاه کرد. زخم هایی که به چشم خودش هم نیامده بود، حالا برای کسی مهم شده بود. سرش را بلند کرد. لبخند زد: «چشم از این به بعد بیشتر مراقبم»
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_روحالله_قربانی🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🕊شهید #امیر_سیاوشی از ۲ الی ۳ ماه مانده به محرم برای نــــوکری ابا عبدالله الحسین روزشماری میکرد. او با شوق خاصی برنـامه ریزی میکرد. هر سال تو میدان امام زاده علی اکبر، جایی که اکنون مزار مطهرش در آنجاست، چای خانه راه اندازی میکرد. خرید ملزومات و وسائل چای خانه را با وسـواس و سلیــــقه خاصی خریداری میکرد. معتقد بود برای اهل بیـــــت نباید کـــــم گذاشت، تا زمانی که اونها دستت را با بزرگواری میگیرند تو هم شرمنده نباشی که چرا میتونستی و بیشتر انجام ندادی. خادم امام زاده و هیئت بود، ولی همیشه جلوی در هیئت میایستاد. معتقد بود دربانی این خاندان بهتره و خاکـی بودن برای ائمه لطف بیشتری دارد. میگفت هر چی کوچکتر باشی برای امام حسین (ع) بیشتر نگاهت میکند
#شهید_مدافع_حرم
#شهیدامیرسیاوشی🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
همسر شهید مدافع حرم حامد بافنده :
زندگی با بافنده همیشه برای من خاطره بود قبل از اینکه زن و شوهر باشیم خیلی با هم دوست بودیم
خیلی با هم جور و خودمونی بودیم
اما در محل کار من که می امد من برایش خانم یعقوبی بودم و ایشان برای من آقای بافنده بود.
حامد هیچوقت دکتر نمی رفت همیشه من برایش دارو تجویز و تهیه میکردم دکتر و پرستارش من بودم، جالب است بدانید حامد بافنده از آمپول می ترسید.
خاطره ای که در ذهنم باقی مانده شهید و زن شهید بازی بود من اصلا باورم نبود که حامد برود سوریه اصلا همیشه شوخی میکردم یک روز به حامد گفتم اصلا به من نمی آید زن شهید بشوم اصلا بلد نیستم حامد گفت اشکالی ندارد بیا یاد میگیرم خوابید و چادرسیاهی را بر تنش کشید و گفت حالا تمرین کن و هرچه می خواهی بگو، ان روز دو نفری خیلی خندیدیم..
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_حامد_بافنده🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
🌷شهید مهدی نوروزی اهل کرمانشاه معروف به شیر سامرا بود.دی ماه 93ودردفاع ازحرمین عسکریین در سامرا توسط گروهک تروریستی داعش به شهادت رسید.
همسرش در مورد توصیههای شهید نسبت به شرکت در پیاده روی اربعین میگوید: 💫
آقا مهدی همیشه به بنده میگفت که سفر زیارتی امام حسین(ع) را هیچ وقت و تحت هیچ شرایطی ترک نکن!
حتی اگر شده سالی یک مرتبه آن هم در موقع اربعین خود را به کربلا برسان،
حتی اگر شده فرش خانهات را بفروش و مقدمات سفر کربلا را مهیا کن و این سفر را ترک نکن و این شاخصترین سخنی بود که آقا مهدی درباره سفر اربعین به بنده میگفت.
خاطره شیرینی که از آخرین سفر مشترک مان به کربلا در پیادهروی اربعین در یادم مانده است این است که در بخشی از راه باران شروع به باریدن کرد، فرزندمان هم در همان زمان گریه میکرد و غذا میخواست، در آن زمان آقا مهدی پتو بالای سرم گرفت که باران روی سرم نریزد و گفت شما اینجا بنشین و به بچه غذا بده من همانجا نشستم و به آقا هادی غذا دادم.
#شهید_مدافع_حرم
#پیاده_روی_اربعین
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#شهیدانه🕊•°
خواب #حضرت_رقیه(س) رو دیده بود
بی بی فرموده بودن تو به خاطر ما از #گناه گذشتی ما هم شهیدت میکنیم.
موقعی که داشت میرفت سوریه بهم گفت: سید برام #روضه حضرت رقیه بخون
گفتم نمیخونم، داری میری حسین #بچه هااات، گفت از بچه هام دل کندم، روضه می خوندم های های #گریه میکرد.
💌#فرازے_از_وصیت_نامہ.•
هر خانمے ڪہ چادر بہ سر ڪند و عفت ورزد، و هر جوانی ڪہ نماز اول وقت را در حد توان شروع ڪند، اگر دستم برسد سفارشش را بہ مولایم امام حسین (ع) خواهم ڪرد و او را دعا مے ڪنم؛ باشد تا مورد لطف و رحمت حق تعالے قرار گیرد.
#شهید_حسین_محرابی🌷
#شهید_مدافع_حرم
هدیه محضر همه شهدا صلوات
#اِللَّھُمَّعَجِلݪِوݪیَڪَاݪفَࢪُج
#یـاد.شـہـدا.بـا.صـلـواتـ
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
📌خدا کمیل را خرید، خوب هم خرید
از بچههای لشکر ۸ نجف اشرف بود، با اینکه نظامی بود اما روحیه بسیار بااحساس و لطیف داشت و حسابی هم مذهبی بود و مهربان.
عاشق امر به معروف و نهی از منکر بود،
این کار را خیلی هم خوب انجام میداد،
با حوصله و البته بسیار زیبا.
کمیل آدم ماندن نبود. دلش با حرم حضرت زینب (س) بود.🌱
با توجه به اینکه ازدواج کرده بود و دوران عقد را میگذراند،
تصمیمش را با همسرش در میان گذاشت. بیتابی همسرش سبب شد تا مدتی در مورد رفتن حرفی نزند.
قول و قرارها با همسرش، حال و هوای شهدایی داشت.
آنقدر این قول و قرارها برایشان مهم بود که فردای عقدشان رفتند سر مزار شهید کاظمی. قرار گذاشته بودند سه روز، روزه بگیرند برای شهدا به این نیت که در مراسمشان گناهی انجام نشود که به لطف خدا و دعای شهدا هم همانطور که دلشان میخواست شد، درست طبق قرارشان با شهدا.
بعد از شهادت یکی از رفقای کمیل، بیتابی و بیقراری نشست توی دلش و انگار با دلش دست به یقه شد. دوباره خواستهاش را با همسرش در میان گذاشت اما این بار به او گفت: تا تو راضی نشوی، نمیروم. شب قبل از اعزام بود. همسرش گفت: دوست دارم بگذارم بروی ولی با دل خودم چه کار کنم؟! کمیل گفت: هیچ اشکالی ندارد اگر نخواهی نمیروم به شرطی که جواب امام زمان (عج) با خودت باشد. همین حرف کافی بود تا حجت برای همسر کمیل تمام شود و رضایت دهد تا او راهی شود.
یک ماه از رفتنش به سوریه میگذشت که خبر شهادتش رسید. ماه محرم بود. خدا کمیل را خرید، خوب هم خرید، خوب جایی هم خرید، خوب وقتی هم خرید. سال ۹۴، درست وقتی که فقط ۲۸ سال داشت، کمیل شهید شد و درکهریزسنگ نجفآباد به خاک سپرده شد.
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_کمیل_قربانی🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
به شهید فردایتان جا نمیدهید!
محمدحسین ارادت خاصی به حضرت ابوالفضل (ع) داشت، سال آخر قبل از اعزامش به سوریه، در ایام محرم، تیشرت با اسم «یا ابوالفضل (ع)» پوشیده بود، در آخرین ماه محرمی که در سوریه حضور داشت نیز به صورت اتفاقی تیشرت و سربند «یا ابوالفضل (ع)» به محمدحسین رسید. روز تاسوعا در حلب سوریه همانند حضرت ابوالفضل(ع) به شهادت رسید. البته او وصیت کرده بود انگشترش را به پسرش برسد، اما بعد از شهادت، دستی نداشت که در آن انگشتر باشد.
شب قبل از عملیات، همرزمانش در تپه بلندی نشسته بودند. محمدحسین همراه با چندنفر دیگر به سمت تپه میرود که به جمع آنها ملحق شود. دوستانش به شوخی به او میگویند: اینجا نیا! جا نداریم. محمدحسین میگوید: یعنی به شهید فردایتان جا نمیدهید! در همان شب به یکی از دوستانش گفته بود که من فردا مانند حضرت ابوالفضل (ع) شهید میشوم و فقط صورتم به خاطر مادرم سالم میماند. بعد از این جمله، سه بار میخندد و میگوید: حالا من شهید میشوم، شما باورتان نشود.
#شهید_مدافع_حرم
#سید_محمدحسین_میردوستی🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
8.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دوست شهید:
با بچه ها رفته بودیم اردوی مناطق
جنگی رسیدیم فکه تا از اتوبوس
پیاده شد کفش هایش را در آورد
و با پای برهنه راه افتاد🚶♂رو کرد
به بچه ها و گفت :بچه ها ما اینجا
داریم پا می ذاریم روی شهدا، روی
بدن و اجزای مطهر شهدا.🖤همه
تعجب کرده بودن که محسن چه
می گوید.ادامه داد : وقتی بچه های
تفحص دنبال جنازه شهدا می گردن
فقط چند تکه استخون رو پیدا می
کنن پس گوشت این شهدا کجاست؟
خونشون کجاست؟ چشم و اعضای
بدنشون کجاست؟ اینا همش همین
جاست توی این خاک.🥺💔
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_محسن_حججی🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
📞 از هـادی بہ همۂ خواهـران ...
حجابتـان را
مثل# حجـاب حضرت زهرا (س)
رعایت ڪنید
نہ مثل حجاب هـای امروز
چون این حجـاب هـا
بوی حضرت زهـرا (س) نمیدهد.
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#شهید_مدافع_حرم
🌹الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌹
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#همسرانه
#شهید_مدافع_حرم
#جواد_محمدی
در اغتشاشات سال ۸۸ وقتی که کار داشت دست اراذل و اوباش می افتاد، مرخصی نگرفت و به #نطنز نرفت.
می گفت : "من بلدم با اینها چطوری دربیفتم.
من اگر باشم، بقیه بچه ها هم دلگرم می شوند."
#غسل_شهادت می کرد، می گفت : "اینجا هم میدان جنگ است، شاید #خدا قسمت کند و اینجا #شهید شدیم."
پیراهن مشکی محرّمش را میبوسید و میپوشید و میگفت : "منتظرم نباش! معلوم نیست برگردم..."
از چیزی یا کسی نمیترسید، وقتی پای #نظام در میان بود اصلا کوتاه نمیآمد...
راوی :
#همسر_شهید
📚 کتاب دخترها بابایی اند
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo