eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34هزار عکس
15.8هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
💢آیا صحت دارد که پیامبر فرمود هرکس پایان را به من یا سه نفر اطلاع دهد بهشت بر او است ✅مستند آنان حدیثی از پیامبر است که فرمودند:« من بشرنی بخروج آذار فله الجنه : هر کس به من بشارت دهد صفر تمام شده است می رود» . عده ای معتقد شدند آذار همان صفر است در حالی که آذار از ماههای رومی است و صفر از ماههای قمری است . مرحوم شيخ در كتاب ارزشمند علل الشرايع اين حديث را به صورت حدیثی مسند از ابن عباس آورده است و آن عبارت از این است که پیامبر اکرم روزی در مسجد قبا در جمع عده زیادی از اصحابش فرموند: «اول من یدخل علیکم الساعة رجل من اهل الجنه» یعنی اولین کسی که هم اکنون بر شما وارد می شود، مردی از اهل بهشت است. پس چند نفر که این مطلب را شنیدند از یک در مسجد خارج شدند تا از در دیگر وارد شوند و اول کسی باشند که بهشت گردند. پیامبر که متوجه این موضوع شدند، به عده ای که در مسجد باقی مانده بودند، فرمودند: «إنه سیدخل علیکم جماعه یستبقون فمن بشرنی بخروج آذار فله الجنه» یعنی هم اکنون عده زیادی از در مسجد وارد می شوند، تنها کسی که مرا به پایان ماه آذار خبر دهد، او اهل بهشت است. پس آن عده برگشته و وارد مسجد شدند در حالی که ابوذر در بین آنها بود. پیامبر از آنان پرسید: «فی أی شهرٍ نحن من شهور الرومیه؟ یعنی در کدام ماه از ماههای رومی قرارداریم؟ آن حضرت فقط پرسيدند در کدام ماه از ماههای رومی قرارداریم؟ تنها ابوذر گفت: یا رسول الله از ماه آذار خارج شده ایم. پیامبر فرمود: ابوذر، این را می دانستم ولیکن دوست داشتم من مردی را که اهل بهشت است بشناسند. 📚علل الشرايع،ج1ص176 ✅صحبت رسول خدا(ص) در این زمان در مورد تبیین صفات مومنین بود و برای آوردن با علم لدنی خود اشاره کردند که اولین کسی که از در مسجد وارد شود او چنین صفاتی را داشته و اهل بهشت خواهد بود؛ اما چون متوجه تحرکات عده ای از اصحاب شدند این مطلب را که «هرکس مرا به خروج ماه آذار خبر دهد او اهل است» شرطی برای معرفی چنین شخصی یادآور شدند؛ لذا قول پیامبر(ص) تنها در همان زمان و مکان به عنوان شرطی برای معرفی مرد دارای مفهوم است و نه به معنای مطلق آن در همه زمانها و مکانها. در حالی که همین حدیث امروزه در بین برخی اینگونه مطرح شده است که هرکس در پایان ماه صفر در هفت مسجد را بزند و به پیامبر پایان ماه صفر را خبر دهد او اهل بهشت خواهد بود. https://eitaa.com/piyroo
خوشبحال شهدا با صدای یوسف بهشتی.mp3
4.99M
🎵 #صوت_شهدایی ✨خوش به حال شهدا ✨ رفتنو از این قفس پر کشیدن ✨خنده خدا رو با جون خریدن 🎤🎤 #یوسف #بهشتی #پیشنهاد_دانلود👌 #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
🌷به مناسبت واقعه ✅ خاطره ای از ، به نقل از مجید تولایی: 2⃣ کمونیست بود ، آمده بود پای صحبت آخوند!! آن هم توی «آخن» آلمان!!با مسخرگی می گفت اومدیم آخوندی ببینیم و بخندیم !! بالاخره خودش کلی تفریحه !! ۱۱ شب بود، گریه می‌کرد که بحث ادامه داشته باشد !! تا ساعت ۲ با حرف می‌زد! شده بود پایه ثابت سخنرانی هاش!! https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
✍️ 💠 آخرین صحنه شهر زیبا و سرسبز ، قبرستانی بود که داغش روی قلب‌مان ماند و این داغ با هیچ آبی خنک نمی‌شد که تا فقط گریه کردیم. مصطفی آدرس را از ابوالفضل گرفته و مستقیم به خیابانی در نزدیکی حرم (علیهاالسلام) رفت. ابوالفضل مقابل در خانه‌ای قدیمی ایستاده و با نگاهش برایم پَرپَر می‌زد که تا از ماشین پیاده شدم، مثل اینکه گمشده‌اش را پیدا کرده باشد، در آغوشم کشید. 💠 در این سه روز بارها در دلم رؤیای دیدارش را به قیامت سپرده بودم و حالا در عطر ملیح لباسش گریه‌هایم را گم می‌کردم تا مصطفی و مادرش نبینند و به‌خوبی می‌دیدند که مصطفی از قدمی عقب‌تر رفت و مادرش عذر تقصیر خواست :«این چند روز خیلی ضعیف شده، می‌خواید ببریمش دکتر؟» و ابوالفضل از حرارت پیشانی‌ام تب تنهایی‌ام را حس می‌کرد که روی لبش لبخندی نشست و با لحنی دلنشین پاسخ داد :«دکترش حضرت زینبه (علیهاالسلام)!» 💠 خانه‌ای دو طبقه برایمان تهیه کرده بود و می‌دانست چه از این خانه نمایان است که در را به رویمان گشود و با همان شرین‌زبانی ادامه داد :«از پشت بام حرم پیداس! تا شما برید تو، من می‌برمش رو ببینه قلبش آروم شه!» نمی‌دانستم پشت این نسخه، رازی پنهان شده که دستم را گرفت و از راه پله باریک خانه، پا به پای قامت شکسته‌ام تا بام آمد. 💠 قدم به بام خانه نهادم و خورشید حرم در آسمان آبی طوری به دلم تابید که نگاهم از حال رفت. حس می‌کردم گنبد حرم به رویم می‌خندد و (علیهاالسلام) نگاهم می‌کند که در آغوش عشقش قلبم را رها کردم. از هر آنچه دیده بودم برای حضرت شکایت می‌کردم و به‌خدا حرف‌هایم را می‌شنید، اشک‌هایم را می‌خرید و ابوالفضل حال دیدنیِ دلم را می‌دید که آهسته زمزمه کرد :«آروم شدی زینب جان؟» 💠 به سمتش چرخیدم، پاسخ سوالش را از آرامش چشمانم گرفت و تیغی در گلویش مانده بود که رو به حرم چرخید تا سوز صدایش را پنهان کند :«این سه روز فقط (علیهاالسلام) می‌دونه من چی کشیدم!» و از همین یک جمله درددل خجالت کشید که دوباره نگاهم کرد و حرف را به هوایی دیگر بُرد :«اونا عکست رو دارن، اون روز تو بیمارستان کسی که اون زن رو پوشش می‌داده، تو رو دیده. همونجا عکست رو گرفتن.» 💠 محو نگاه سنگینش مانده بودم و او می‌دید این حرف‌ها دل کوچکم را چطور ترسانده که برای ادای هر کلمه جان می‌داد :«از رو همون عکس ابوجعده تو رو شناخته!» و نام ابوجعده هم ردیف حماقت و بی‌غیرتی سعد بود که صدایش خش افتاد :«از همون روز دنبالته. نه به خاطر انتقام زنش که تو لو دادی و تا الان حتماً اعدام شده، به خاطر اینکه تو رو با یه ایرانی دیدن و فکر میکنن از همون شبی که سعد تو رو برد تو اون خونه، جاسوس سپاه بودی. حالا می‌خوان گیرت بندازن تا اطلاعات بقیه رو ازت دربیارن.» 💠 گیج این راز شش ماهه زبانم بند آمده بود و او نگاهش بین من و می‌چرخید تا لرزش چشمانم بند زبانش نشود و همچنان شمرده صحبت می‌کرد :«همون روز تو فرودگاه بچه‌ها به من خبر دادن، البته نه از دمشق، از ! ظاهراً آدمای تهران‌شون فعال‌تر بودن و منتظر بودن تا پات برسه تهران!» از تصور بلایی که تهران در انتظارم بود باز هم رنگش پرید و صدایش بیشتر گرفت :«البته ردّ تو رو فقط از و از همون بیمارستان و تو تهران داشتن، اما داریا براشون نقطه کور بود. برا همین حس کردم امن‌ترین جا برات همون داریاست.» 💠 از وحشتی که این مدت به تنهایی تحمل کرده بود، دلم آتش گرفت و او می‌دید نگاهم از نفس افتاده که حال دلم را با حکایت مصطفی خوش کرد :«همون روز از فرودگاه تا بیمارستان آمار مصطفی رو از بچه‌های دمشق گرفتم و اونا تأییدش کردن. منم همه چی رو بهش گفتم و سفارش کردم چشم ازت برنداره. فکر می‌کردم شرایط زودتر از این حرفا عادی میشه و با هم برمی‌گردیم ، ولی نشد.» و سه روز پیش من در یک قدمی همین خطر بودم که خطوط صورتش همه در هم شکست و صدایش در گلو فرو رفت :«از وقتی مصطفی زنگ زد و گفت تو داریا شناسایی‌ات کردن تا امروز که دیدمت، هزار بار مردم و زنده شدم!» 💠 سپس از همان روی بام با چشمش دور حرم چرخید و در پناه (علیهاالسلام) حرف آخرش را زد :«تا امروز این راز بین من و مصطفی بود تا تو آروم باشی و از هیچی نترسی. برا اینکه مطمئن بودیم داریا تو اون خونه جات امنه، اما از امروز هیچ جا برات نیست! شاید از این به بعد حرم هم نتونی بری!»... ✍️نویسنده: 🚩 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 شهید : هرکه هستی، امروز زمان آن است که با تمام توانت در خدمت خلق محروم باشی 💥وَانْظُرْ إِلَى مَا اجْتَمَعَ عِنْدَکَ مِنْ مَالِ اللهِ فَاصْرِفْهُ إِلَى مَنْ قِبَلَکَ مِنْ ذَوِي الْعِيَالِ وَالْمَجَاعَةِ، مُصِيباً بِهِ مَوَاضِعَ الْفَاقَةِ وَالْخَلاَّتِ، وَمَا فَضَلَ عَنْ ذَلِکَ فَاحْمِلْهُ إِلَيْنَا لِنَقْسِمَهُ فِيمَنْ قِبَلَنَا 💢در مصرف اموال عمومى كه در دست تو جمع شده است انديشه كن، و آن را به عيالمندان و گرسنگان پيرامونت ببخش، و به مستمندان و نيازمندانى كه سخت به كمك مالى تو احتياج دارند برسان. 📘۶۷ - - ------••~🍃🌸🍃~••------ - - https://eitaa.com/piyroo - - ------••~🌸🍃🌸~••------ - -
🌹شهید سیدعبدالرضا_موسوی فرمانده سپاه خرمشهر وقتی بعد از سه روز به سردخانه رفتم و می خواستم برای آخرین وداع قیافه ایشان را ببینم تصور می کردم که با یک جسد متلاشی شده و غیرقابل شناسایی روبه رو می شوم به خصوص که سه روز از ایشان گذشته بود و جسد متلاشی شده را درون پلاستیک گذاشته بودند، ولی وقتی پلاستیک را باز کردند آنچنان تبسمی روی لبان ایشان دیدم که هرگز از یادم نمی رود همان لذتی که همیشه در مورد آن با من صحبت می کردند و می گفتند که از لذت خاصی می برند واقعاً در سیمای ایشان مشاهده می شد. از سوی دیگر وقتی پلاستیک را باز کردند آنچنان و خوشی فضای سردخانه را پرکرد که من تابه اکنون چنین رایحه ای را استشمام نکرده بودم، سید شده بود و بوی می داد . راوی : همسر_شهید https://eitaa.com/piyroo
📸 کاندیداهای انتخابات در دوران ‌‌‌. ✍معیار حال فعلی افراد است این که دیروز چگونه بودی مهم است اما اینکه اکنون چگونه ای مهمتر 🔻مراقب تغییر رنگها ازسبز به بنفش! واز بنفش به مخملی! باشیم چراکه هیچ رنگی جز همرنگی با مردم و انقلابی بودن حقیقت ندارد 🔻رنگ فقط رنگ خاکی لباس ! رنگ فقط رنگ ! 📜 والله والله والله از مهمترین شئون عاقبت به خیری، رابطه قلبی و دلی و حقیقی ما با این حکیمی است که امروز سکان انقلاب را به دست دارد. 🔻 می شود مثل ، ، شد. نگیم آنها زمان اوایل انقلاب بودند، آقای حجت را بر همه تمام کرد و ثابت کرد که می شود رییس‌جمهور شد و شهید شد. 🔹بادقت بیشتری انتخاب کنیم شکر خدایِ عالمیان در حالِ حاضر ،بستر مناسبی برایِ انتخاب اَصلح و هوشمندانه وجود داره. . https://eitaa.com/piyroo