✨شب خواستگاری از عزم آقا سعید برای رفتن به سوریه باخبر شدم و او شبِ فردای خواستگاری به سوریه اعزام شد.
✨هیچگاه از مسئولیت و جایگاه همسرم خبر نداشتم و پس از شهادت او فهمیدم که آنجا فرماندهی تعدادی از نیروها را بر عهده داشت. آقا سعید همیشه میگفت مسئول جارو زنی در محل خدمتم هستم.
✨سعید به من میگفت که از حضرت معصومه (س) خواستم برایم خواهری کند و یک دختر خوب پیش رویم بگزارد تا اینکه شما به من معرفی شدید.
✨یک روز دیدم سعید خیلی حالش گرفته بود و روزنامه در دستش را به زمین کوبید و گفت، خودت روزنامه را بردار و ببین که دیدم عکس دختربچه سه یا چهارساله سوری بود که تکفیریها او را به میلههای فلزی پنجرهای با زنجیر بسته بودند، شهید رو به من گفت؛ بگوییم کوریم و اینها را نمیبینیم؟ آیا امروز مثل عاشورا نیست؟
✨در زمان اعزام آقا سعید، به یاد روزی افتادم که زنان کوفی مردانشان را از همراهی با حضرت، مسلم (ع) منصرف میکردند اما با اطمینان قلب، آقا سعید را راهی کردم، انگار حضرت مسلم (ع) به کمک من آمد.
✍راوی: همسر شهید
#ما_ملت_امام_حسینیم
#شهید_سعید_مسافر
#بهشت_نشین
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
✨اربعین که در سوریه میهمان پسرم بود یک شب که از حرم به محل اسکان بازگشتم خسته بودم، شام را همسفره احمد بودم و پس از آن میخواستم استراحت کنم، احمد در حال مطالعه کتابی بود و به همین خاطر چراغ اتاق روشن بود.
✨به احمد گفتم چراغ را خاموش کن پسرم، به من گفت «مادر میدانی چه کتابی مطالعه میکنم؟ کتاب زندگی حضرت زینب(س) است، چقدر زندگی شما شبیه زندگی حضرت زینب(س) است، شما هم مثل حضرت زینب(س) هم خواهر شهید هستی هم دختر شهید»
✨گفتم من کنیز حضرت زینب(س) هستم، احمد نگاهی کرد و تا مطمئن شد که حال من خوب است، گفت «مادر من با خبرم شما مادر شهید هم هستی».
✍راوی: مادر شهید
#ما_ملت_امام_حسینیم
#شهید_احمد_شکییب_احمدی
#بهشت_نشین
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
✨رفتار محمد با سایر هم سن و سالانش متفاوت بود. او به جای اینکه اوقات فراغتش را با آنها در محله بگذراند، ترجیح میداد در مسجد باشد.
✨با شور و شعف خاصی منتظر وقت نماز میشد و به محض اینکه وقت اذان فرا میرسید در صف نماز جماعت در کنار بزرگترهای محله حاضر میشد و از اینکه میتوانست در مسجد باشد خیلی لذت میبرد.
✨او از کودکی عاشق مسجد بود و اکثر مواقع بهترین لحظات عمرش را در مسجد میگذراند
✍راوی:مادر شهید
#ما_ملت_امام_حسینیم
#شهید_محمد_کیهانی
#بهشت_نشین
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🔰🔰
✨مادرم یادت باشد که اگر در این راه کشته شدم و برنگشتم من خود را وقف اربابم حضرت ثارالله کردم و چیزی که هدیه داده میشود را کسی پس نمیگیرد و فقط پیش خودت بگو به فدای سر حضرت ثارالله.
✨مادر یادت هست که گفتم دوست دارم بدنم پارهپاره شود. یادت هست که گفتم دوست دارم از بدنم فقط قطعهای کوچک برگردد که مردم زیر جنازه من خسته نشوند، پس به من قول بده که جان حضرت زهرا (س) بیقراری نکنی چون اینجا جای ما خیلی خوب است. اینجا بوی ارباب میدهد.
✍ راوی: فرازهایی از وصیتنامه
#شهید_علیرضا_حاجیوند_قیاسی
#بهشت_نشین
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo